چگونه یک فیلم خیلی روشنفکرانه بسازیم؟!

مجله فرهنگی هفت راه – محمدرضا شهبازی: ده روز صبح و شب فیلم دیدن در جشنواره فجر حداقل فایده‌اش این بود که شخص بنده با معیارهای فیلم فاخر، روشنفکرانه و جهانی آشنا شدم. اما از آنجا که من از ان آدمهایی که هیچ چیز به دیگران یاد ندهند نیستم، در ادامه به همه شما یاد میدهم که چطور فیلم بسازید تا در جشنواره فجر حلوا حلوایش کنند و شما را به چشم یک فیلمساز آینده‌دار که به طرز عجیبی «آنِ» فیلمسازی در چشمهایش وجود دارد، نگاه کنند:

1412412

  1. هر هفت هشت ده صفحه از فیلمنامه را که نوشتید، یک صفحه را خالی بگذارید. می‌توانید بعد از نوشتن فیلمنامه و قبل از سیمی کردن آن لای صفحاتش این صفحات خالی را بگذارید. موقع فیلمبرداری هم که به صفحات خالی رسیدید، به بازیگرها بگویید در هر حالتی هستند همانطور بمانند و شما یک دقیقه همینطور فیلم بگیرید!
  2. از صداهایی مثل صدای ساعت شماته‌دار، زوزه گرگ، صدای باد، خش خش برگهای پاییزی زیر پای رهگذران، کودکی خیابانی که در تصویر نیست اما صدایش هست که دارد به یک نفر التماس می‌کند آدامس بخرد، سیفون کشیده شده توالت فرنگی (دقت کنید توالتش فرنگی باشد چون مخاطب باهوش معاصر حتما فرق صدای سیفون توالت فرنگی با صدای سیفون توالت ایرانی را می‌فهمد!)، موشی که بیرون از کادر دارد یک چیزی را می‌جود، غار غار کلاغ و… خیلی در فیلمتان استفاده کنید. کاری نداشته باشید که در نقاط مرکزی تهران گرگ کجا بود که صدای زوزه‌اش بیاید! شما استفاده کنید!
  3. خیلی درباره تنهایی انسان معاصر فیلم بسازید، خیلی!
  4. حتما در چند صحنه بازیگرنقش اولتان (طبیعتا بازیگر نقش اول مرد) را زیر دوش آب نشان دهید! در همین جشنواره امسال ملت تواسنتند لخت اساتیدی چون شمس لنگرودی، پرویز پرستویی و… را با رعایت خطوط قرمز ببینند.
  5. دیگر راه رفتن بازیگر اصلی در دل شب و در وسط پارک‌وی در حالی که در پس زمینه چراغ راهنمایی چشمک می‌زند، قدیمی شده است. به چیزهای جدید برای نشان دادن افسردگی بازیگرتان فکر کنید.
  6. یکی از تیتراژهای اول و آخر را به زیر آب اختصاص دهید. اولویت با این است که دوربین هی از آب بیاید بیرون و هی برود داخل و بعد که آمد بیرون صدای بیرون پخش شود، وقتی هم که رفت داخل صدای قل قل آب پخش شود!
  7. جوری فیلمنامه را بنویسید که نقش اولتان (اینبار مرد بود یا زن فرق ندارد) رو به دریا کلی سیگار بکشد. یادتان باشد ته سیگارهایی که قبلا کشیده و ریخته روی زمین حتما در کادر باشند. اگر پول تا دریا رفتن نداشتید، بالکن هم خوب است.
  8. اگر فیلمنامه را نوشتید و دیدید ده پانزده صفحه هنوز جا دارید، چند تا از بازیگرها را بگویید هی رو به دوربین بیایند! یعنی هی راه بیایند و دوربین هم همینطور عقب برود. اگر باران هم ببارد و آب از سر و کولشان چکه کند که دیگر روشنفکرانه روشنفکرانه است. بعد هم اسم فیلمتان را بگذارید، مردی که اسب شد، زنی که بز شد، مخاطبی که خر شد یا یک چیزی در این مایه ها!
  9. فیلمنامه را که نوشتید، همینطور هفت هشت برگ را بصورت تصادفی از جاهای مختلفش بکشید بیرون و بندازید دور. نگذارید مخاطب دقیقا بفهمد قضیه چیست و داستان از چه قرار است!
  10. حتما سه چهار شخصیت را به نیت اینکه یکجایی از فیلم بمیرند، وارد فیلمنامه کنید. مبادا همه شخصیتها تا آخر فیلم زنده باشند ها!

*

اگر همه این کارها را کردید و موقع اکران فیلم بیش از هفت هشت نفر درون سالن سینما بودند، با عوامل فیلم بهشان حمله کنید و با نانچیکو و پنجه بوکس بندازیدشان بیرون. این مردم عادت دارند با استقبال از فیلمها گند بزنند به ژست روشنفکرانه فیلمها! یعنی چی که مردم میروند سینما!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا