یک مقایسه بین دو فیلم پربحث؛ «قصهها» و «۳۳ سال سکوت»، تفاوت بین نِقزنها و منتقدان
هفت راه- امیر ابیلی: چرا میگوئیم سینماگران روشنفکر از اسیبها و مشکلات اجتماعی سوءاستفاده سیاسی میکنند؟ چرا میگوئیم سینمای ظاهرا منتقدانهی شبهروشنفکران غربزده، نه یک سینمای جدیِ انتقادی، بلکه یک سینمای نقزن است برای بهرهبرداری سیاسیِ جناحی؟ اینکه میگوئیم «نقزدن» با «انتقاد کردن» فرق دارد یعنی چه؟ اینکه میگوئیم اثار انتقادی شبهروشنفکران از سطح بحثهای درون تاکسی بالاتر نمیرود به چه معناست؟ و وقتی از سینمای «نقد درون گفتمانی» سینماگران جوان انقلاب سخن میگوئیم داریم از چه چیزی حرف میزنیم؟
همزمان شدن اکران عمومی «قصهها»ی رخشان بنیاعتماد و آغاز پخش عمومی «۳۳ سال سکوت» حسین شمقدری فرصت مناسبی است برای پاسخ به این سوالها. یکی، یک فیلم ظاهرا انتقادی اجتماعی از یک فیلمساز پرمدعای جماعت شبهروشنفکر و دیگری یکی از صریحترین آثار انتقادی چندسال اخیر سینمای مستند ایران که میتواند در حال حاضر به عنوان نمونهای مناسب برای بررسی فرق «نق زدن» و «انتقاد کردن» مورد ارزیابی قرار بگیرد و به این سوال اساسی پاسخ دهد که «چطور میتوان جدیترین انتقادات سیاسی و اجتماعی را بیان کرد و ضدسیستم نبود؟»
جز پاسخ دادن به این سوال اما، در اینجا مقایسهی بین فیلم پرحاشیهی فیلمساز قدیمی شبهروشنفکران با فیلمِ فیلمساز جوان جبهه انقلاب میتواند بیانگر تفاوتهای دیگری در جنس فیلمسازی نسل جوان و قدرتمند سینمای انقلاب با جماعت پرمدعای سینمای ایران هم باشد، از سوژهیابی برای ساخت اثر بگیرید تا جذابیتهای سینمایی اثر برای مخاطب عام و درنهایت سوگیریهای محتوایی آن.
ابتداییترین تفاوت در سوژهها و داستانهاست. رخشان بنیاعتماد برای ساخت اثر انتقادیش بدون هیچگونه پژوهش اجتماعی و حتی خلاقیت داستانی سراغ ابتداییترین معضلات اجتماعی میرود و صرفا به دادن یک تصویر سطحی از اعتیاد و فحشا و مشکلات زناشویی و بیکاری و ….بسنده میکند. تصویری سطحی و بدون عمق و تحلیل که در سالهای اخیر به درستی در رسانهها به بحثهای درون تاکسی تشبیه شده است.
حسین شمقدری اما برای ساخت فیلم انتقادیش سوژهای بکر و جذاب را یافته است که میتواند حتی پیرنگ مناسبی برای ساخت چندین فیلم داستانی باشد. ماجرای جانبازانی که به دلیل عدم رسیدگی در داخل کشور مجبور به پناهندگی به کشوری شدهاند که یکی از بانیان اصلی وضعیت فعلی آنهاست و حالا مجبور به زندگی در غربتاند.
در اینجا اما بیش از انکه خود قصه مهم باشد نوع پرداخت به آن مهم است و قابل بحث. بنیاعتماد- و تمام شبهروشنفکران غربزده- نوع روایتشان حتی از اسیبهای اجتماعی با هدف ایجاد دوگانه و تقابل «مردم- سیستم» است. «قصهها» نمونهی تام و تمام فیلمی است که به بهانهی بازنمایی مشکلات اجتماعی، مردم را مقابل سیستم قرار میدهد و ماهی سیاسی خودش را از آب میگیرد، بیآنکه حتی ذرهای در مشکلات و معضلات اجتماعی که نشان میدهد عمیق شود و از ماهیت واقعی آنها تحلیل ارائه دهد.
اما «۳۳ سال سکوت» با آنکه به سوژهای میپردازد که اگر دست هر روشنفکری بود قطعا آن را تبدیل به یکی از فیلمهای سیاسی ضدسیستم برای بردن دل جشنوارههای جهانی میکرد، عمق انتقاد خود از مسئولین جمهوری اسلامی را بسیار جلوتر از آثار چند سال اخیر شبهروشنفکران میبرد، اما هیچگاه به یک اثر «ضدسیستم» تبدیل نمیشود. حسین شمقدری ابعاد مختلف ماجرای مورد پرداخت خود را نشان میدهد، به عمق ماجرا میرود و چرایی وقوع چنین مشکلی را بدون سیاسیکاری جناحی بیان میکند و بهرغم سوژهی مناسبش هیچگاه سعی نمیکند فیلمی جشنوارهای بسازد.
از این منظر، «۳۳ سال سکوت»، پختهترین کار حسین شمقدری هم هست. شمقدری پیش از این در «میراث آلبرتا ۱ و ۲» نقدی جدی به سیستم آموزش عالی کشور داشت و توانست پرمخاطبترین مستند چند سال اخیر ایران را بسازد و حالا تیغ نقدش را روی مسئلهی جدیتری گذاشته است و فیلم صریحتر و جسورتری را ساخته است. او در سه اثر اخیرش نشان داده که میداند برای ساخت فیلم تاثیرگذار باید موضوع فیلم واقعا تبدیل به مسئلهی فیلمساز شود، باید برای انتقاد جدی و سازنده دست روی سوژهای جذاب و تاثیرگذار گذاشت و نباید با پرداخت سطحی از روی موضوع گذشت و از همه مهمتر اینکه نباید سوژه را دستمایه سیاسیبازی قرار داد.
به این دقت کنید که «۳۳ سال سکوت»، در روزگاری که در سینمای ایران از سطحیترین مشکلات اجتماعی و اقتصادی بر علیه سیستم استفاده میشود، بدون سانسور حتی ماجرای قصد جانبازِ فیلم برای قتل یکی از مدیران ارشد دولتی را به دلیل ظلمی که وی رفته است را روایت میکند و با این حال به فیلمی «ضدسیستم» تبدیل نمیشود.
این تفاوت بنیادین «نقد درون گفتمانی» و «سیاسیکاری» است. فرق بزرگ «نق زدن» و «سیاهنمایی» با «انتقاد». «انتقاد» سازنده است و روبه جلو اما «نقزدن» جز پمپاژ تلخکامی و عصبیت در جامعه هیچ سودی ندارد و اساسا مشکلی را حل نمیکند. «نقزن»ها به اسم نمایش واقعیتها، تنها مشکلات را کنار هم میگذارند و تصویری دروغین از جامعه ارائه میدهند. بدون تحلیل و بدون راهکار. «منتقدان» اما خوبیها و بدیها را کنار هم میبینند. دست به «گزینش واقعیت» در جهت رسیدن به هدف مطلوب خود نمیزنند و عین واقعیت را نشان میدهند، حتی اگر آن واقعیت تلخ باشد و گزنده. «منتقدان» واقعا مسئله دارند و حل مشکل برایشان مهم است و دلسوزند، و «نقزن»ها پزمسئلهداشتن میگیرند و میخواهند دل محافل روشنفکری را بدست آورند، به هین دلیل هم نگاهشان سطحی است و بیتحلیل.
تفاوت نوع روایت نسل جوان سینمای انقلاب با نسل قدیم و پرمدعای شبهروشنفکران غربزده در همین چیزهاست که نمایان میشود. نسل مسئلهمحوری که مخاطبش «مردم» است نه جشنوارهها و سعی میکند جدیترین و صریحترین انتقادات را به درستترین شکل خود بیان کند و تن به سیاسیکاری ندهد. و «۳۳ سال سکوت» یکی از نمونههای قابل بحث و جذاب این سینما.