چرا جلال آل احمد اینقدر دشمن دارد؟
علت نفرت مدعیان روشنفکری از جلال آل احمد به عنوان یکی از برجستهترین روشنفکران غیرقابل انکار تاریخ معاصر ایران چیست؟ این سوالی است که تاکنون بارها و بارها مطرح شده و پاسخهای متعددی نیز دریافت کرده است؛ پاسخهایی که همگی یک محور مشترک دارند: همراهی جلال با مردم.
مساله اصلی اینجاست که نمیتوان نام جلال را از لیست روشنفکرهای تاریخ معاصر پاک کرد؛ چرا که او با زور رسانههای زنجیرهای وارد این لیست نشده – مانند فردی به اسم خشایار دیهیمی که «مهرنامه» درباره او نوشت ابتدا مهندسی شیمی میخوانده اما بعدا تصمیم گرفت که روشنفکر شود؛ انگار که روشنفکر شدن یک شغل است! – بلکه بالذات و به دلیل نوع تفکر متفاوت خود با روح غالب بر فضای دوران زندگیاش، مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است.
از سوی دیگر، همراهی قطعی و بدون هیچ شک و شبهه جلال با خواستههای انقلابی مردم و به ویژه هماهنگی کامل او با نهاد روحانیت انقلابی که اوج آن را میتوان در نامهاش به امام خمینی (ره) در دهه چهل دید، سبب شده تا او مغضوب کسانی باشد که از مردم فراری هستند و اتفاقا این رویکرد خود را نشانهای از روشنفکری میدانند. مانند احمد شاملو که در یکی از مقالاتش نوشت که از مردم متنفر است و نمیخواهد پس از مرگش در مراسم او کسی از مردم عزاداری کند.
همچنین دیدگاه آل احمد درباره غربزدگی را شاید بتوان برجستهترین نمود اندیشههای اجتماعی او دانست او در ایران بیش از همه با کتاب غرب زدگی خود را معروف شد و این کتاب از جمله کتابهای بحث بر انگیز در چند دهه اخیر شد. نگاه جلال به غرب عموماً آسیبشناختی است و از منظر ورود غرب به ایران و آسیبهایی که ایران از غرب زدگی نصیبش شده است، به تحلیل این مسئله میپردازد. جلال عموماً غرب را در این کتاب از منظر اقتصادی معرفی میکند؛ یعنی: «شامل همه ممالکی است که قادرند به کمک ماشین مواد خام را به صورت پیچیده تری در آوردند و همچون کالایی به بازار عرضه کنند.»
او بر این اساس دنیا را به دو دسته سازنده و مصرف کننده ماشین تقسیم میکند. میتوان گفت دریچه نگاه آل احمد به غرب بیش از آنکه از مبادی هستیشناختی، معرفتشناختی و ارزششناختی غرب باشد از دریچه توجه به تبعات غرب است. به تعبیر دیگر آل احمد بیشتر متوجه به مدرنیزسیون است تا مدرنیته از همین جاست که مفهوم غرب زدگی شکل میگیرد: غرب پیشرفته مدرن، سازنده ماشینی است و شرق عقب مانده سنتی مصرف کننده ماشین اما ماشین تنها یک وسیله مصرف نیست بلکه از خود اقتضائاتی دارد.
حرف اصلی جلال این است که ما نتوانستهایم شخصیت فرهنگی و تاریخی خودمان را در قبال ماشین و هجوم جبریاش حفظ کنیم. ما در مقابل غرب مضمحل شدهایم جلال در تلاش برای حفظ هویت فرهنگی ایرانیان در مقابل هجوم ماشین است و نمیخواهد سنتهای اجتماعی، قربانی ماشین شوند.
غربستیزی جلال، مساله اصلی مخالفت مدعیان روشنفکری کنونی با اوست. احسان شریعتی، پسر ارشد مرحوم علی شریعتی یکی از افرادی است که جلال را به دلیل انتقادش از غرب مورد سرزنش قرار میدهد و این موضوع را نشانه ضعف آشنایی او با فلسفه میداند؛ انگار هر کس که فلسفه را به خوبی درک کند، ناگزیر باید دست به ستایش و تقدیس غرب و فرهنگ حاکم بر آن بزند!
شریعتی در این زمینه و در یکی از مصاحبههای خود گفته است: «از نظر عمق فلسفی کار او اشکالاتی دارد. مثلا وقتی «غربزدگی» را میخوانید، در مییابید که ایدهها جالب است، اما عمیق نیست و در واقع به تعبیری «ارزیابیهای شتابزده» است و مبانی فلسفیاش ضعیف است. ارجاعاتش به کامو و یونسکو یا یونگر البته نشان میدهد با فکر فلسفی غربی آشنایی دارد، اما در سطح یک مترجم و نه در حد یک متفکر عمیق.»
البته ایدههای جنجالی جلال که برخلاف مشرب و منش عمومی مدعیان روشنفکری است، منحصر به مخالفت او با اندیشههای غربی و تلاش برای احیا و حفاظت از فرهنگ بومی نیست. نگاهی به جملات تاریخی او در کتاب «سفر به ولایت عزرائیل» که سفرنامه او از حضور در سرزمینهای اشغالی است، نشان میدهد نوع نگاه جلال کاملا متفاوت از سایر هم دورهایهای اوست:
«به صراحت و در همین اول کار بگویم که صرف نظر از سنت و اساطیر و آن وعده و وعید دراز و صرف نظر از اینکه چه شد تا حکومت اسرائیل در آن ولایت مستقر شد، که کار تاریخ نویسان است، حکومت اسرائیل با وضعی که فعلا دارد، از نظر من ِ شرقی، از طرفی سر پل مطمئنی است برای سرمایه گذاری غرب که پس از جنگ دوم به صورتی دیگر و به لباسی دیگر در شرق نمودار شده است و من با این قسمت اسرائیل بگو مگوی فراوان دارم. و بعد هم تجسم خشن کفاره گناهانی است که هم در آن سالهای جنگ، فاشیستها، در «داخو» و «بوخن والد» و دیگر داغگاهها، مرتکب شدند. درست توجه کنید که گناهی است و غربی مرتکب شده است و من ِ شرقی کفّاره میدهم. و سرمایهای است که غربی صادر میکند و من ِ شرقی پایگاه میدهم. در این مورد هم حرف و سخنها دارم. و در این همه اگر راستش را بخواهیم، مسیحیت، حجابی از اسرائیل میان خود و عالَم اسلام کشیده است تا من خطر اصلی را نبینم. سر اعراب اینچنین است که گرم شده است.»
شاید به همین دلیل باشد که رسانههای فارسیزبان ضدانقلاب تا این اندازه از جلال متنفر هستند؛ تا جایی که هر سال در رسانههای مختلف این طیف، به مناسبت سالگرد درگذشت جلال، مطالبی علیه مواضع و اندیشههای او منتشر میشود. حتی چند سال پیش روزنامه «اعتماد ملی» در مصاحبهای، جلال را دشمن روشنفکری ایرانی نامید و به دلیل همراهی او با مذهب و علمای دینی، دست به هتاکی علیه وی زد. حتی بخش فارسی رادیو فرانسه هم او را از فحاشی بینصیب نگذاشته است و اخیرا در میزگردی که با حضور سه نفر از نویسندگان ضدانقلاب ترتیب داد، جلال را فردی متناقض، عصبی، متمایل به قدرت و کمونیست معرفی کرد که به همین دلیل از سوی مقامات جمهوری اسلامی مورد تقدیر قرار میگیرد.
این عصبانیت از جلال تا جایی پیش میرود که عباس معروفی، یکی از چهرههای طرح ادبیات که مشی سیاسی ضدانقلابی دارد، اساسا نویسندگی و هنر قلمورزی او را زیر سوال میبرد و در اظهارنشری عجیب که حتی با تمسخر مخاطبان روبرو شد، میگوید: «البته از نظر داستاننویسی، من معتقدم که پنج داستان جلال، بسیار خوب است اما کارهای دیگرش قوی نیست.»
در مجموع باید گفت جلال «یک روشنفکرعلیه مدعیان روشنفکری» است که برخلاف آنها نه تنها خود و فرهنگ بومی خودش را طرد نمیکند، بلکه هر گونه حرکت در راستای زیر سوال بردن هویت ملی ایرانیان و غربستایی را مصداق بارز غربزدگی عنوان میکند و به همین دلیل است که روشنفکران قلابی که دستاویزی به جز ترجمه متون غربی و پیادهسازی مو به موی فرهنگ غربی ندارند، تا این حد از جلال متنفر هستند.