یک موشکافی زبانی در حوالی پاساژ پروانه!
مجله فرهنگی هفت راه-امیرحسین مجیری: رفته بودیم نزدیکی پاساژ پروانه که اهلش لابد می دانند کجاست (من خودم تا حالا صبح جمعه نرفته ام به این پاساژ). شب بود و بستنی معجونی گرفتیم که آجیل های عید و دو تا موز و آناناس و کلی بستنی و خرت و پرت توی یک کاسه داد دستمان. نشستیم کناری و مشغول خوردن. پیرمردی کنار من بود با کیف کوچکی در بغل. پیرزنی چادری آمد جلوی من و شروع کرد: «به مادرت کمک کن پسرم، نیاز دارم، کمکم کن. به مادرت کمک نمی کنی؟» قاعدتا من به این گداها که کاسبی خوبی راه انداخته اند و هر روز خدا پرروتر می شوند، سعی می کنم رو ندهم و آن چه را آنان کمک می دانند، نکنم. پس پیرزن سه دقیقه ای زل زده باقی ماند و وقتی مطمئن شد آبی از من گرم نمی شود رفت.
پیرمرد گفت: «مادر از ما هم پولدارتره.» گفتم: «همه اش هم این جا تاب می خورد.»
[پیرمرد] – هر روز صد تومن هم کاسب باشه می شه ماهی چقدر؟ سه تومن. اما ما چی؟
– بله. من اگه ببینم نیازمنده کمک می کنم ولی این ها کارشان این است.
[پیرمرد] – به خدا هیشکی نیازمندتر از بازنشسته ی تامین اجتماعی نیست.
– عجب.
[پیرمرد] – ماهی یه تومن می گیری. کرایه خونه هست، عروس هم داری. دانشگاه بچه هات هم هست.
– بله. خیلی سخت شده زندگی.
[پیرمرد] – من خودم بازنشسته ی تامین اجتماعی ام. روی گدایی هم نداریم آخه.
– بله. اصن در شان شما نیست.
کمی سکوت می شود. مشغول خوردن معجون می شوم که زیاد است و تمامی ندارد و هر چه می خوری سیرتر می شوی و هنوز به بستنی نرسیده دارم کم می آورم. دوباره ادامه می دهد:
[پیرمرد] – کیفمم امروز توی مترو زدند. الان نمی دونم چه جوری برم خونه.
سکوت می کنم. حالا بالاخره فهمیده ام چه می خواهد! به خوردن ادامه می دهم و دیگر به پیرمرد محل نمیگذارم. کسی که گمان می کردم هم صحبتی چند دقیقه ای است، گدا بود. این معجون هم تمامی ندارد. تصمیم می گیریم بقیه اش را نخوریم و با خود ببریم. داریم می رویم که:
[پیرمرد] – اگه نمی خورید بدید من. [چشمانم گشاد شده و با تعجب بستنی را به دستش می دهم] اگه میخواید بندازید دور گفتما! نندازید بدید من می خورم.
می رویم.
—
بنا به آن چه در نظریه «کنش گفتاری» جان لانگشاو آستین آمده است:
کنش گفتار مستقیم زمانی است که معنای جمله و معنای هدف گوینده یکی باشند.
کنش گفتاری غیر مستقیم زمانی است که معنای جمله و معنای هدف گوینده یکی نباشند و گوینده با آن جمله معنای دیگر مد نظرش باشد.
گرچه آستین در مورد چگونگی طبقه بندی جمله های زبان به این دو نوع کنش حرفی نزده است اما به نظر می رسد این طبقه بندی، صفر و یکی نباشد. بلکه برداری باشد که جمله ها را بتوان بر حسب مستقیم یا غیرمستقیم بودن آن ها بر روی این بردار قرار داد. برای مثال در ماجرای بالا، پیرمرد از اولین جمله تا آخرین جمله، در پی بیان یک هدف («به من پول بدهید») بود. اما سعی داشت این هدف را با کنش های گفتاری مختلفی برساند. کاری که پیرزن از همان ابتدا با کنش گفتاری مستقیمی انجام داد (البته این حرف را با اغماض می گویم. چرا که «به مادرت کمک کن.» هم غیرمستقیم است و معنای آن این است: «به من پول بدهید.» همچنان که جمله ی سوالی «به مادرت کمک نمی کنی؟» هم غیرمستقیم است اما چون ما این جمله را بارها شنیده ایم دیگر به سادگی بین معنای جمله و معنای هدف ارتباط برقرار می کنیم و وجه غیرمستقیم این کنش چندان دیده نمی شود).
اگر بخواهیم طیفی از گفتار پیرمرد بکشیم، به این ساختار می رسیم:
– [10%] هر روز صد تومن هم کاسب باشه می شه ماهی چقدر؟ سه تومن. اما ما چی؟
– [30 %] به خدا هیشکی نیازمندتر از بازنشسته ی تامین اجتماعی نیست.
– [40%] ماهی یه تومن می گیری. کرایه خونه هست، عروس هم داری. دانشگاه بچه هات هم هست.
– [60%] من خودم بازنشسته ی تامین اجتماعی ام. روی گدایی هم نداریم آخه.
– [90%] کیفمم امروز توی مترو زدند. الان نمی دونم چه جوری برم خونه.
– [100%] اگه نمی خورید بدید من. اگه می خواید بندازید دور گفتما! نندازید بدید من می خورم.
درصدهایی که گذاشته ام البته دقیق نیست ولی برای نشان دادن نسبت آن ها به یکدیگر از عدد استفاده کردم. در این ساختار، عددها نمایانگر فهم مخاطب از گفته ی گوینده است. یعنی در جمله ی اول مخاطب 10 درصد احتمال دارد منظور هدف گوینده را بفهمد، در جمله ی دوم 30 درصد و… البته همان طور که گفتم خود این عددها ارزشی ندارند چرا که اولا حدودی هستند و هیچ مبنای دقیق علمی ندارد و دوم این که در مورد هر شخص متفاوت است. یعنی برای من این عددها صحیح است و ممکن است برای فرد دیگری عددهای دیگری باشد.
ولی آن چه اهمیت دارد، ترتیب این جمله ها است. پیرمرد این جمله ها را به ترتیب گفته است چرا که ما (در حالت کلی انسان ها و به ویژه ایرانیان) در موقعیت نابرابر پایین به بالا (گوینده: پایین، مخاطب: بالا) بیش تر گرایش داریم که کنش گفتاری غیرمستقیم را به جای کنش گفتاری مستقیم به کار ببریم. مگر آن که مخاطب منظور ما را نفهمد که در این صورت مدام کنش گفتاری خود را به حالت مستقیم نزدیک تر می کنیم.
این موضوع هم به خاطر فرهنگ ایرانی ما است (تعارف و رودرواسی) و هم به خاطر بار روانی درخواست غیرمستقیم به جای مستقیم (مخاطب اگر خودش منظور را کشف کند بیش تر به انجام آن رغبت دارد تا وقتی طرف مقابل مستقیما آن را به او بگوید. گویی در مورد جمله هایی که ساختار دستوریِ امری دارند، کنش گفتاری غیرمستقیم به «خواهش» بیش تر شبیه است و کنش گفتاری مستقیم بیش تر به «دستور و فرمان»).
این حالت گفتاری غیرمستقیم را در ادبیات اداری ایرانی هم می بینیم، در حالی که این ادبیات باید خالی از ابهام باشد که هست ولی به خاطر عادت ما به این ادبیات خالی از ابهام است!: «به اطلاع می رساند» (به جای «به اطلاع می رسانم»)، «مراتب جهت بررسی اعلام می شود» (به جای «مراتب را جهت فلان موضوعی که مد نظر من هست و می خواهم خودتان با توجه به گزارشم بفهمید اعلام می کنم») و… (که البته این به کار بردن ساختار مجهول به جای ساختار معلوم خود حکایتی است که باری دیگر باید بررسی کنیم).
نکته ی جالبی که باید باری دیگر بررسی کنیم حرکت کنش گفتاری در موقعیت نابرابر بالا به پایین (گوینده: بالا، مخاطب: پایین) است. در این جا به نظر من (بدون بررسی و در نظر داشتن مثال واقعی)، کنش گفتاری، معمولا، از مستقیم به غیرمستقیم حرکت می کند. و در موقعیت برابر هم (باز بدون بررسی دقیق) حرکت خطی ندارد.
به طور خلاصه می توانم بگویم کنش گفتاری، از غیرمستقیم به مستقیم ساختاری برداری دارد و نه صفر و یکی. اگر کمی فکر کنیم مثال های بسیاری در این باره پیدا خواهیم کرد.
— این یک مقاله ی علمی نیست اما اگر خواستید در جایی از آن استفاده کنید این گونه آدرس دهید: مجیری فروشانی، امیرحسین، «برداری بودن کنش گفتاری از غیرمستقیم تا مستقیم»، —، اردیبهشت 1394