حکایت «شنا در زمستان» و یک فیلم ضد جریان

ارش فهیم:  «لامپ ۱۰۰» یک فیلم ضدجریان است؛ سال گذشته در هجمه‌ی سرد فیلم‌های سیاه و سفارتی و ناامیدکننده سی و دومین جشنواره فیلم فجر، این فیلم نوعی «شنا در زمستان» آن هم برخلاف مسیر آب بود. فیلمی بی‌هیاهو و پدیده گون که البته چندان دیده نشد. در آوردگاهی که فیلم‌های به ظاهر هنری اما قلابی، با پروپاگاندای شبه روشنفکر‌ها به عنوان «سینمای اجتماعی» مطرح می‌شدند، فیلم نخست «سعید آقاخانی» هم در کیفیت و ساختار سینمایی و هم در مماس بودن با شرایط اجتماعی روز، بر فیلم‌های پر اسم و رسم دار (اما توخالی) مورد تبلیغ، برتری چشمگیری داشت.
«سعید آقاخانی» را همه به عنوان یکی از سریال سازهای پرکار تلویزیون می‌شناسند که آثار کمدی نه چندان مهمی را ساخته است، اما گام نخست او در سینما، یک فیلم بی‌ادعا و سربه زیر اما «مهم» و سرافراز است! «لامپ ۱۰۰» جایی در میانه‌ی تراژدی و کمدی قرار دارد. لحن کلی فیلم، جدی است، اما طنازی‌گاه به‌گاه فیلم، مانع از یکنواختی آن شده است. البته «محسن تنابنده» بار اصلی فیلم را بر دوش دارد و توانسته یکی از به یاد ماندنی‌ترین معتادهای سال‌های اخیر سینمای ما را روی پرده جان ببخشد.
 «لامپ ۱۰۰» از اجتماعی نمایی و جامعه زدگی عبور کرده و به معنای واقعی کلمه اجتماعی و جامعه گرا است. یعنی به جای طرح مباحث بی‌فایده و «درد فروشی»، به یک زخم پر درد اجتماعی می‌پردازد؛ اعتیاد به مواد مخدر جدید و صنعتی، یک معضل حائز اهمیت و کم و بیش رایج در جامعه‌ی کنونی ماست که محور این فیلم قرار گرفته است. البته هم در سینما و هم تلویزیون، به موضوع اعتیاد خیلی پرداخته شده است، اما فیلم «لامپ ۱۰۰» این معضل را مطابق با شرایط امروزین جامعه بازنمایی می‌کند. مهم‌ترین تفاوت این بازنمایی، هشدار دهنده بودن فیلم بدون افتادن در وادی شعارزدگی است. چون در خیلی از فیلم‌هایی که محور تماتیک آن‌ها اعتیاد است، تصویری سطحی و کلیشه‌ای به تصویر کشیده شده است. حتی در برخی از این گونه آثار، از معتاد‌ها استفاده ابزاری در جهت ایجاد جذابیت کاذب شده است. مصداق بارز چنین تصویری در فیلم «سنتوری» به کارگردانی «داریوش مهرجویی» دیده می‌شود که فیلم برای ایجاد فضای خلسه و خماری، به مصرف مواد مخدر پرداخته است، بدون اینکه به آسیب‌شناسی آن بپردازد.
جالب‌تر اینکه گفته می‌شود، پس از نمایش فیلم «گوزن‌ها» به کارگردانی «مسعود کیمیایی»، آمار مصرف مواد مخدر در جامعه ما افزایش یافت! چون در این فیلم‌ها اعتیاد و مواد مخدر و معتادین در نقش قهرمان فیلم ظاهر می‌شوند، اما در «لامپ ۱۰۰» مصرف مواد مخدر، به مثابه ضدقهرمان نفرت انگیز و در تقابل با شخصیت محوری فیلم، یک درام نفس گیر و بی‌وقفه را پدید آورده است.
به هر حال، نمایش اعتیاد و معتادان، کار چندان ساده‌ای نیست. تمرکز بر این بلا هم مثل نمایش هر نوع معضل فرهنگی و اخلاقی و اجتماعی دیگری، حرکت بر لبه‌ی تیغ است. یعنی در خیلی از مواقع، احتمال سقوط به ترویج‌‌ همان بلا هم وجود دارد. اما «لامپ ۱۰۰» از این مسئله مبراست. سیر داستان و درام فیلم و نوع شخصیت‌پردازی و فضاسازی این أثر به گونه‌ای است که هم مخاطب را نسبت به ماهیت خطرناک مصرف مواد مخدر جدید آگاه می‌کند و هم او را از گرایش به چنین رفتاری می‌ترساند. در عین حال، راه نجات را هم باز می‌گذارد.
یکی از تفاوت‌های فیلم اجتماعی با فیلم اجتماعی نما در همین نکته است. یعنی فیلم اجتماعی، ذاتاً رهایی بخش است؛ هر مسئله‌ای، راه حلی هم دارد. در دنیای واقعی، هیچ معمای بدون پاسخی وجود ندارد، همه‌ی گره‌ها قابل گشودن هستند. اما در فیلم‌های متظاهر به اجتماعی بودن -که در ادبیات رایج نقد فیلم، به سیاه‌نمایی مشهور شده اند- مخاطب در یک بن بست ذهنی و متوهمانه پَرت می‌شود. «لامپ ۱۰۰» از این منظر به مفهوم فیلم اجتماعی نزدیک شده که از یک طرف، مسئله بسیار بغرنج و خطرناک و زجرآوری را نمایش می‌دهد. اما از آنجا که محور فیلم، یک «مسئله» است، پس قابل حل هم هست، هرچند به صعوبت. به این ترتیب، «سعید آقاخانی» به جای اینکه شخصیت محوری -و همچنین مخاطب- خود را به کوچه بن بست ببرد و ولش کند، مسیر سخت و دشواری را ترسیم می‌کند که برای بیرون رفتن از آن، باید بر ضدقهرمان فیلم غلبه کرد و خود، تبدیل به یک «قهرمان» شد تا به رستگاری رسید.
ساختار فیلم، بر پایه کنتراست میان موضوع و ضرباهنگ شکل گرفته است. از یک طرف، در پس زمینه‌ی درام فیلم، یک موضوع رخوتناک و بغرنج به نام اعتیاد قرار دارد، اما ریتم فیلم، پرضربان و سریع است. ترکیب این دو، فرم زیبایی‌شناختی فیلم را تجلی بخشیده است. در سکانس بیابانی فیلم، هلی‌شات‌ها و لانگ شات‌های خلق شده و همراهی آن‌ها با موسیقی، فضای بدیع و کمتر نمایان شده‌ای را ایجاد کرده است. تمرکز بر نهاد خانواده و عشق ورزی اعضای یک خانواده به یکدیگر، از دیگر نقاط عطف فیلم است که ملموس، باورپذیر، طبیعی و به جا از آب درآمده‌اند. دکوپاژ، قاب بندی تصاویر و نقش آفرینی بازیگران فیلم، همه به اندازه و استاندارد هستند.
اما در کنار همه این ویژگی‌های مثبت، نمی‌توان از کنار چند نقطه ضعف اساسی در فیلم گذشت؛ نقطه ضعف‌هایی که اگر نبودند، «لامپ ۱۰۰» جایگاه فرازتری می‌یافت. نخست اینکه، فیلم از تحلیل زمینه‌های اجتماعی اعتیاد کمی باز مانده است. اعتیاد، بلایی است که از جامعه به فرد تحمیل می‌شود، اما نجات یافتن از آن، محصول اراده‌ی فردی است. اتفاقات فیلم، در فضا‌ها و مکان‌های کلیشه‌ای و رایج در سینمای بدنه می‌گذرند و این باعث شده که «لامپ ۱۰۰» نیز مانند خیلی دیگر از آثار سینمای ما گرایش به طبقات بالا داشته باشد و نه قاعده‌ی جامعه. برخی مناسبات اجتماعی جاری در فیلم هم موجب شده‌اند تا لحن فیلم از «ملی» بودن کمی فاصله بگیرد. مثلاً در یک خانواده‌ی ایرانی هیچ‌گاه رایج نیست که یک زن پیش روی شوهر خودش، به ستایش از مرد دیگری بپردازد، اما در این فیلم، چنین ماجرایی، عادی جلوه داده می‌شود!
نحوه ترک اعتیاد شخصیت محوری فیلم نیز، بسیار کهنه و کلیشه‌ای است و یادآور فیلم‌هایی است که در آن، فرد معتاد را چند روزی به تخت می‌بستند تا به اصطلاح پاک شود. این درحالی است که این روش فقط در یک فیلم قابل استفاده است و در عالم واقع، تنها موجب شکنجه دادن فرد معتاد می‌شود که پس از آزاد شدن، برای کاستن از دردهای شکنجه، باز هم سراغ مصرف مواد خواهد رفت!
در ‌‌نهایت اینکه «لامپ ۱۰۰» یک شاهکار نیست، اما یک فیلم جمع و جور و «قابل دیدن» است که هدف و مقصدش جامعه خودی است، نه گفتن حرف‌های بی‌خودی!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 − 2 =

دکمه بازگشت به بالا