چرا خالق سریال تحسین‌شده‌ی «پایتخت» به ساخت کمدی سخیف «گینس» رسید؟/اشتباه محاسباتی کسی که میتوانست «کمدی باحیا»ی پایتخت را در سینما هم ادامه دهد!

guinness6 (1)
هفت راه- امیر ابیلی: دیدن «گینس»، فیلم پرفروش و جنجالی این روزهای سینما، را اگر به نیت دیدن اثری از خالق سری مجموعه «پایتخت» انتخاب کنید، احتمالا بعد از خروج از سالن چیزی جز سرخوردگی و احساس هدر دادن وقت و پول عایدتان نخواهد بود. احساس بازی خوردن از کسی که «ایرانی»‌ترین سریال‌های سال‌های اخیر را با رعایت تمام چارچوب‌های اخلاقی جامعه ایرانی ساخته است و حالا در سینما، خودش در حال نقض کردن تمام دستاوردهایش در سیماست. این سرخوردگی البته نه ربطی به قوت‌های داستانی «گینس» دارد، نه به قوت‌های تکنیکی ساخت آن، بلکه از فاصله‌ی بعید فضا و اتمسفر به شدت ایرانی «پایتخت» با اولین فیلم سینمایی تنابنده و همچنین از اختلاف آشکار چارچوب‌های اخلاقی دو اثر می‌اید. اختلافی که در برخورد با گینس حتی ممکن است غافلگیرتان کند و در مورد صحت و سقم نام سازنده‌ی اثر شک کنید!
«پایتخت» به جز ظرافت‌هایش در رعایت اصول داستانگویی و عدم تبعیتش از الگوهای شکست‌خورده‌ی سال‌های اخیر تلویزیون، «ایرانی»ترین محصول چند سال اخیر رسانه‌ی ملی در تمام ابعاد بود و همین هم تبدیل شد به برگ برنده‌ای که ساخته شدن و استقبال از چندین سری متوالی آن را توجیه و تضمین می‌کرد.
«پایتخت» بازتاب «زندگیِ واقعیِ جاریِ بین مردم» بود، چه در حضور درست نشانه‌های مذهبی و دینی، چه در رعایت چارچوب‌های اخلاقی، چه در مناسبات بین‌فردی شخصیت‌ها و چه در دغدغه‌ها و خواسته‌ها و ارزوها. «قصه» و «شخصیت»‌های پایتخت همان‌هایی بود که همه‌ی مردم همه روزه در اطراف خود می‌بینند و با آن‌ها «زندگی» کرده‌اند و باورش دارند و حتی قاطبه‌ی مردم ایران خود آنگونه زندگی می‌کنند که «نقی معمولی و خانواده‌اش»، بی‌انکه سازندگان اثر- و از همه مهم‌تر نویسنده‌اش- بخواهند با پزروشنفکری خود را بالاتر از مردم بدانند و به آن‌ها توهین کنند و برای آن‌ها خط و مشی درست زندگی کردن را بیاموزند و حتی با قصه‌های به ظاهر پیچیده- اما کپی شده از روی دست سریال‌های خارجی- بیننده خود را مرعوب کنند و مثلا مخاطب را از این مقدار پیچیدگی و «جذابیت!» آچمز کنند و متحیر.
این، مهم‌ترین رمز پیروزی سازندگان «پایتخت» بود و هست، و همین موفقیت سری چهارم سریال را هم با وجود افت محسوس در فیلمنامه تضمین کرده است؛ «معمولی» بودن و بازتاب دادن «سبک زندگی واقعی مردم ایران» بدون پیچیده‌نمایی‌های بیهوده و پرهیز از زیرپا گذاشتن اصول اعتقادی و اخلاقی و بدون روایت مصیبت‌ها و اتفاقات عجیب و غریب و غیرقابل باور.
حالا اما با تمام این دانسته‌ها از «پایتخت» و خالق اصلی‌ش؛ «محسن تنابنده»، با فیلمی در سینما طرفیم که درست نقطه مقابل تمام ویژگی‌های قابل تحسین «پایتخت» قرار دارد و اثریست نازل در میان مجموعه‌ی کمدی‌های جنسی سخیف و مبتذل سینمایی ایران که هر سال هم به تعدادشان افزوده می‌شود و حضور پررنگ آنها در تلویزیون هم قابل ردیابی و مشاهده است.
با این اوصاف، این روزها، روزهای نمایش همزمان «پایتخت» و «گینس» و مشاهده‌ی فاصله‌ی بعید این دو اثر در چارچوب‌های اخلاقی و اتمسفر و فضای کار، آنهم از یک خالق مشترک، به نظر بهانه و فرصت خوبیست برای پرداختن به علل و عوامل این دوگانگی و تناقض. پرداختن به اینکه چرا یک نفر در تلویزیون یکی از تحسین‌شده‌ترین سریال‌های سال‌های اخیر را با مشخصاتی که پیشتر گفته شد می‌سازد، اما اولین فیلم‌ش در سینما می‌شود یکی از اثار جریان نازل کمدی‌های جنسی با تعداد متنابهی شوخی غیراخلاقی.
برای بهتر درک کردن موضوع مثلا به یاد بیاورید حجم بالای شوخی‌های جنسی و حتی اشاره مستقیم به هم‌جنس‌گرایی در مثلا «ساختمان پزشکان» را و همچنین به یاد بیاورید که سری اول «پایتخت» درست زمانی ساخته شد که آثاری مثل ساختمان پزشکان توسط مدیران آن روز رسانه ملی حلواحلوا می‌شدند و از نویسندگانشان تقاضا می‌شد برای آینده‌ی تلویزیون جمهوری اسلامی طنزنویس تربیت کنند! و حالا فضا و شوخی‌های مبتذل «ساختمان پزشکان» را- به عنوان نمونه قابل بررسی کمدی‌های تلویزیونی- مقایسه کنید با شوخی‌های سالم و کاملا پاک «پایتخت». این «حیا» و «خانواده‌مداری» علاوه بر اینکه «هنر» بسیار بالاتر نویسنده «پایتخت» را در مقابل کسانی که به تکرار شوخی‌های جنسی پسران دبیرستانی بسنده می‌کنند نشان می‌داد، طبعا یکی از نشانه‌های آگاهی و کنترل سازندگان «پایتخت» بر روی محتوای خروجی نهایی‌شان هم بود.
این آگاهی و رعایت حساب‌شده‌ و آگاهانه‌ی اصول اخلاقی را در گفتگوهای نویسنده اثر هم بهو خوبی می‌توان ردیابی کرد: «اگر شما لهجه نقی را حذف كنید، متوجه خواهید شد او نماینده طیف وسیعی از مردمی است كه در شهرستان هستند و زندگی‌های سالم و بی‌آلایشی دارند….. بارها این جمله را در مورد بازیگران پایتخت گفته‌ام كه تک‌تک آنها باید این قابلیت را داشته باشند كه از قاب تلویزیون بیرون بیایند و به نوعی محرم مردم شوند و در كنار سفره‌های‌شان بنشینند. چنین اتفاقی معمولا در كمتر كاری رخ می‌دهد و اكثر كاراكترها این حس نزدیكی را به مخاطب نمی‌دهند؛ درحالی که فكر می‌كنم مردم خودشان را زانو به زانوی نقش‌های این سریال حس می‌كنند؛ به همین خاطر راحت اعتماد می‌كنند، شیشه تلویزیون را در نظر نمی‌گیرند و اهالی پایتخت را ‌مهمان خانه‌های‌شان می‌دانند.»(مصاحبه محسن تنابنده با ماهنامه زندگی ایده‌آل)
«نكته با اهمیت دیگری كه در این سریال وجود دارد این است كه ما در این اثر دور بی‌تربیتی را خط كشیده‌ایم و شما به هیچ عنوان نمی‌توانید ردپای بی‌تربیتی را در قصه پیدا كنید. ما می‌خواهیم در فضای محترمانه شوخی كنیم و این موضوع كار را سخت می‌كند اما با این وجود باعث می‌شود ما از خلاقیت بیشتری استفاده كنیم و هر چیزی را دستمایه شوخی كردن قرار ندهیم.»(همان)
با این توصیفات، حالا سوال این است که چه شده که نویسنده‌ی «پایتخت» به ساخت اثری در سینما رو اورده که هیچ تناسبی با اثر تحسین‌شده‌ی پیشینش ندارد؟
پاسخ این سوال را احتمالا باید در دغدغه سازندگان«گینس» از فروش بالای در سینماها دنبال کرد: «آوردن سرمايه امروز به سينما کار بسيار سختي است. براي سرمايه‌گذاري که با عشق مي‌آيد و پولش را وارد سينما مي‌کند بايد حرمت قائل شد. در واقع ما با اين بده بستان‌ها بايد اعتماد را ايجاد مي‌کنيم تا پاي سرمايه‌گذاران فرهنگي به سينما باز شود. من مي‌دانم خيلي از فيلم‌ها آمدند و سرمايه‌هاي شخصي را نابود کردند؛ طوري که سرمايه‌گذاران را فراري دادند. سعي کردم با کمال احترام با سرمايه‌گذار و نظراتش کنار بيايم…….. به هر حال سينما يک رياضي ساده است که بايد به لحاظ اقتصادي هم مد نظر قرار گيرد.»(گفتگوی تنابنده با بانی‌فیلم)
نکته مهم در این بین این است که مضمون و محتوای فیلم اول تنابنده برخلاف کمدی‌های سطحی و سخیف سال‌های اخیر مضمونی اخلاقی است، که در برخی دیگر از اثار تحسین‌شده‌ی سال‌های اخیر هم تکرار شده است، اینکه؛ «بار کج به منزل نمی‌رسد»، اما مشکل از شوخی‌های غیراخلاقی است که احتمالا برای جذب مخاطب بیشتر به کار رفته‌اند. همان دلیلی که احتمالا باعث شده است بر حضور «رضا عطاران» در فیلم هم اصرار شود.
«گینس» با همین مضمون و همین داستان و همین بازیگران، می‌توانست با جزئیات و نشانه‌ها و شوخی‌های دیگری ساخته شود و به اثری قابل تحسین در میان آثار کمدی‌های سینما تبدیل شود، اما مشکل آنجاست که سازندگان «گینس» برای جذب مخاطب فعلی سینما به مناسبات جاری اثار سینمایی تن داده‌اند و اثری در همان قد و قواره تولید کرده‌اند.
تنابنده در «پایتخت» نشان داد که می‌داند قاطبه‌ی مردم ایران دارای علقه‌های مذهبی و دینی و با چارچوب‌های اخلاقی مشخص‌اند، اما او این را هم می‌داند که جنس جمعیت سینماروی فعلی ایران با مخاطب تلویزیون- اکثریت مردم- متفاوت است و با معیارها و اصول دیگری خو گرفته است، پس فضای اثرش را متناسب با خواست همین جمعیت حداقلی سینمارو تنظیم و میزان کرده است.
اشتباه او- و اکثریت سینماگران ایران- اما این است که برای پرفروش شدن آثارشان- با توسل به آمارهای دروغ و با وجود ضررده بودن سینمای ایران- روی همین جمعیت محدود مخاطبان سینما حساب می‌کنند. جمعیتی اندک که درصد کمی از مردم ایران و مخاطبان بالقوه سینما را تشکیل می‌دهند.
تنابنده باید به این توجه کند که مردم ایران اصولا سینما نمی‌روند به خاطر رواج چنین اثاری در آن و «پایتخت» را می‌بینند و دوست دارند دقیقا به خاطر حفظ حریم‌ها در آن. پس حتی برای سود بیشتر هم هوشمندی آن است که جمعیت بیش از نود درصدی مردم را که عادت به سینما رفتن ندارند را به سینما کشاند، تا اینکه روی مخاطب بالفعل حداقلی سینمای ورشکسته‌ی ایران حساب کرد. «نقی معمولی» محبوب پایتخت فرصت و امکان کشاندن بخشی از این مخاطبان بالقوه را به سینما داشت، اما او ظاهرا ترجیح داده است که روی همان مخاطب حداقلی حساب کند و به میلیاردی شدن فیلمش با حداکثر چندهزار تماشاگر و بلیط ۷۰۰۰ هزار تومانی افتخار کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 − 12 =

دکمه بازگشت به بالا