وقتی ضعف یک سریال صدای تریبون صداوسیما را هم درمی آورد/«جام جم»؛ سالهای ابری یک سریال هندیِ کلیشهای!
مجله فرهنگی هفت راه – گروه تلویزیون: سریال «سالهای ابری» که به دلیل سوابق افرادی در تیم نویسندگی و کارگردانیش پیش از ساخت حواشی زیادی ایجاد کرده بود، چند روزی است که به آنتن شبکه دوم سیما راه پیدا کرده اما این سریال به قدری دارای ضعف فنی و محتوایی است که حتی صدای ارگان رسمی سازمان صداوسیما را هم درآورده است.
این مساله از آنجایی قابل توجه است که یکی از نویسندگان این سریال که در طیف منتقدان سینمایی جماعت شبه روشنفکر قرار دارد، در نقدهای خود به شدت به فیلمها و کارگردانان حمله میکند و آنها را بیهنر میخواند.
روزنامه جام جم در شماره روز شنبه خود درباره این سریال ضعیف نوشته است:
فرزاد حسنی در نقش پوردلجو از نور شدید آفتابی که از پنجره اتاق روی صورتش افتاده از خواب میپرد، بلند میشود و پردههای ضخیم اتاق را با ناراحتی میکشد. از اتاق بیرون میآید، چراکه به نظرش تغییراتی به وجود آمده و هرچه جلوتر میرود، این موضوع بیشتر مشخص میشود. همسرش برای مبارزه با افسردگی سعی در ایجاد فضایی تازه دارد، کارگری که غذا درست کرده و کارهای خانه را انجام میدهد را خبر نکرده و خودش دست به کار شده است.
قرمه سبزی درست میکند و اول صبح ترانههای بنان را با صدای بلند گوش میدهد. پوردلجو که مردی قدرتطلب است، اقتدارش را به رخ میکشد و بازهم بر او مسلط میشود، تحقیرش میکند و اجازه نمیدهد برای شکستن دیوار افسردگیاش قدمی جلوتر بگذارد. سریال «سالهای ابری» که این روزها از شبکه دو پخش میشود، ساخته مهدی کرمپور است و مثل سریال قبلی او «یک تکه زمین» بازیگران زیادی دارد. علی عمرانی، فرزاد حسنی، عاطفه رضوی، علی اوسیوند، لیندا کیانی و پژمان جمشیدی بازیگران اصلی این مجموعه هستند که ابتدا قرار بود در ماه محرم روی آنتن شبکه دو برود.
سالهای ابری داستان حسین سالار مدیر مهمترین بانک خصوصی کشور با بازی علی عمرانی است که با پیدا شدن سر و کله فردی به نام جاسم تعادل زندگیاش برهم میخورد. جاسم یادآور اتفاقات ناخوشایند گذشته در زندگی سالار است که حالا بعد از گذشت بیش از سی سال به زندگیاش بازگشته است. پشت پرده بازگشت جاسم فردی به نام پوردلجو با بازی فرزاد حسنی، رقیب سالار در هیات مدیره و برای کسب صندلی مدیرعاملی بانک است. یک پلیس کارکشته با بازی حمید ابراهیمی نیز درصدد یافتن مدرکی قابل اعتنا و دستگیری جاسم بهعنوان یک بزهکار قدیمی است. در کنار این خط اصلی داستانهای فرعی مانند زندگی و اتفاقات عاشقانه دختر سالار با معلم ورزش مدرسه ناشنوایان، رابطه زن افسرده و بیمار پوردلجو و همسر سالار که روانپزشک است، نیز وجود دارند. اما همانطور که گفته شد به جز معدود سکانسهایی، این سریال نمیتواند از مدار کلیشهپردازیهای رایج اینگونه آثار فراتر برود.
یک داستان کوتاه
داستان سریال سالهای ابری سعی دارد براساس قواعد کلاسیک پیش برود، بهطوری که یک اتفاق تعادل زندگی قهرمان را برهم میزند و از آن پس قهرمان و تمام نیروهای موافقش با هدف بازگرداندن تعادل به زندگی تلاش میکنند. این کشمکشها قهرمان را به سوی هدف نهایی داستان که همان نقطه اوج است بالا میبرد. نقطهای که جدا از هدفی که قهرمان به آن رسیده یا نرسیده باشد موجب استحاله او شده است. رعایت این چارچوبها و قواعد کلاسیک داستان نویسی بهعنوان پایههای یک اثر دراماتیک لازم است، اما برای اینکه آن اثر به یک سریال جذاب و تاثیرگذار بدل شود کافی نیست. همانطور که بسیاری از فیلمهای هندی و تولیدات بالیوود براساس اصول کلاسیک نوشته ـ بسیاری از آنها کپیبرداری عین به عین از نمونههای هالیوودی هستند ـ و ساخته میشوند، اما در نهایت فیلمهایی کلیشهای هستند. چنین اتفاقی دررابطه با سریال سالهای ابری هم رخ میدهد. اینکه تعادل زندگیسالار برهم میخورد، برای روشن شدن موتور محرک داستان لازم است اما برای اینکه داستان سالار به داستانی پرکشش بدل شود نیاز به خلاقیتی است که اتفاقاتی بدیع را رقم میزند.
اتفاقات فرعی
اما گاهی این داستانهای فرعی هستند که میتوانند به کمک داستان اصلی بیایند و کشش ایجاد کنند، اما در آخرین ساخته کرمپور، داستانهای فرعی ازجمله داستان دختر سالار به دلیل شخصیتپردازیهای کلیشهای باورپذیر نمیشود. دختر سالار مسئول یک مدرسه پسرانه ناشنوایان است. او با پسر جوانی آشنا میشود که علاقهمند است بهعنوان معلم ورزش در این مدرسه کار کند. دختر سالار با بازی لیندا کیانی برای معلم ورزش جوان با بازی پژمان جمشیدی که قصد دارد در مدرسه او کار کند، از سختیهای کار در مدرسه و نظم موجود میگوید و پسر همه شرایط را میپذیرد، اما در عمل آنچه در سریال میبینیم کاملا با این گفتهها تفاوت دارد. عملا در آن مدرسه به جز انجام مسابقه فوتبال بین حدود شش نوجوان و دو معلم هیچ کار دیگری وجود ندارد و جالب اینکه خود خانم سالار که این همه از نظم و دشواری کار در این مدرسه میگوید تمام وقت کارهای مربوط به خانواده و پدرش را دنبال میکند.
یا در همین داستان فرعی زمینهچینی برای شکلگیری یک مثلث عاشقانه انجام میشود، به طوری که دو معلم جوان مدرسه ظاهرا بهطور همزمان عاشق خانم سالار شدهاند، اما آن ظرافتی که میتواند این مثلث عشقی را تبدیل به داستانی گیرا کند در سریال وجود ندارد. مثلا در صحنهای که قرار است مخاطب دچار تردید شود که آیا معلم دیگر ـ به غیر از معلم ورزش ـ هم دل در گرو خانم سالار دارد، معلم ورزش که خیلی زود و در عرض دو سه جلسه با همه اخت شده ناظم جوان را در زیرزمین مشغول چیدن نیمکتهای چوبی میبیند. واقعا چرا باید ناظم یک مدرسه پسرانه ناشنوایان در زیرزمین مشغول مرتب کردن نیمکتها باشد؟ معلم ورزش او را توی زیرزمین میبیند، قصد دارد چند ساعتی مرخصی برود، اما خانم سالار نیامده. این بهانهای میشود تا ناظم جوان پرده از عشق به ظاهر یکطرفهاش بردارد. تحلیل همین یک صحنه میتواند آنچه سالهای ابری بهعنوان یک نقص کلی از آن رنج میبرد را مشخص کند. مکان رویداد هیچ هویتی ندارد و هیچ کمکی به پیشبرد داستان نمیکند.
ترکیب بازیگران
یکی از نکاتی که درباره این سریال میتوان به آن اشاره کرد چیدمان بازیگران است. شاید در نگاه اول انتخابهای همگن و یکدستی به نظر برسند، اما واقعیت این است که درصد جذابیت و انرژی مثبت بازیگران در این سریال کمی پایین است. اصلا بحث کیفیت بازیگران نیست، چراکه کسی نمیتواند تواناییهای بازیگری مانند علی عمرانی را نادیده بگیرد، درواقع در کنار هم قرار گرفتن بازیگرانی چون فرزاد حسنی، عاطفه رضوی، لیندا کیانی، علی اوسیوند، حمید ابراهیمی و دیگران فاقد شیرینی لازم است. درواقع مجموعهای از بازیگران در کنار هم جمع شدهاند که سبک بازی و فیزیکشان به گونهای است که رابطه عمیق با مخاطب برقرار نمیکنند و شاید تعبیر عامیانهاش این باشد که این بازیگران برای اجرای نقشهایی که نیازمند برقراری روابط عاطفی با بیننده باشند، نیستند.
ساختار و زبان بصری
سریال سالهای ابری از نظر بصری و ساختاری اتفاق تازهای به حساب نمیآید. سریالی است که اگر کیفیت تصویربرداری و پخش را از آن بگیریم فرقی با دیگر سریالهایی که در طول سالهای گذشته ساخته و به فراموشی سپرده شدهاند، ندارد. موضوعی که با توجه به حضور یک کارگردان سینمایی و مجموعهای از عوامل حرفهای کمی ناخوشایند به نظر میرسد.
ولی به نظر من سریال سالهای ابری سریال بسیار زیبایی هستش آقای حسنی و اوسیوند عالی و باور پذیر بازی کردند و ارتباط خیلی خوبی با مخاطب داشتن و بنده با 34 سال سنم و کار کردن در حیطه هنر به شما باید بگم نقد شما چون که یک طرفه و فقط برای کوبیدن و این اصلا خوب نیست
امید وارم نظرم درج بشه