تالکین؛ داستان هابیت را به عنوان هدیهای برای فرزندان خود آغاز کرد
– گریز (Escape)
– خشنودی (Satisfaction)
– بهبود یا اصلاح دیدگاه (Recovery)
و پایان خوش داستان (Eucatastrophe)
او بر این باور بود که ذهن خواننده به گونهای جذب اثر میشود و از آن لذت میبرد که آن را باور میکند و تا آخر داستان، شخصیتها را دنبال میکند. نویسنده و خوانندۀ فانتزی، وارد دنیایی میشوند که قوانین خاص خود را دارد و هر شخصی را برای ورود به آن دعوت میکنند.
هنر نویسندۀ فانتزی به تعویقانداختن ناباوری خواننده تا پایان داستان است. برای انجام این کار، نویسندۀ فانتزی باید با ابزار جادویی خود، خشنودی و رضایت خواننده را جلب کند. به عقیدۀ تالکین، تمایلات دنیای فانتزی بر مبنای آرزوهای بشر است، نه احتمالات و امکانات خوشبختی. اگر نویسنده با به تصویرکشیدن آرزوهای گمشده بشر مدرن، او را خشنود سازد، موفق خواهد شد.
او بر این باور بود که قدرت تحلیل یا توانایی ذهنی، تصویرسازی، درک، دریافت و کنترل تصاویر ساختهشدۀ ذهنی، برای بیان دنیای فانتزی لازم به نظر میآیند، اما مهمترین مسئله، واقعیجلوهدادن دنیای فانتزی است که از نظر او هنر نامیده میشود. هنر نویسنده در خلق اثر، تلفیق تصاویر ذهنی او با دنیای فرعی خلقشده است، که هم جذاب و هم واقعی به نظر میرسد. بنابراین ایجاد تصویر تخیلی و ذهنی لازم است، اما کافی نیست.
او معتقد است که فانتزی شکل متعالی هنر، قدرتمندترین و در عین حال بیآلایشترین گونۀ هنر است. فانتزی، رهایی از تسلط واقعیتهای روزمره است. این دنیا مجموعهای از تصاویر است که نه در زمان حال و نه در دنیای واقعی وجود دارد.
تالکین، داستان هابیت را به عنوان هدیهای برای فرزندان خود آغاز کرد. هواداران بیشمار هابیت و جورج آلن و جورج آنوین که ناشر آن بودند، او را ترغیب کردند داستان هابیتها را ادامه دهد. سهگانۀ ارباب حلقهها وسیلماریلیون، دو اثر دیگر تالکین، ارتباط زنجیرهای با هابیتها دارند.
دنیای فانتزی تالکین، دنیای فرعی شبیه زمین در هزارههای ماقبل است که آردا نامیده میشود. این دنیا به زمانی اشاره دارد که موجودات و مخلوقاتی غیر از انسان، با شباهتها و تفاوتهایشان به بشر در این سرزمین زندگی میکردند.
دوران نخست آردا، رابطۀ نزدیک با داستانهای اسطورهای حماسی دارد و دوران دوم شامل قصۀ پری هابیتها میشود. تالکین برای جلب توجه و خشنودی خوانندۀ خود، او را با سایر مخلوقاتی چون هابیتها که موجوداتی کوتاهقدتر از انسان، با خلق و خویی شاداب، سرحال، باطراوت و جذاب میباشند، غافلگیر میکند. کشف حقایق و ارتباط انسان در ارتباط با مخلوقاتی که همیشه از دید او پنهان بودند، جذاب است؛ به خصوص این که این موجودات عادتها و رفتارهایی انسانگونه داشته باشند، همانند انسان تکلم کنند و تمایلات و ترسهای مشابه او بروز دهند. در رمان هابیتها، خواننده، تصاویر جذاب و زیبایی از سرزمین میانه و هابیتون را که در قسمت شمال غربی آن است، کشف میکند. خانههای کوچگ هابیتها با پنجرههای گرد، گلها، باغها و باغچههای زیبای این موجودات و حتی اسم مکانها، او را به روزگاری میبرد که پیوند عمیق انسان با طبیعت و بخشهای بکر آن گسسته نشده بود.
ابزار دیگر تالکین برای رضایت خاطر خواننده، زبان یا قلم جادویی او است. به اعتقاد او، خواننده به جادوی لغات اعتماد میکند. جادویی که از لغات سادۀ خورشید، آسمان، سنگ، درخت و دریا ناشی نمیشود، بلکه از شیوۀ بیان نویسنده یا از هنر او سرچشمه میگیرد. این هنر، همان روشی است که به وسیلۀ آن طبیعت برای نویسندۀ فانتزی «معشوق او میگردد نه بردۀ او».
دنیای قصۀ پریان، جادهای است که نویسنده و خواننده هر دو از تکنولوژی، کارخانجات، رباتها، بمبها، اسلحهها و تمامی محصولات غیر قابل اجتناب دنیای صنعتی، به روزگاران گذشته و زندگی نخستین آن میگریزند. این روزگار؛ انسان را به آغوش طبیعت میکشاند و با وجود تسلط یکجانبۀ خود، آرامش ازدسترفته را باز میگرداند. علاوه بر این، نویسنده و خوانندۀ قصۀ پریان، از مشکلاتی چون فقر، گرسنگی، درد، غم، بیعدالتی و مرگ نیز به دنیای پریان میگریزند.
مسائل نابهنجار دنیای واقعی، در داستان، در سرنوشت شخصیتها و در موضع اصلی اثر گنجانده شده است، اما توانایی قهرمانی چون بیلبو بگینز نیز افزوده شده تا به تمام مشکلات غلبه کند. دنیای فانتزی به نویسنده و خواننده، امکان برآوردهشدن آرزوهای فراموششده و آزادی نامحدود میدهد؛ آرزوهایی چون ملاقات مخلوقاتی عجیب که با زبان انسان سخن میگویند، سرزمینهای ناشناخته، رؤیاهای عمیق، پرواز بر پشت پرندگان غولپیکر و سرانجام فرار از مرگ و جاودانهشدن در سرزمینهای پریان و دنیاهای ماورای طبیعی. این تمایلات، همگی حصارهای زمان، مکان، فکر و روان او را کنار میزنند و خواننده را در عالم ماورا آزاد میکند. داستان هابیتها، با ورود موجودی اسرارآمیز و به ظاهر جادوگری به نام گندلف، یا سه کوتوله در شایر، محل زندگی بیلبو آغاز میشود، گندلف، از بیلبو میخواهد برای یافتن گنجهای کوتولهها به کوهستانی برود که تحت تصرف اژدهایی به نام اسماک درآمده است.
نویسندۀ فانتزی یا قصۀ پریان، همچون کودکی است که در تمامی اجزای کائنات، نوعی هیجان، شگفتی، زیبایی، تحیر و حتی خرق عادت میبیند که انسانهای دیگر این نوع دیدن و استنباط کردن را از دست دادهاند. نویسندۀ فانتزی، با انتقال هیجان و تعجب خود از یک درخت، به گونهای آن را ترسیم میکند که خواننده از دیدن درخت سخنگو یا کوههای مهآلود که زیبایی توأم با ترس دارد، سیر نمیگردد.
این گنجها، متعلق به پادشاه کوتولههاست. براساس تعریف تالکین، قصۀ پریان (Fairy Tale)، داستانهایی است دربارۀ موجوداتی مانند پری، کوتوله، هابیت و غیره که از سرزمین پریها جدا شده و به سرزمینهای ناشناخته، مانند دنیای انسانها یا سایر موجودات سفر میکنند، اما داستانهای پریان (Fairy Story)، دربارۀ انسانهایی است که به سرزمین پریها سفر میکنند. بنابریان رمان هابیتها، قصۀ پریهاست که در آن بیلبو، از خانه و سرزمین خود عازم سفر مخاطرهآمیزی به دنیای کوتولهها، اورکها و اژدها میشود.
کوتولهها و جادوگرها از دیرباز در قصههای پریان دیده شدهاند، اما هابیتها با دست و پای بلندتر از کوتولهها و زیرکی، چابکی، زرنگی و ذکاوت بسیار، حاصل تخیل خود تالکین هستند. اگرچه هابیتها جنگجو و مبارزی چون قهرمانان حماسی نیستند، در ساختار قصههای پریان، بیلبو نقش عمدهای ایفا میکند. همانند سایر قهرمانان قصههای پریان، بیلبو با بیمیلی و شک و تردید سفرش را آغاز میکند و گندلف، همچون پیری فرزانه، او را تشویق به این سفر میکند تا به بلوغ فکری وسیعتری دست یابد و خود را باور کند.
در کوهستان مهآلود، بیلبو که حتی توانایی انسانی مبارز را ندارد، در رویارویی با اورکها از گندلف جدا میشود و به غار تاریک و عمیقی پناه میبرد. در سطحی بالاتر، نویسندۀ فانتزی از دنیای واقعی و تنگناهای آن به دنیای درون خود و دنیای فرعی قصۀ پری میگریزد و قهرمانی میسازد که خود در حال گریز از چنگال ظلم، غارت، بیعدالتی و مرگ است. خواننده نیز که جدا از واقعیتهای روزمره، در بستر فانتزی دقایقش را سپری میکند، با بیلبو بگینز در حال فرار با غار گالم مواجه میشود. در این صورت، نویسنده، شخصیتهای اصلی و خوانندۀ داستان، وضعیتهای مشابهی را تجربه میکنند. دنیای قصههای پریان، نهتنها آینهای از دنیای درونی نویسنده است، بلکه گرفتاریها و سختیهای دنیای بیرون او را نیز به نمایش میگذارد. این آینۀ دوطرفه، خود وسیلهای است برای کنارآمدن نویسندۀ فانتزی با دنیای درون و بیرون خود.
فرایند دیگری که در قصۀ پریان صورت میگیرد، اصلاح دید یا بهبود دیدگاه شخصیتها دربارۀ خود و دنیای اطرافشان است. این فرایند، از طریق پشت سر گذاشتن سختیها، کشف گمشدهها و اسرار، حل معماها، غلبه بر ترس و بالاخره از بین بردن موانع پیشرفت و ترقی قهرمان شکل میپذیرد. بیلبو، در غار مخوف گالم که هابیت بیچارهای در سرزمین اورکهاست، حلقهای پیدا میکند و موقع فرار با خود گالم مواجه میشود.
گالم او را به حل معمایی دعوت میکند که قهرمان قصۀ پریان جواب آن را میداند. در آخر بیلبو با طرح سؤال «من در جیبم چه دارم؟» و با عاجزماندن گالم از جواب سؤال که حلقۀ یگانه است، از غار گالم فرار میکند. بیلبو به زودی درمییابد که با قراردادن حلقه در دستش ناپدید میگردد. سرانجام بیلبو دوباره به کوتولهها ملحق میشود و به آنها در جنگ پنج لشکر با اورکها و نابودکردن اژدها کمک میکند تا گنج را بیابند.
نویسندۀ فانتزی با غلبهدادن قهرمان ضعیف، کوچک و حتی نامرئی، بر کشمکش درونی خود فائق میآید و خوانندهای را که درگیر این کشمکش ساخته، با پایان خوش داستان به آرامش و شعف میرساند. وقتی خواننده مجذوب شخصیت قصههای پریان میشود، خود را به جای او جایگزین میکند و در مکافاتها و شادیهایش شریک میشود.
بهبود دید، همانند گریز، ابتدا از نویسندۀ فانتزی آغاز میشود. تالکین برای جذب خواننده، بهبود دید را نوعی اصلاح دید انسان از هر آنچه برای او تبدیل به عادت شده و جذبه و تازگی خود را از دست داده، تعریف میکند.
به عبارت دیگر، نوع نگرش یک نویسندۀ فانتزی، با نوع نگرش یک فرد عادی به یک درخت، تفاوت بسیار دارد. نویسندۀ فانتزی یا قصۀ پریان، همچون کودکی است که در تمامی اجزای کائنات، نوعی هیجان، شگفتی، زیبایی، تحیر و حتی خرق عادت میبیند که انسانهای دیگر این نوع دیدن و استنباطکردن را از دست دادهاند. نویسندۀ فانتزی، با انتقال هیجان و تعجب خود از یک درخت، به گونهای آن را ترسیم میکند که خواننده از دیدن درخت سخنگو یا کوههای مهآلود که زیبایی توأم با ترس دارد، سیر نمیگردد.
نویسندۀ فانتزی، سطح کدر چیزهای سادهای چون گیاهان و شنهای ساحل را میشوید تا نوعی آشنازدایی و جذبۀ مجدد، برای ارسال حقایق فراموششده ایجاد کند. او لایههای ضخیم سطح یک مرداب را کنار میزند تا ماهیهای طلایی و قرمز داخل آب را به تصویر بکشد. علاوه بر آن، راه تازهای برای به حرکت درآوردن آب مرداب به زمینهای دیگر باز میکند. ذهن او همانند جویبار زلال و پرخروشی است که از حرکت نمیایستد.تفاوت قصههای پری و فانتزی و مدرن با کنایه در این است که در کنایه، نویسنده، هدف اساسی و اخلاقی را دنبال میکند و آن را در سطح زیرین داستان جاسازی میکند. اما در قصۀ پریان، هزاران تعبیر نهفته از انسان، محیط و روان او خوابیده است که چیرگی ناتوان بر توانمند یکی از آنهاست. این غلبه، در فائقآمدن کوتولهها و مفلوبشدن اورکها و اژدها دیده میشود.
گنج یافتشدۀ کوتولهها که قسمتی از آن به بیلبو تعلق میگیرد، پاداشی است که قهرمان در ازای شجاعت در رویارویی با مخاطرات و رنج و تحمل سختیها دریافت میکند. گنج بیلبو، آگاهی و تجربههای اوست و ناپدیدشدن او، شکل دیگری از گریز از انسانهای اورکصفت به شمار میرود. قهرمان تالکین، قدم در سرزمینی میگذارد که به طور کامل بیشباهت به دنیای واقعی نیست. اورکها، صورت واقعی انسانهای بدسرشت هستند که در دنیای واقعی، قابل تشخیص نیست. ناپدیدشدن قهرمان میتواند نادیدهانگاشتهشدن او به خاطر ضعیفهایش نیز باشد. چرا که بیلبو از لحاظ فیزیکی، کوچک و ضعیفالجثه است. سخنگفتن با گیاهان بیشهزار، صخرهها و دریاچهها و زبان مخصوص هر گونه از جانداران که تالکین از آن غافل نبوده است، تخیلات بیچون و چرای نویسندگان فانتزی نیست، بلکه واقعیتهای برتر دنیای حاضر است که علم آیندگان به اثبات آن مینشیند. اگرچه قهرمان تالکین نامرئی میشود، موجودات دیگری را نیز میبیند که در حالت عادی قادر به کشف آنها نیست.
بیلبو، تجسمی از تالکین است که در زمان داستانسرایی، از دید دیگران پنهان میشود و به ادراک، شناخت و دید برتری دست مییابد. این شناخت در حیطۀ توانایی هر انسانی نهاده شده اما از آن غافل است.