چند روایت نامعتبر درباره کابل، کالیفرنیا و جوان افغانی که باید آمریکایی شوند
مجله فرهنگی «هفت راه»: آن روزی که بمبهای چند کیلویی از جنگندههای آمریکایی بر سر مردم افغانستان ریخته میشد، هیچکس حتی فکرش را هم نمیکرد که سالها بعد یک فرد افغانی کیلومترها دورتر از خاک این کشور، نظامیان آمریکایی را افرادی بنامد که برای کمک به افغانستان، خانه خود را رها کرده و عازم این کشور شدهاند اما «خالد حسینی»، نویسنده آمریکایی افغانی الاصل توانسته این تصویر نچسب و غیرواقعی را به حقیقت تبدیل کند؛ حقیقتی که این روزها حسابی هم طرفدار دارد و پشتش به حمایت کاخ سفید هم گرم است.
خالد حسینی که با کتاب «بادبادک باز» مشهور شد و توانست به کمک تبلیغات بیسابقه، خودش را چهره فرهنگی افغانستان معرفی کند، اکنون سومین رمان خود با موضوع حوادث تاریخ معاصر این کشور را پس از «بادبادک باز» و «هزاران خورشید تابان» راهی بازار کرده است: «و کوه طنین انداخت.»
این نویسنده محبوب کاخ سفید بعد از مدتها، کتاب تازه خود با نام «و کوه طنین انداخت» با عنوان اصلی And the Mountains Echoed را ۳۱ خرداد امسال در آمریکا منتشر کرد. در همان آغاز «داستان در داستانی» روایت میشود که محور داستان اصلی است، داستان کلی اثر جدید خالد حسینی در مورد گسسته شدن ناخواسته یک خواهر برادر افغان و تلاش برادر بزرگتر برای پیدا کردن خواهرش است. ماجرای این کتاب مثل بادبادک باز، در دو محل رخ میدهد: دهکدهای در افغانستان و کالیفرنیای آمریکا. در جریان این تکاپو، در متن حوادث اجتماعی و سیاسی، یک داستان به شدت عاطفی روایت میشود.
نگاهی به رمان جدید خالد حسینی مشخص میکند که این نویسنده از انتقادات صریحی که به کتابهای قبلی او شده و او را فردی که تلاش میکند تا چهره خشونتطلبانه و جنگ خواهانه کاخ سفید را تطهیر کند، درس گرفته و دیگر خبری از اشارههای صریح و مشخص در حمایت از نظامیان آمریکایی نیست اما اساسا از آنجایی که خالد حسینی قرار است تا نقش نماینده مردم افغانستان در جهان و برای افکار عمومی را بازی کند، «و کوه طنین انداخت» هم پر از مطالب و اشاراتی است که توجه هر خواننده جدی و پیگیری ادبیات را به خود جلب میکند.
استفاده از یک داستان شدیدا عاطفی همراه با توصیفهای گسترده و جذاب از رابطه عاشقانه میان یک خواهر و برادر و سپس ایجاد فضایی برای جدا شدن این دو از یکدیگر که تا نیمه کتاب نیز ادامه دارد، خواننده را کاملا خلع سلاح میکند. نمیتوان نیمه ابتدایی کتاب را خواند و اشکی به حال مظلومیت دختران و پسران خردسال افغانستان نریخت و این همان چیزی که است که نویسنده میخواهد؛ یعنی شکسته شدن گارد خواننده و آماده سازی شرایط برای بیان مطلب اصلی که همان معرفی کردن اسلام به عنوان عامل اصلی مشکلات افغانستان و منجی نشان دادن نظامیان آمریکایی.
روایت کتاب از سال ۱۹۵۲ میلادی در دهکدهای در افغانستان آغاز میشود و از همان ابتدا احساسات خواننده را برمیانگیزد: عبدالله که خواهر خود پری را به شدت دوست دارد، در صحرا شاهد فروختن او به خانوادهای ثروتمند و بیفرزند میشود. جدایی رنجآور این دو هنگامی ابدی میشود که پری با خانواده جدید خود به پاریس میرود ولی عبدالله او را هیچگاه از یاد نمیبرد تا اینکه خود، پس از پشت سرگذاشتن ماجراهای تکاندهنده سیاسی و اجتماعی، سرانجام سر از کالیفرنیا در میآورد.
شاید نتوان برای «و کوه طنین انداخت»، یک شخصیت اصلی انتخاب کرد. از پری و عبدالله، فرمانده صاحب و دایی نبی گرفته تا مارکوس و روشانا و اقبال، همگی در فصلهای جداگانه به روایت زندگی و سرگذشت خود میپردازند؛ هر چند محوریت ماجرا با پری و حواشی زندگی اوست اما در برخی از فصلیها اساسا ردی از نام او هم نیست و به همین دلیل نمیتوان او را شخصیت اصلی داستان دانست.
یکی از ویژگیهای رمان جدید خالد حسینی، عدم تطابق زمانی آن و ایجاد تعلیق در خواننده است که باعث میشود خواننده کاملا دقیق و عمیق به مطالعه کتاب بپردازد و به همه نکات ریز و درشت توجه جدی داشته باشد؛ چرا که در برخی موارد یک صحنه خاص با ترتیب زمانی متفاوت از سوی افراد مختلف روایت میشود و در صورتی که روایت پیشین مورد مطالعه دقیق قرار نگرفته باشد، صحنه جدید نیز قابل درک نخواهد بود. البته نویسنده تلاش کرده تا این فلاش بک و فلاش فورواردها زیاد خسته کننده و گیج کننده نباشد و خواننده را به ادامه داستان ترغیب کند.
فارغ از بحثهای فنی و اینکه خالد حسینی توانسته پس از «هزاران خورشید تابان» که یک ناکامی برای او پس از موفقیت چشمگیر «بادبادک باز» به حساب میآمد، فرم نوشتاری خود را ارتقا دهد و ایراداتش را تصحیح کند، محتوای «و کوه طنین انداخت» کماکان در راستای ترویج اسلامی در افغانستان است که بیخاصیت است و هیچگاه کمکی از دست دین برای مردم برنمیآید و اتفاقا دینداران هستند که با حمایت از اشغالگران آمریکایی و پناه دادن به آنها، اسلامی واقعی – همان اسلامی آمریکایی؛ همان اسلامی که در جلسه کابینه رژیم صهیونیستی قرآن میخواند – معرفی میشود. او در این راستا حتی از بدوبیراه گفتن به مومنین خیر و نیکوکار افغانی هم کوتاهی نکرده و «فرمانده صاحب» را که یک مومن نیکوکار است، عامل اصلی کشت و توزیع خشخاش در افغانستان معرفی میکند.
ارائه چهرهای انسانی، مهربان و صلحطلب از نیروهای نظامی اشغالگر یکی از محورهای اصلی رمان جدید خالد حسینی است که در لایههای احساسی این کتاب پیچیده شده و به مخاطب عرضه میشود. انتقاد از برخی احکام اسلامی نظیر حجاب، نماز و مسائل مربوط به محرم و نامحرم هم در جا به جای کتاب مطرح میشود و حتی در برخی از بخشهای رمان، این اسلام است که زمینه را برای شرایط فعلی این کشور و مشکلات مردم فراهم کرده است. خالد حسینی حتی در این زمینه، از تطهیر چهرههایی نظیر بن لادن، ملاعمر و جورج بوش هم نگذشته و خود مردم افغانستان را به دلیل فرهنگ اسلامی و بومی مسبب مشکلات و جنایات در این کشور معرفی کرده است.
افت نیمه دوم کتاب را هم باید از همین جهت دید که نویسنده که در نیمه ابتدایی کتاب تلاش کرده بود تا اعتماد مخاطب را به خود جلب کند، در ادامه مجبور شده تا محتوای زیادی را با جهتگیری سیاسی و اعتقادی خود رد داستان اعمال کند که همین مساله سبب شده کشش و جذابیت داستان به شدت افت کند و خواننده نیز احساس خستگی کند.
در مجموع میتوان گفت «و کوه طنین انداخت» سومین حلقه زنجیری است که خالد حسینی بر پای فرهنگ غنی و شرقی افغانیها میبنند و آنان را به درون دریای فرهنگ غربی هل میدهد؛ مسالهای که چندی پیش از سوی «محمداعظم رهنورد زریاب»، نویسنده و پژوهشگر افغانی نیز به آن اشاره شد: «نویسندگانی مانند خالد حسینی و عتیق رحیمی نه تنها نویسنده کشور ما نیستند بلکه تعلقی هم به افغانستان ندارند. خالد حسینی نویسنده افغان نیست. او نویسندهای آمریکایی است و آثارش هم بخشی از ادبیات انگلیسی به شمار میآید. نویسندهای را که به زبان مادریش ننویسد نمیتوان متعلق به سرزمین زادگاهش دانست هر چند به او توجهاتی هم در جهان بشود چرا که این دسته از نویسندگان با زبانی که مینویسند دیگر تعلقی به سرزمینشان ندارند.»