«سرباز آخر»؛ برای 175 غواص شهید+صوت
هفت راه: عبدالجبار کاکایی درباره بازگشت پیکرهای 175 غواص شهید دوران دفاع مقدس نوشته است: جنگ، چراغ تاریکخانه روح آدمهاست. اگر جنگ نبود عیار مردی پنهان میماند، آدم مستور میشد و تماشاخانه فرشتگان تعطیل.
به گزارش «هفت راه»، این شاعر و ترانهسرا در پی کشف پیکرهای 175 غواص شهید دوران دفاع مقدس (عملیات کربلای چهار) در متنی که با عنوان «برای صدوهفتادوپنج غواص شهید» نوشته و در اختیار ایسنا قرار داده آورده است:
آشنایان ره عشق درین بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
دل به دریازدگان! به چرا مرگ خویش آگاهان! بی چرا رفتگان! دلیل رودا رود مادران و هیهای پدران برگشتند… این همه سال کندن و کندن، زمین و سال و ماه را کندن تا به بیجامهگان رسیدن در بی جا مکان. همه این سالها روی حافظه آوار بود و تاب آوردیم برای صید “صدوهفتادوپنج” نهنگ که شبی دریانوشان از شط گذشته بودند، بیژنان چاه افراسیاب بابل! کیخسروان خسته از شوکت زندگی و روزمرگی! عباسان از آب گذشته، غواصان! مغناطیس مادرانه میهن، برادههای گمشده را از خاک بیرون کشید. “صدوهفتادوپنج” پرنده با هم از دام صیاد فراموشی جستند تا شکار نگاه مردمان شوند. جنگ، چراغ تاریکخانه روح آدمهاست. اگر جنگ نبود عیار مردی پنهان میماند، آدم مستور میشد و تماشاخانه فرشتگان تعطیل.
«سرباز آخر»
دیر آمدی اِی جانِ عاشق…بی چتر و بارانی از این باد
اِی تکه تکه روحِ معصوم…اِی تار و پودِ رفته از یاد
دیر آمدی تا قد کشیدم…با خاطراتی از تو در سر
دیر آمدی از باد و باران…دیر آمدی سربازِ آخر
پنهان شدی در خاک شاید…خاک از تنِ تو جان بگیرد
تا دشت تنها باشد و ابر…دلشوره باران بگیرد
امروز دستِ آشنایی…بیرون کشید از عمقِ خاکت
کم کم به یادِ خاک آمد…انگشتر و مُهر و پلاکت
در شهر میپیچد دوباره…بوی گلاب و اشک و شیون
تا شیشه عطرِ تنت را…از خاک بیرون میکِشم من
این ریشههای مانده در خاک…دلشوره طوفان ندارند
پایانِ این افسانهها کو…افسانهها پایان ندارند»
صوت ترانه «سرباز آخر» را با صدای فریدون اسرایی در «هفت راه» گوش کنید: