دکتروف یا دکترو؟ بیاهمیتترین نکته مهمی که میتوان در حاشیه مرگ این نویسنده گفت!
مجله فرهنگی هفتراه – گروه کتاب: ای.ال.دکتروف درگذشت. در حوالی خبر مرگ این نویسنده آمریکایی که خلق آثاری چون «رگتایم» و «بیلی باتگیت» را در کارنامه دارد، احتمالا بیاهمیتترین موضوع، ترجمه درست اسم او به فارسی باشد! اینکه نام این آمریکایی روستبار بالاخره دکتروف است یا دکترو یا ترجمههای احتمالی دیگر.
این موضوع به این دلیل بیاهمیت است که کمتر کسی برایش اهمیت دارد نام او را درست بخواند، بلکه همه مقید -و حتی شاید ناچار هستند- که ترجمه مورد پسند نجف دریابندری را بکار ببرند: «دکتروف». و حالا هرچقدر رسانهها و ناشران و مترجمانی چون مترجم آخرین اثر وی به فارسی یعنی «پیشروی» تلاش هم بکنند تا او را «دکترو» بخوانند، اگر نه مسیری غیرممکن که حداقل راه سختی پیش روی خواهند داشت.
اما مگر دریابندری چه خصوصیتی داشت که باعث شد ترجمه او ماندگار شود؟ تنها ویژگی او این بود که اولین مترجم آثار دکتروف در ایران بود و این نویسنده آمریکایی توسط دریابندری به ادبیات ایران معرفی شد. و ارائه ترجمه مورد پسند از اسم یک نویسنده کمترین اثری است که پیشدستی در ترجمه آثار شاخص ادبیات جهان به همراه دارد. این موضوع بقدری پیش پا افتاده است که حتی عنوان کردنش هم سخیف به نظر برسد اما شاید وقتی قرار است به غفلت عجیب ناشران جبهه فرهنگی انقلاب از ترجمه ادبیات جهان بگوییم، مطرح کردن این مثال کوچک مفید باشد.
برای توجه دادن به اهمیت این موضوع میتوان مثالهای دیگری هم زد. میتوان به اهمیت و نیتی که پشت ترجمه آثاری چون «قلعه حیوانات» توسط جریان روشنفکری در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب نهفته بود اشاره کرد. میتوان از ترجمه آثار «ریموند کارور» در ایران سخن گفت و تبدیل یکباره وی به نویسندهای مطرح در میان کتابخوانان ایرانی را مورد بحث قرار داد؛ مخصوصا که درباره اقبال جهانی وی حرف و حدیثهایی وجود دارد و منتقدان غربی همگی در توانایی قلم وی اتفاق نظر ندارند.
خلاصه آنکه تقریباً کسی شک ندارد که ترجمه ادبیات جهان به فارسی نقشی اساسی در خطدهی و جهتگیری جریان ادبی در یاران داشته است. با این حال عجیب است که ناشران و فعالان نشر در جبهه فرهنگی انقلاب نسبت به این مهم بیتوجه هستند. به نمایه کتابهای منتشره توسط ناشران مطرح چبهه فرهنگی انقلاب در این سالها نگاه بیاندازید و ببینید چه درصدی از کتابهای ادبیات آنها را ادبیات ترجمه به خود اختصاص میدهد. کارهای پراکنده و ابتدایی چون ترجمه داستانهای ادبیات مقاومت لبنان توسط نشر پرستا از معدود کارهایی است که البته اگر به جریان تبدیل نشود به بار نخواهد نشست.
جریان روشنفکری با انتخاب و ترجمه آثار مورد پسند خود از ادبیات جهان ویترین قابل کنترلی از این ادبیات را مقابل دیدگان علاقهمندان ادبیات در ایران قرار میدهد و به تبع آن جریان ادبی مورد پسندش را در میان ناشران و نویسندگان و مترجمان شکل میدهد. این جریان حتی با پیشدستی در ترجمه برخی آثار آنها را مصادره محتوایی هم میکند و مهر ارزشهای روشنفکری را بر جلد آن کتاب و پیشانی نویسندهاش میزند. حال آنکه جبهه فرهنگی انقلاب از این مهم غافل است و در بهترین حالت جر به نقد این جریان ترجمه و چهرههای شاخص ترجمه شده نمیپردازد.