معجون متعادل و دلنشینی از طنز و دغدغه و آسیبشناسی
مجله فرهنگی «هفت راه»- محمدرضا شهبازی: قبل از اینکه دلایل خود را برای توصیه به دیدن فیلم عصر یخبندان ذکر کنم بیان این نکته لازم است که این توصیه یک توصیه عام نیست! یعنی نگارنده اگرچه قرار است به بیان دلایلی برای لزوم دیدن عصر یخبندان بپردازد اما او خود نیز معترف است که عصر یخبندان یک فیلم خانوادگی نیست. یعنی نمیتوان توصیه کرد که دست در دست فرزندان نوجوان خود به دیدن این فیلم بروید. اما دیدن این فیلم برای پدر و مادرها، همسران و جوانان حتما لحظات خوش و مفیدی را رقم خواهد زد، به این دلایل:
عصر یخبندان فیلم است. عصر یخبندان فیلمی قابل تحمل است. موقع دیدن عصر یخبندان حوصله آدم سر نمیرود و لازم نیست هی صندلی تاشوی بغلی را باز و بسته کنیم! راستش را بخواهید باید فیلمهای جشنواره فیلم فجر سال قبل را میدیدید تا متوجه شوید همین یکی دو خصیصه به ظاهر ساده چقدر چیزهای مهمی و کمیابی شدهاند در سینمای ایران. عصریخبندان یکی از معدود فیلمهای آن جشنواره بود که قصهای داشت و ماجرایی تعریف میکرد و کفر آدم را بخاطر کندیاش در نمیآورد. عصر یخبندانی که از معدود فیلمهایی بود که وقتی تمام میشد دلت نمیخواست زودتر از سالن بزنی بیرون و خودت را به هوای آزاد برسانی! عصر یخبندان واقعاً یک فیلم سینمایی بود که برای دیده شدن ساخته شده بود.
عصر یخبندان آدم را میخنداند. اگر این روزها فیلم گینس را دیده باشید –اگر ندیدهاید اصلاً توصیهای به دیدنش نمیکنم!- حتما دستتان آمده که بعضیها برای ساختن فیلم طنز و خندهدار چه کارها که نمیکنند و چه صداهایی که از خودشان در نمیآورند تا صدای خنده مردم در سالن سینما بپیچد! در این حال و روز، عصر یخبندان خیلی شرافتمندانه مخاطب را میخنداند. این فیلم پر است از صحنههایی که میتواند صدای خنده مخاطب را در سال سینما بپیچاند اما فیلمساز برای رسیدن به این موفقیت جلفبازی و بیحیایی نکرده است. این یک روی طنز عصریخبندان بود.
روی دیگر موقعیتهای طنز این فیلم توجه به این نکته است که ما در عصر یخبندان نه تنها به جلفبازیها و بیادبیهای فیلمساز و بازیگر نمیخندیم، بلکه خندهای سالم و شاید بتوان گفت آموزنده را تجربه میکنیم. «طبقه حساس» را یادتان هست؟ ساخته کمال تبریزی. در آن فیلم ما به چه چیزی میخندیدیم؟ به غیرتی بودن شوهر! به خانهدار بودن زن خانه که حتی پس از مرگ هم دستکش ظرفشویی از دست روحش جدا نشده است! اما در عصر یخبندان به ترس شوهر از ابراز غیرت میخندیم. به تردید و شل بودن او در مواجهه با واقعیت ارتباط همسرش با مردی دیگر میخندیم و آن را تحقیر میکنیم. در حوزه مسائل اجتماعی هم همینطور. خنده ما مثل خیلی فیلمها از سر تحقیر اجتماع و مردم و نکبتی که به زعم فیلمسازها جامعه را فراگرفته است، نیست. در عصر یخبندان به تلاشهای رندانه مردی برای دور زدن قوانین دست و پا گیر و کوششهای او برای زندگی شرافتمندانه لبخند میزنیم.
اگر دنیال ساعتی خندیدن حلال و سالم هستید، دیدن عصر یخبندان این فرصت را پیش روی شما قرار میدهد.
در شرایطی که فیلمهایی چون «من مادر هستم» ساخته فریدون جیرانی هم ادعای آسیبشناسی خیانتهای خانوادگی را دارند خیلی سخت میشود به کسی توصیه کرد برای همین منظور به تماشای فیلمی بنشیند. در واقع این فیلمها به بهانه و با ادعای نشان دادن زشتیهای خیانتهای خانوادگی چنان زندگیهای دوست داشتنیای را به تصویر کشیدهاند که دیگر نمیتوان مطمئن بود وقتی در فیلمی قرار است به این موضوع پرداخته شود، از قضا سرکنگین صفرا نمیفزاید! اما عصر یخبندان اینطور نیست.
این فیلم از معدود فیلمهایی است که واقعاً مخاطب را در جهت مثبت تحت تاثیر قرار میدهد و او را از زندگی متعفنانه خانوادههای از هم گسیخته فیلم متنفر میکند. دلیلش هم خیلی واضح است. در هیچ کجای فیلم شخصیتهای منفی انسانهایی قابل ترحم نشان داده نمیشوند. در هیچ کجای فیلم کارگردان انها را در موقعیت شایسته دلسوزی قرار نمیدهد. کاری که فیلمی چون من مادر هستم انجام میداد و با به تصویر کشیدن آن سکانس مربوط به قصاص و وداع مادر و دختر همه آنچه را که در طول فیلم رشته بود پنبه میکرد. چراکه عقل مخاطب که قرار بود در طول فیلم با دو دوتا چهارتای منطقی قبول کند چنان زندگیای چنین مصائبی را بدنبال دارد، ناخودآگاه عرصه را به قلب او که تحت تاثیر عواطفش قرار گرفته بود، واگذار میکرد. این اتفاق در عصر یخبندان نیفتاده است. آدم بدهای فیلم واقعا آدم بد هستند. کسانی که نه فقط با دو دو تا چهارتای منطقی که حتی در محکمه وجدان مخاطب هم قابل شماتت هستند. از این منظر آخرین ساخته مصطفی کیایی را میتوان نمونه قابل توجهی از فیلم اجتماعی سازنده به شمار آورد و دیدنش را به همسران و جوانان توصیه نمود.
عصر یخبندان اگرچه درباره برخی از معضلات اجتماعی چون مواد مخدر است اما خودش شما را تخدیر نمیکند. این فیلم شما را به خمودگی و ناامیدی و بیچارگی دعوت نمیکند. عصر یخبندان ابایی ندارد که وجود مشکلات اجتماعی را فریاد بزند اما با نشان دادن افرادی که به سهم خود و باندازه قواره شخصیت خود در جهت حل این مشکلات قدم بر میدارند، شما را به حرکت تشویق میکند. چون در این سالها به اندازه کافی درباره لزوم وجود قهرمان در فیلمهای اجتماعی سخن گفته شده است به همین مقدار در توضیح این نکته بسنده میکنیم.
و نکته آخر آنکه عصر یخبندان را بخاطر خود سازندهاش یعنی مصطفی کیایی باید دید. این فیلمساز جوان در این فیلم و در فیلمهای سابقش نشان داده است که به شدت اهل اندازه نگه داشتن است. اندازه نگه داشتن را مترادف با محافظه کاری نگیرید. بلکه منظور آن است که کیایی میداند نباید زیاده روی کند، نباید در هیچ چیز زیاده روی کند. او میداند که در نشان دادن معضلات و مشکلات اجتماعی نباید آنقدر زیادهروی کند که مخاطب از دیدن این همه بدبختی عق بزند. او میداند که برای نمکین کردن فیلمش نباید انقدر زیاده روی کند که دیگر به ورطه لوس بودن لودگی بیفتد. او در مسائل فنی و فرمی هم حد نگه میدارد. همین عصر یخبندان روایتی غیر خطی دارد اما کارگردان انقدر با همین موضوع ور نرفته است که مخاطب عام کلافه شود و برای فهمیدن سر و ته ماجرا پدر خودش را در بیاورد. همه آنچه گفته شد به نظر دلایلی خوبی است برای آنکه عصر یخبندان مصطفی کیایی را با وجود چند ایراد مهم اثری قابل تماشا و قابل توصیه بدانیم.