آيا «سينما حقيقت» است؟

به بهانه‌ي جشنواره‌ي «سينما حقيقت» كه همين روزها برپاست و به فيلمهاي مستند اختصاص دارد، حرفي را كه چند سالي در گلو مانده و مجالي براي بيانش نبود، عرض مي‌كنم. متوليان مدعي، عنوان «سينما حقيقت» را مبتني بر تعريفي كه از سينماي مستند در ذهن داشتند، به اين جشنواره اتلاق كردند و مدام نيز درحرف و شعار و مواضع محكم خود، بر اين نگاه و تلقي تاكيد كردند كه سينماي مستند، سينماي حقيقت است. و بر گفته شان نيز مباني ومعاني مختلف سوار كردند. اينكه در سينماي داستاني، قصه و تخيل حرف اول را مي‌زند و در سينماي مستند تصاوير حقيقي و واقعيت رخدادهاست كه به مخاطب عرضه مي‌شود و البته با استمداد از اصول، ابزارها و قواعد هنري و تكنيك‌هاي زيبايي‌شناسي بصري است كه آن حقيقت واضح‌تر، گوياتر، شفاف‌تر، نافذتر و دلپذيرتر براي مخاطب جلوه مي‌كند بطور كلي در سينماي مستند استفاده از تكنيك و هنر، به بيان فصيح‌تر حقيقت و نمايش زيباتر واقعيت كمك مي كند و بس.

اما هر كه به ماهيت و حقيقت «سينما» پي برده باشد و به درك و فهم كاملي از اين پديده‌ي جادويي عصر ما رسيده باشد، ادعاي اينكه سينماي مستند، سينماي حقيقت است را بسيار ساده‌انگارانه مي‌داند و اگر ببيند اين حرف، نه از زبان عوام بلكه در بيان و نظر صاحبان انديشه و مدعيان فهم دنياي جديد عرضه مي‌شود، آنرا فريبكارانه تعبير مي‌كند.

غربي‌ها كه خود مبدع و مخترع سينما بوده‌اند و در يكصد سال گذشته بيش از هر متاع ديگري از اين اختراع خود سود و منفعت برده‌اند، اگر درحوزه‌ي نظر و يا در تبليغات رسانه‌اي خود، تلاش مي‌كنند به ما بقبولانند سينماي مستند، سينماي حقيقت است، جز اين نيست كه بخواهند از ظرفيت بي‌حد و حصر جادوي سينما در جهت سلطه‌ي بيش از پيش بر افكار واحوال ملتهاي ما استفاده كنند. اما براي ديدن دم خروس كافي است تعدادي از فيلم‌هاي مستند كه با سرمايه‌گذاري‌هاي كلان مي‌سازند و به مدد شبكه امپراطوري رسانه‌اي در همه جاي دنيا نمايش مي‌دهند، تحليل محتوا و رمزگشايي كنيد. بي‌شك اين مستندها به همان اندازه كه با حقيقت فاصله دارند با مقاصد و منافع پنهان سازندگان خود انطباق و نزديكي دارند. فيلم‌هاي مستند دستگاه تبليغاتي غرب، به مراتب بيشتر از آثار داستاني و ظاهرا تخليلي آنها داراي مضامين و مفاهيم عميق و پيچيده بوده و بيش از سينماي داستاني غرب، از لايه هاي دوم و سوم و گاه بيشتر برخوردارند.

غرب به ما مي‌گويد كه سينما حقيقت است و آنچه ما در قالب سينما – چه مستند و چه داستاني – به دنيا عرضه مي‌كنيم، جز حقيقت نيست، ولي همو خود خوب مي‌داند كه اين غولي كه از چراغ جادويش بيرون آورده ، جز «وهم»  نيست و با همين وهم، ملت‌ها را به سمت و سويي كه مي‌خواهد مي‌كشاند. ما نيز اگر بخواهيم به اين ابزار مسلح و مسلط باشيم، بايد اول ماهيت آن را خوب بشناسيم و بايد اين باور را داشته باشيم كه با وهم به جنگ وهم مي‌رويم.

موسي كه عصاي خود را به جنگ جادوي ساحران كاخ فرعون فرستاد، خوب مي دانست كه آنچه مي‌بيند حقيقت نيست. و ما نيز اگر بخواهيم سينماي مستند داشته باشيم، نبايد خود را در دام اين خطاي بزرك بياندازيم كه «سينماي مستند، سينماي حقيقت است».

وقتي هنرمندان جوان و مستندسازان‌مان را در جشنواره‌اي جمع مي‌كنيم و بر تابلو بزرگ سردر جشنواره مي‌نويسيم: «سينماحقيقت»، ما نيز در اين فريب بزرگ، خود را شريك كرده‌ايم و ناخداگاه، آلت فعل فكري شيطاني شده‌ايم كه آنسوي دنيا نشسته است و براي اينكه به ما بقبولاند «سينما حقيقت است» خيمه‌شب‌بازي مي‌كند.

وقتي به فيلمسازمان مي‌گويم: «فيلم مستند، يعني سينماحقيقت»، دراصل او را به وادي ناكجاآباد فرستاده‌ايم و درجهت تضعيف و تعطيل كردن خلاقيت، ذوق و فكر و انديشه او قدم برداشته‌ايم. سينماي مستند نيز همچون سينماي قصه‌گو هيچگاه نمي‌تواند «سينماحقيقت» باشد، چون پديده‌ي سينما ذاتا از جنس حقيقت نيست و مجاز است. وقتي خود را در آينه مي‌بينيد، هيچگاه آنچه روبروي شماست، حقيقت نيست چرا كه آينه حتي اگر محدب، مقعر، مكسر، مكدر و زاويه‌دار هم نباشد، آينه و ابزار سحراست و در صورتش جز فريب و دروغ نخواهي ديد و چه زيبا و حكيمانه آقا سيدمرتضي آويني بر اين ساحره‌ي عصر ما نام «آينه جادو» گذاشت.

مستندساز نيز همچون فيلمسازي كه اثري داستاني مي‌نويسد و مي‌سازد، آنچه در ذهن خود دارد را، البته با استفاده از تصاوير مستند وهنر و خلاقيت و روانشناسي تصوير و اصول زيبايي‌شناسي و تكنيك سينما به چشم و ذهن و روح مخاطب عرضه مي‌كند و در شأن و ارزش و اصالت آنچه نمايش داده مي شود، هيچ تفاوتي با فيلم داستاني و بازسازي واقعيت ندارد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − یک =

دکمه بازگشت به بالا