پردهای دیگر از نمایش ادعای کپیکاری کردن نیما یوشیج از روی دست ناتل خانلری!
مجله فرهنگی هفت راه – گروه کتاب: شهریور و مهر سال 92 بود که سخنی یکی از پژوهشگران و چهرههای سرشناس حوزه ادبیات درباره اینکه شعر «علی ای همای رحمت» را با کمی تغییر شاعر دیگری غیر از شهریار و پیش از او سروده است نقل محافل ادبی و رسانهای شد. چند ماه این موضوع کش پیدا کرد و حالا بعد از قریب دو سال بعید است کسی پیدا شود که بتواند نه تنها فواید آن بحثها برای ادبیات ایران، که حتی نتیجه نهایی در رد یا قبول آن ادعا را ثابت کند.
حالا چند هفتهای هم میشود که ماجرایی مشابه دامن ادبیات را گرفته است: ماجرای کپیکاری نیما یوشیج از پرویز ناتل خانلری!
ماجرا از انجا شروع شد که محمدرضا شفیعی کدکنی در مقدمه کتاب «گزیده اشعار پرویز ناتل خانلری» که تازه منتشر شده بود میگوید: نیما با یادداشتهای روزانهاش به ما ثابت کرده که در رعایت «حق و حقیقت» چندان هم «عادل و معصوم» نبوده و برخی اشعارش را پس از خوانش اشعار ناتل خانلری سروده است.
او در بخشی از ان مقدمه مینویسد: من جستجویی در مطبوعات آن سالها ندارم ولی تصور میکنم که نیما یوشیج شعر «با غروبش» را پس از خواندن شعر خانلری در سخن، شماره ۱۱ و ۱۲، به تاریخ مرداد ۱۳۲۳ سروده است و تاریخ قدیمی تری- فروردین ۱۳۲۳- زیر شعر گذاشته است و تا آنجا که می دانم تاریخ نشر آن شعر نیما سالها بعد از نشر شعر خانلری بوده است. (اینجا)
انتشار این نظرات در فضای رسانهای موجب میشود که پسر نیما یوشیج دست به قلم ببرد و جوابی به شفیعی کدکنی بدهد:
«جناب استاد و پرفسور حکیم محمدرضا خان شفیعی کدکنی، غم دنیا را به دل پردردتان راه ندهید میدانم مصیبت بزرگی ست اما تا بوده چنین بوده اگر پشم پلی کلاهتان ریخته و در انبوه دوستداران نیمای بزرگ اعتنائی به شما و حرفهای صد بار تکراریتان نیست، حسادت نکنید و نرنجید و لااقل حرفی بزنید که بگنجد. حکایت کسی ست که بر کول سعدی سوار بود و در انظار نیز جار می زد خانلری با اینکه پسر خاله نیما بود و بسیار هم مورد لطف نیما و سال ها در زیر سایه و حمایت مالی و معنوی نیمای بزرگ زندگی می کرد، اما به ذات مادریش نمکدان را شکست و بار ها با همدستان فرومایه اش در مجله ي من دراوردی سخن به استاد خود حمله ور شد در شب شعر برق را قطع کردند و همدستانش مهدی شیرازی و سهیلی و … به توطئه و چاپ اراجیف در روزنامه های وقت پرداختند اما به جائی نرسیدند چون به حقیقت نزدیک نبود و نیمای بزرگ همچنان بر فراز قله سخت سر شعر فارسی لمیده بود. اما از انجائی که تفاله های نشخوارش همچنان برای شاگردانش به میراث باقی مانده جای تعجب نیست لااقل بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید هرچیزی را با هر چیز مقایسه نیست مثل فیل و فنجان امروز خانلری بر کول کدامتان سوار ست ، بهتر ست جوابتان را از شاگردان کوچک نیما بشنوید، که راه پر مشقت او را می پیمایند زنده باشند که حافظ سنت ما در مقابل این کهنه فروشان و خود فروشان هستند درود بر همه ی فرزندان بیدار چشم سرزمین از دست رفته ام.»
حالا بعد از مدتی افشین اعلاء هم چنین نوشته است:
«اجازه میخواهم به عنوان یک مخاطب شعر به خاطر شریف استاد بیاورم که موضع اخیرشان پیرامون نیما لااقل در لحن و شیوه، برازنده نبود و ما را به یاد اشتباه تاریخی زنده یاد شاملو درباره فردوسی بزرگ انداخت.»(اینجا)
واقعیت آن است که در این روزها و در این حال روز نزار ادبیات و در این بازار تیراژهای پانصدتایی کتابهای شعر، برای مطرح شدن ادبیات و شعر در فضای رسانهای کشور باید دلخوش باشیم به همین دعواهایی که البته از دلشان هیچ آبی برای ادبیات کشور گرم نخواهد شد. راستی کسی یادش هست که ماجرای شعر «علی ای همای رحمت» به کجا کشید؟!