نقد منتقد «تلگراف» بر فیلم تحسین شده کن 2015؛ Mad Max: Fury Road (مکس دیوانه: جاده‌ی خشم)

مجله فرهنگی «هفت راه»- گروه سینما: روز گذشته فیلم «مکس دیوانه: جاده خشم» ساخته جرج میلر در جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد و با تحسین منتقدان و تماشاگران روبه رو شد. داستان در آینده نزدیک درسیاره زمین روی می‌دهد. انسانیت از بین رفته و مردم برای مایحتاج اولیه خود باید بجنگند. دو شورشی به نام‌های مکس (تام هاردی) که باید با غم از دست دادن زن و فرزندش کنار بیایید و زنی به نام فوریوسا (شارلیز ترون) به همدیگر برمی خورند، زن امیدوارست با گذشتن از صحرا به زادگاهش باز گرددو… امتیاز این فیلم تاکنون در سایت متاکریتیک 89 است و در IMDB نیز امتیاز 9 را کسب کرده است.

در زیر نقد «رابی کالین» منتقد تلگراف را بر این فیلم می خوانید:

mad-max-fury-road-tom-hardy-wallpapers-mad-max-epic-road-war-at-the-heart-of-fury-road

«مکس دیوانه: جاده‌ی خشم» (Mad Max: Fury Road) اولین فیلم جورج میلر بعد از انیمیشن «خوش‌قدم ۲» (Happy Feet ۲) در سال ۲۰۱۱ و اولین فیلم زنده‌ی او بعد از فیلم «بیب: خوک در شهر» ( Babe: Pig in The City) در سال ۱۹۹۸ است.

بازگشت با تأخیر میلر به سری فیلم‌های «مکس دیوانه» چیزی کم‌‌تر از فوران دیوانگی از نوع آتش‌فشان کراکاتوآ [در اندونزی] ندارد. آخرین باری که میلر را در این سری فیلم‌ها دیده بودیم در قسمت سوم به‌اسم «مکس دیوانه: فراتر از طوفان» (Mad Max: Beyond Thunderstorm) در سال ۱۹۸۵ بود، اما این فیلم بیش‌‌تر به یک ادامه‌ی معنوی برای فیلم دوم به‌اسم «مکس دیوانه ۲: جنگ‌جوی جاده» (Mad Max ۲: The Road Warrior) در سال ۱۹۸۱ شباهت دارد.

فیلم دوم شبیه فیلم‌های وسترن دهه‌ی 50 بود که در آن شخصیت مکس رُکاتانسکی(Max Rockatansky) با بازی مل گیبسون برای بقا در یک آینده‌‌ی تهی از سوخت و غذا تقلا ‌می‌کرد و در همین حین از یک پالایشگاه نفت در دوردست‌ها دفاع ‌می‌کرد تا به دست گروه غارتگران نیفتد. 20 دقیقه‌ی اوج فیلم در صحنه‌ی تعقیب‌وگریز – که هنوز هم مانند سمفونی کاملی از توپ‌های آتشین و بشکه‌های چرخان و سرهای قطع‌شده است- مانند تعقیب بومیان آمریکایی در فیلم «دلیجان» (Stagecoach) جان فورد دیوانه‌وار است.

فیلم جدید حتی از این هم فراتر ‌می‌رود و ‌می‌توان گفت، در هر صحنه‌ای که تعقیب‌وگریز وجود دارد، اکشنِ با غلظت فراوان با سرعت فوق‌العاده دیوانه‌وار آمیخته ‌می‌شود. نتیجه این است که فیلم شباهت بیش‌‌تری به فیلم شاه‌کار سال ۱۹۲۶، «ژنرال» (The General) اثر کمدین معروف، باستِر کیتون (Buster Keaton)، دارد تا اثر جان فورد، که در آن تعقیب‌وگریزی با سرعت ۱۵۰ مایل در خطوط راه‌آهن جریان دارد. آن فیلم هم‌راه بود با دیالوگ‌های کم، طراحی‌های صحنه‌ی خیره‌کننده (برای آن زمان) و البته بدل‌کاری‌های از پیش طراحی‌شده.

فیلم با مکس با بازی تام ‌هاردی آغاز ‌می‌شود که خود را در گیرودار فرار کردن از یک زندان در میان صحرا پیدا ‌می‌کند. فرمان‌روای آن دژ، ایمورتان جو (Immortan Joe)، با بازی هیو کِیس‌ـ‌بایرِن، کسی که شاید طرف‌داران سری «مکس دیوانه/ Mad Max» از پشت گریم و ماسک اسکلتی‌اش او را به‌عنوان شخصیت منفی فیلم اول، Toecutter، به‌یاد بیاورند، پنج زن دارد که همه‌ی آن‌ها را در برجی زندانی کرده و امیدوار است بتواند آن‌ها را متقاعد کند -هر چند به‌زور- برای او پسر و جانشینی بیاورند.

از همان اول معلوم است که زنان علاقه‌ای به او و خواسته‌اش ندارند؛ بنابراین، درون محموله‌ای از سوخت که هر روز به آن دژ ‌می‌آید پنهان ‌می‌شوند و فرار ‌می‌کنند‌. ایمورتان جو با خشم فراوان هدایت گروهی را برای بازگرداندن آن‌ها به‌عهده ‌می‌گیرد. اولین باری که «جاده‌ی خشم» فرصت نفس کشیدن به مخاطب ‌می‌دهد بعد از تقریباً نیم ساعت هرج‌ومرج دیوانه‌وار است. بسیاری از فیلم‌ها، به‌دلایل منطقی فراوانی، این‌گونه ساخته ‌نمی‌شوند، اما وقتی به این صورت دیوانه‌وار ساخته ‌می‌شوند و مؤثر هم واقع می‌شوند واقعاً باعث خوش‌حالی است.

چیزی که تماشای «جاده‌ی خشم» را دل‌چسب‌تر ‌‌می‌کند این نکته است که فیلم تمام قواعد کلی و نانوشته‌‌ی فیلم‌های بلاک‌باستری را که [مثلاً] فیلم‌های گران و پرخرج باید برای نوجوانان و بزرگ‌سالان بازاریابی شود و، در عین حال، برای بازگرداندن بیش‌‌ترین سود از فروش، برای بچه‌های هشت‌ساله نیز قابل دیدن باشد، رعایت نمی‌کند و پس ‌می‌زند. خواه‌ناخواه جورج میلر از این قواعد نانوشته آگاه بوده است و این کار را همانند راندن یک تانکر سوخت درست به وسط این نوع قوانین انجام داده است. «جاده‌ی خشم» لذت را در راه‌های مختلف برای تکه‌تکه کردن، سوزاندن و ترکیدن بدن‌های افراد مضحک و عجیب‌وغریب درون فیلم گنجانده است.

در فیلم مردانی رنگ‌پریده و لاغر مانند ملیس (Melies) اره ‌می‌شوند، به اطراف پرت ‌می‌شوند، ‌می‌میرند، و در انفجار‌ها منفجر ‌می‌شوند‌. تصورکنید گروه سیرک «سیرک دو سولی» (Cirque du Soleil) مانند یکی از نقاشی‌های هیرونیموس بوش (Hieronymus Bosch)، نقاش هلندی، در حال اجرا بر روی صحنه است و کسی یک‌دفعه صحنه‌ی نمایش را به‌آتش ‌می‌کشد‌. این کم‌وبیش چیزی است که میلر خلق کرده است.

هاردی فیلم را کاملاً در اختیار و احاطه‌ی خود دارد و با خود نوعی قطعیت و خون‌سردی به‌همراه آورده و تقریباً درون نقش خود فرورفته است. بین نقش او در این‌جا و نقشش در فیلم «بِرانسون» (Bronson)، اثر نیکولاس ویندینگ رفن، شباهت‌هایی وجود دارد و تقریباً مانند آن است؛ با این حال، در واقع او و نیکولاس هولت هیچ‌کدام نقش اول فیلم نیستند. هولت به‌طور شگفت‌انگیزی در نقش خود، نوکس، (Nux) به‌عنوان یک مسافر قاچاق مضطرب در این سفر خطرناک فرورفته است.

اما نقشی که در واقع کار اصلی را انجام ‌می‌دهد و جای نقش اصلی مرد را گرفته یک زن است، یک سرباز سرکش به‌اسم فیوریوسا (Furiosa) با بازی شارلیز ترون، کسی که مغز متفکر این فرار است. فیوریوسا یکی از سرسخت‌‌ترین و، در عین حال، انعطاف‌پذیرترین قهرمانان چند سال اخیر است. همانند نقش سیگورنی ویور در سری فیلم‌های «بیگانه» (Alien)، فیوریوسا به‌واسطه‌ی جنسیت خود شکل گرفته، نه بر اساس تعریفی از آن و این‌. ترون به‌طرزی بسیار عالی مناعت طبع و اضطراب و رودررویی با این احساسات را به‌نمایش گذاشته است.

بعضی از مردم، مطمئناً انتظار برداشت قوی‌تر ‌و پای‌دار‌تری از فمنیسم در این فیلم داشته‌اند؛ با این حال، شخصیتی که ترون نقش او را ایفا کرده فاصله‌‌ی بسیاری با یک مثال ساده از فمنیسم دارد. هم‌چنین نگاهی بیندازید به همسران فراری ایمورتان، کسانی که ممکن است جوان و زیبا به‌نظر بیایند، ولی قطعاً، در مقابل، دخترانی هستند که مستأصل‌اند و نمی‌دانند چه کار کنند.

این فیلم یک محصول غیرعادی است، اما المان‌های آن به‌خوبی با هم ترکیب شده‌اند، درست مانند افکت‌های رایانه‌ای آن که گردباد‌ها و طوفان‌های شنی در پشت صحنه را با بدل‌کاری‌های برجسته ترکیب کرده است. دنیای «مکس دیوانه» همیشه المانی‌هایی را که در آن وجود داشته با هم ترکیب کرده و درخشندگی این سری فیلم‌ها هم در این است که آن‌ها را به بهترین شکل به هم وصل کرده است، راه‌هایی ابتکاری که توانسته قطعه‌های آهنی را به هم وصل کند، و چیزی غیرقابل‌تصور، خنده‌دار و یا زشت و بدترکیب و در بعضی مواقع هر سه‌ی آن‌ها را هم‌زمان پدید بیاورد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو + پانزده =

دکمه بازگشت به بالا