جهان تازه آقای کیارستمی
سالها پیش استاد شهریار غزلی سرود که مطلع آن در زبان مردم جاری شد و همه ما آن را نه فقط شنیده ایم بلکه در مواردی به عنوان شاهد مثال نیز به کار میبریم: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا… .
خبر حضور عباس کیارستمی فیلمساز شناخته شده کشورمان در جمع جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی وقتی روزگذشته منتشر شد، ابتدا مرا یاد همین مصراع روانشاد شهریار انداخت، اما وقتی صحبت های آقای کیارستمی را در این دیدار خواندم، ترجیح دادم با احترام به استاد شهریار، غزلی دیگر از برادر شاعرم فاضل نظری را در ذهنم و به خودم یادآوری کنم:
غم خوار من به خانه غم ها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی…
آقای کیارستمی گرچه شاید کمی دیر اما حضور و صحبت های گرم و صمیمی اش در این دیدار برای بسیاری از علاقه مندان به آثار و سینمایش ارزشمند است و همین طور برای آنهایی اهمیت بیشتری دارد که به قول ابراهیم حاتمی کیا و آژانس شیشه ای اش، «گروهان رفتند و دسته برگشتند، دسته رفتند و نفر برگشتند» و امروز یادگار پُرافتخار مقطعی مهم از تاریخ این سرزمین هستند.
کیارستمی روز گذشته دو، سه نکته کلیدی را بیان کرده است، نخست آن که با حضور در جمع جانبازان دفاع مقدس با جهان تازه ای می توان آشنا شد و دیگر آن که تاکنون از ابعاد عظیم این ماجرا به این نزدیکی این همه غافل بوده ایم و دست آخِر نقل قول مستقیمش که می گوید: «از الان تا ابد بشدت درگیر تمام موضوعاتی خواهم بود که در اینجا مشاهده کردم».
بی تردید آقای کیارستمی از شناخته شده ترین چهره ها نه تنها سینمای ایران که جهان است وقتی با جهان تازه ای روبه رو می شود که نسبت به آن غفلت هایی هم وجود داشته است و تا ابد هم آن را فراموش نخواهد کرد، کمترین انتظار از او انعکاس آن در آثار بعدی اش است، اشتباه نکنید! منظور این نیست که همین فردا صبح ایشان یک فیلم در ژانر دفاع مقدس کلید بزند، خیر! چهره هایی چون کیارستمی کافی است این موضوع دغدغه شان شود و در میان انبوه کارگاه ها و حضورهای مختلف بین المللی شان همین جهان تازه را برای کسانی روایت کنند که تصویر درستی از ایران و مردم آن ندارند.