نویسندهای که ناامیدانه «در انتظار گودو» ماند
مجله فرهنگی هفت راه- گروه کتاب: ساموئل بکت یکی از نویسندگان مشهور در ژانر ابزورد (پوچی/ یاوه) است. او که خود نیز در جهنگ جهانی دوم فعال بود، بعد از این جنگ یکی از فعالان ادبی و هنری جریان نامیدی و پوچگرایانه ناشی از جنگ شد. در آن سالها سرخوردگی ناشی از جنگ جهانی موجب شکل گیری و گسترش سبکی هنری و ادبی شده بود که نگاهی بدبینانه، ناامیدانه و پوچ گرایانه نسبت به انسان و جامعه بشری داشت. نمایشنامه «در انتظار گودو» او یکی از معروفترین آثار ادبی در این ژانر است. به مناسبت سالروز درگذشت بکت، مروری داریم بر زندگی و فعالیت این نویسنده که در سال ۱۹۶۹ به دلیل «نوشتههایش -در قالب رمان و نمایش- که در فقر [معنوی] انسان امروزی، فرارَوی و عروج او را میجوید» موفق به دریافت جایزه ادبی نوبل هم شده بود.
ساموئا بکت، شاعر، داستانسرا، منتقد و نمایشنامهنویس شهیر ایرلندی، در اواخر دسامبر سال ۱۹۸۹ در سن ۸۳سالگی در پاریس چشم از جهان فرو بست. پیکر وی را همانطور که خود خواسته بود در نهایت سکوت و بدون تشریفات در گورستان ”مون پارناس” به خاک سپردند.
بکت در سال ۱۹۰۶ در دوبلین و در خانوادهای متوسط و مذهبی به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد و چون به زبان فرانسه علاقۀ وافری داشت، در رشتۀ زبان و ادبیات فرانسه به ادامه تحصیل پرداخت. در سال ۱۹۲۷ موفق به اخذ درجه لیسانس شد. سپس در سال ۱۹۲۸ به پاریس عزیمت کرد و در آنجا به تدریس زبان انگلیسی پرداخت. در این هنگام بود که بکت با “جیمز جویس” نویسندۀ هموطنش که مقیم پاریس بود آشنا شد و مدتی نیز به عنوان منشی وی با او همکاری کرد. این آشنایی، بکت را به شدت تحت تأثیر سبک جویس قرار داد.
اولین خلاقیت ادبی بکت، مجموعه شعری به نام ”هوروسکوپ” Whoroscope (1930) بود که اول بار وی را به عنوان شاعر مطرح کرد. بکت به ادامه تحصیل پرداخت و به دریافت درجۀ فوق لیسانس در ادبیات فرانسه نائل شد. از این هنگام به بعد، بکت اوقات خود را به سرودن شعر و نگاشتن و نمایشنامه اختصاص میدهد. او داستانها و نمایشنامههایش را به زبانهای فرانسه و انگلیسی مینوشت و دنیای نومیدانۀ جویس را با طنزهای خود میآمیخت تا فاجعۀ دنیای معاصر را به تصویر بکشد.
در هنگام جنگ جهانی دوم، بکت که در ایرلند به سر میبرد به پاریس بازگشت و در نهضت مقاومت به اقدامات ضدفاشیستی دست زد، اما خیلی زود توسط نازیها شناسایی شد و چون تحت تعقیب قرار گرفت، ناگزیر به جنوب فرانسه گریخت. وی در دورۀ جنگ چندین داستان را به رشتۀ تحریر درآورد: “مولوا” و “مالون میمیرد”.
پس از جنگ، بکت نشان صلیب و مدال مقاومت دریافت میکند. از سال ۱۹۴۵ به بعد بکت بر آن میشود تا آثار خود را به زبان فرانسه بنویسد و در این راه آنچنان مهارتی از خود نشان میدهد که توجه ناشرین، خوانندگان و منتقدین را به خود جلب میکند. او بیشترین آثار خود را بین سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۳ خلق کرده است.
کارنامۀ نمایشی بکت بسیار پربار است و او را باید به حق یکی از بزرگترین نمایشنامهنویسان قرن بیستم دانست. سبک نمایشی بکت بر نمایشنامهنویسان بعد از وی چون ”هارولد پینتر” و “ادوارد آلبی” تأثیر عمیقی گذاشته است. او در ابتدا تئاتر را به عنوان یک سرگرمی، پیشۀ خود ساخته بود. اما با نمایشنامۀ “در انتظار گودو” (۱۹۵۲) مشهورترین اثر نمایشی خود را خلق میکند.
داستان نمایشنامۀ ”سرگذشت دو آسمانجل آواره” به نامهای ولادیمیر و استراگون است. این دو در انتظار شخصی ناشناس به نام گودو هستند که باید برای نجات آنها بیاید. انتظاری هولناک که ادامه دارد، بیآنکه به سر آید. بکت در این اثر به زمان نیز شخصیت میدهد و آن را در ستیز با دو شخصیت اصلی داستان قرار میدهد. این ستیز تا افکار هویت آنها نیز پیش میرود و چهرههایشان را مسخ میکند. انتظار، چیزی نیست جز مفهومی نمادین. چارچوب نمایشنامه را انتظاری عبث در محل ملاقاتی از پیش نانوشته در ناکجاآبادی بینام و نشان و گفتگوهایی بیحاصل و طنزگونه که میان این چشمبراهان بیچاره و درمانده رد و بلد میشود تشکیل میدهد.
“در انتظار گودو” که به بیش از ۲۰ زبان و از جمله فارسی برگردانده شده است در سال ۱۹۶۹ جایزۀ نوبل ادبی را برای نویسندۀ خود به ارمغان آورد، اما بکت در نهایت انزوا و فروتنی در مراسم اعطای جایزه حاضر نشد و پول نقدی جایزه را نیز به هنرمندان و گروههای مبارز سیاسی بخشید.
“پایان بازی” (۱۹۶۱)، نمایشنامۀ تکپردهای و طولانی، نامهای ناگ و بل که در دو بشکه زباله اسیر گشته و امکان حرکت از آنها سلب گشته است. میان آن دو گفتگویی عجیب و غریب و کابوسوار جریان مییابد که مفهومی تازه از تقدیر غمبار و وهمانگیز به همراه دلقکی و لودگی و نومیدانه را به دست میدهد.
نمایشنامۀ ”چه روزهای خوشی” (۱۹۶۱) که “روزهای شاد” نیز ترجمه شده است، اثر دیگر بکت است و همان فضای پوچی بر آن حاکم است.
بکت بیش از هر نویسندۀ دیگری انسان را در فضایی بیامید، بیهوده و نامعلوم ترسیم کرده است. فضایی که دست تقدیر بر آن پنجه افکنده و انسان هیچ نقشی در آن ندارد. او از فهم ادراکات خود عاجز است و از بیان آن قاصر و بدین خاطر همواره به دنبال دستآویزی میگردد تا از زیر بار مشقتهای ویرانگر و از چنگال توهمات باطل خویش رهایی یابد.
“کشف من آنست که از تمامی حواشی و کنارههای زندگی در آثارم بهره میجویم. جاهایی که هنرمندان در قالب چیزی بیفایده به کناری میگذاشتند و تعریفی نیز برای آن در چارچوب هنر نمیگنجید.”
سبک بکت که به ”تئاتر پوچی” معروف است، عمدتاً به پوچینمایی میپردازد. قهرمانان داستان، ناتوان، ناآگاه و نامطمئن هستند. آنان حتی یارای تحرک زیاد ندارند و غالباً زمینگیر و بیحرکتند تا جایی که به اشیاء بیتحرک شبیه میشوند. زمان، هویت، دلهره و انتظار درونمایههای اصلی آثار او میباشند. در لحن بکت طنزی سیاه نهفته است، نوعی کمدی که با مضحکه و لودگی آغاز گشته، اما فرجامی تیره و تار و تراژیک به همراه دارد. و اینک این روایتگر نومیدی انسان معاصر، خاموشی اختیار کرده و نظارهگر کشمکش دائمی قهرمانان آثارش در گسترۀ صحنه جهان است.