حانیه؛ عشق انقلابی
حانیه ملودرامی در دل حوادث تاریخی است که داستان عاشقانهای را روایت میکند که در آخرین ماههای پیش از انقلاب و در فضای انقلاب اسلامی رخ میدهد. این سریال ماجرای یک ستوان شهربانی است که از تهران به یزد منتقل میشود. حضور مادر او در شهر یزد و اجارهای خانه باعث آشنایی آنها با سیدجعفر از بازاریان یزد و البته از افراد انقلابی این شهر میشود. در این سریال اشاراتی به فعالیتهای آیتالله صدوقی، مجتهد مبارز شهر یزد در دوران پیش از انقلاب نیز اشاراتی میشود. به گفته کارگردان این اثر داستان حانیه براساس خاطرات مکتوب و شفاهی مبارزات انقلابی به نگارش درآمده است.
جذابیتهای ساختاری
سریال حانیه داستانی عاشقانه را در دل حوادث انقلاب اسلامی بازگو میکند. همانطور که از اسم سریال مشخص است قهرمان اصلی داستان دختری به نام حانیه است، اما یکی از نقدهایی که میتوان نسبت به ساختار روایت این سریال ابراز داشت این است که اتفاقات اصلی براساس آنچه به مخاطب وعده داده شده کمی دیر رخ میدهد. در حالی که مخاطب در انتظار آن است که قهرمان قصه یا همان حانیه داستان را پیش ببرد اما او حداقل تا قسمت ابتدایی شخصیتی فرعی و حتی منفعل به نظر میرسد.
او دختری ساده و آرام اما باهوش و ذکاوت و البته با احساساتی پاک تصویر میشود. او توانایی اینکه از همان قسمتهای ابتدایی هم بهعنوان قهرمان قصه نقش اصلی را به عهده بگیرد، دارد اما زمان زیادی صرف معرفی دیگر شخصیتها و زمینهچینی برای اتفاقات اصلی داستان میشود و همین موضوع کمیحانیه را به حاشیه میکشاند. این در حالی است که حانیه با توجه به ویژگیهایی شخصیتی و فیزیکی و با انتخاب مناسب سیما خضرآبادی، بازیگر این نقش میتوانست به مراتب زودتر وارد جریان اصلی قصه شده و داستان را به جلو ببرد و حتی نام سریال میتوانست چیز دیگری باشد و در این صورت شاید مخاطب در انتظار کنشها و واکنشهای قهرمانانه از طرف حانیه نبود.
اما دیگر نکته ساختاری که درباره سریال وجود دارد و اشارهای گذرا به آن هم شد این است که اتفاقات اصلی داستان با توجه به اینکه سریالی 13 قسمتی است کمی دیر رخ میدهد. معرفی شخصیتها و زمینه چینیها بیش از حد و با حوصله صورت گرفته است. البته که با توجه به موقعیت جغرافیایی و تم داستان ضرباهنگ ملایمی که انتخاب شده درست به نظر میرسد اما این ضرباهنگ در بیان خط اصلی داستان گاهی کمی کند عمل میکند. همین میتواند اثر را در مقاطعی از ریتم بیندازد. با توجه به اینکه در این دوره و زمانه مخاطبان بشدت به بیان بی پرده و ریتم تند و توالی اتفاقات عادت کردهاند چنین خصیصههایی بیش از آنکه به کمک سریالی مانند حانیه بیاید (با وجود پتانسیل و ویژگیهای مثبت سریال در داستانپردازی و بیان تصویری عشق در یکی از مهمترین مقاطع تاریخ کشور)، باعث میشود تواناییهای آن کمتر به چشم بیایند.
به هر حال او «حانیه » است! از نظر فیزیک و چهره بازیگری انتخاب مناسبی برای این نقش به حساب میآید. البته که شخصیت حانیه بهعنوان یکی از شخصیتهای اصلی داستان و دختری که در دهه 50 در شهر یزد و خانوادهای مومن و مذهبی و البته انقلابی زندگی میکند، میتواند برای یک بازیگر جوان سکوی پرتاب هم باشد. بیتردید نسبت به سریالهای قبلی این نقش حانیه کمک زیادی به دیده شدن تواناییهای این بازیگر جوان میکند.
یزد و بازیگران یزدی
از نکات جالب و قابل توجه این سریال انتخاب شهر یزد است. با توجه به اینکه بافت قدیمی شهر یزد حفظ شده از نظر فضای سریال بشدت یادآور دورانی است که داستان در آن رخ میدهد.
معماری شگفتانگیز این شهر نیز برزیباییهای بصری سریال «حانیه» افزوده است. در کنار این، بازیگران یزدی حاضر در این سریال بازیهای روان و قابل قبولی از خود به نمایش گذاشتهاند و این نیز یکی دیگر از دلایل جذابیت و باورپذیری این سریال شده است.
با توجه به سبک بازی عباس غزالی که به نظر ریشههای آن در سریال «وضعیت سفید» جان گرفت انتخاب مناسبی است. نوع بازی او بیانگر علاقهمندیاش به نوعی بازیگری است که در دهه 50 در سینمای ایران رواج داشت و از همینرو انتخابش برای بازی در نقش یک ستوان تازه کار شهربانی در دهه 50، هوشمندانه به نظر میرسد.
با وجود این غزالی بازی کنترل شدهای را در این سریال ارائه میکند و باتوجه به اینکه در کارهای قبلی معمولا شخصیتهای هیجانی و برونگرا را بازی کرده، نقشآفرینیاش در این سریال متفاوت جلوه میکند. نکته مثبتی که درباره بازی عباس غزالی میتوان به آن اشاره کرد این که او از فرصتی که دست داده ـ ایفای نقش محوری ـ در جهت خودنمایی و نمایش تواناییهای بازیگریاش استفاده نکرده و سعی کرده در خدمت ساختار روایت و داستان باشد و همین بازی او را پختهتر و بمراتب تاثیرگذارتر میکند.
محمد کاسبی و جعفردهقان دو نفر از باتجربهترین و سرشناسترین بازیگران این مجموعه هستند. اما انتخاب این دو بازیگر برای دو نقش محوری دیگر داستان «حانیه» موجب شده تا این دو با وجود تواناییها و تجربهشان چیزی فراتر از نقشهای قبلی ارائه نکنند و حتی کارشان به ورطه کلیشهپردازی کشیده شود. جعفردهقان در نقش سرهنگ شهربانی همان است که انتظار میرفت. چهره و بازی خشن او با توجه به ویژگیهای داستانی شخصیت او را یک نقش منفی قابل پیشبینی کرده است. البته شاید این موضوع که کارگردان و نویسنده اثر قصد داشتند مخاطب ارتباط احساسی با سرهنگ برقرار نکند باعث شده که این نقش کمی بیش از حد خشک و غیرقابل انعطاف از آب درآید. با این حال جذبه و هیبت جعفر دهقان ویژگیهای منفی این نقش را بمراتب برجستهتر از دیگر ویژگیهای انسانیاش نشان میدهد. از سوی دیگر محمد کاسبی در نقش مقابل سرهنگ قرار دارد. او در نقش فردی مؤمن و انقلابی که سرمایه و زندگیاش را صرف امور انقلاب اسلامی میکند، توازن و تعادل را در جبهه مثبت اثر برقرار میکند. محمد کاسبی از آن نوع بازیگرانی است که نقش را از شخصیت خودش عبور میدهد. در واقع او بازیگری است که همیشه ویژگیهای ثابتی را در شخصیتهایی که بازی میکند به نمایش میگذارد و این بار در نقش مرد مؤمن و انقلابی نیز همین اتفاق رخ داده است. اما باتوجه به اینکه داستان در دهه 50 رخ میدهد و با توجه به اینکه کاسبی را پیش از این در نقشهای امروزی نیز با همین ویژگیها دیدهایم، باعث میشود تا بیشتر با محمد کاسبی ارتباط بگیریم تا سیدجعفر تاجر یزدی.
یکی دیگر از نکات مثبت این سریال، موسیقی تیتراژ آن است که توسط سالار عقیلی یکی از بهترینهای موسیقی سنتی ایرانی اجرا شده است. اما نکتهای که میتوان به آن اشاره کرد این که ای کاش آهنگساز و کارگردان از این توانایی ویژه استفاده بیشتری میکردند. خواندن تصنیفهای قدیمی در طول پخش سریال میتوانست برجذابیت آن اضافه کند. نام و صدای سالار عقیلی باعث میشود تیتراژ پایانی سریال بمراتب بیشتر مورد توجه قرار بگیرد، اما این یک واقعیت است که حتی با وجود این بسیاری از مخاطبان، تیتراژ پایانی را بهدلایل مختلفی از دست میدهند. اینکه صدای سالارعقیلی باعث میشود چند نفری بیشتر تیتراژ پایانی را ببینند به نظر کافی نیست زیرا همانطور که گفته شد میتوانست استفاده بهتر و بیشتر انجام شود.