«سینماچارپایه» از ساخت تا حذف از فجر!/ کارگردان: این جشنواره سهم منه، حق منه!
هفت راه– محمدرضا شهبازی: کارگردانهای سینمای ما خیلی آدمهای به روزی هستند؛ حتی بعضی از آنها به ساعت هم هستند! یعنی مواضعی که میگیرند دقیقا منطبق با شرایط روز و اتفاقات هر ساعت است. مثلا کافی است که فیلمشان به جشنواره فجر راه پیدا نکند تا با سه وجب ریش، بیخیال ژستهای روشنفکرانه شوند و شروع کنند به فحش دادن! اساسا روشنفکرها آدمهای به روز و به ساعتی هستند و این آقا هم ایضاً! به مناسبت یکی از همین به ساعت بودنها که دیروز رخ داده است، مواضع این به ساعتها را در سه مقطع زمانی مختلف میخوانیم:
دو ماه قبل از جشنواره فجر – یک روز قبل از آغاز فیلمبرداری
ما فردا نه یک فیلم که یک زندگی را کلید میزنیم! فردا بار دیگر براندو و دنیرو و آلپاچینو جلوی دوربین میروند. فردا بار دیگر برادران لومیر سینما را اختراع میکنند. فردا بار دیگر… نه… فردا خود من پشت دوربین میایستم چون من خیلی آدم بزرگی هستم برای خودم! هر اکشنی که فردا خواهم گفت تپش قلبی است که خون را در رگهای سینما جاری میکند و هر کاتی که خواهم داد هوا را در ششهای سینما فرو خواهد برد. فردا نه روز من، نه روز بازیگران فیلم من، که روز سینماست. فردا ما فیلم «سینما چارپایه» را کلید میزنیم و به هیچ چیز فکر نمیکنیم جز سینما. و چقدر مسخره است اگر فکر کنیم که چیزی جز خود سینما پاداش تلاش ما خواهد بود. نه جشنواره فجر و نه مردمی که احتمالا اسکولتر از آن هستند که به تماشای فیلم من بیایند، هیچکدام پاداش فیلم من نیستند. پاداش من رکابی عرقکرده هارول لوید است!
۱۵ روز قبل – در روزهایی که فیلمها دارند برای حضور در جشنواره انتخاب میشوند
من از سینما یاد گرفتم که آدمها را قضاوت نکنم و حالا هم نمیخواهم آدمهایی که در هیئت انتخاب هستند را قضاوت کنم. امیدوارم آنها هم فیلمهای ما را قضاوت نکنند. بگذارند فیلمها با مردم حرف بزنند… بگذارند خود فیلمها حرف بزنند. جشنواره فجر یک فرصت است تا فیلمها خودشان را فریاد بزنند. از تهِ تهِ تهِ شان با مردم حرف بزنند. امیدوارم مسئولان جشنواره فجر این فرصت را از فیلمها و مردم دریغ نکنند و بجای اینکه دیوار باشند و بین فیلمها و مردم بایستند، نرده باشند و بگذارند مردم از آنها بالا بروند و بپرند بغل فیلمها. البته با شناختی که از اعضای هیئت انتخاب دارند مطمئنم که هیچ حقی ضایع نخواهد شد. اما در نهایت باید همه به هر تصمیمی که گرفته میشود احترام بگذاریم و به چیزی جز آرامش سینما فکر نکنیم. من حاضرم تفی باشم که سینما با بیرون انداختن من به آرامش میرسد تا آب زلالی که در گلوی سینما میپرم و او را به سرفه میاندازم. بگذاریم سینما ما را تف کند!
یک روز قبل – بعد از اعلام فیلمهای انتخاب شده برای بخش مسابقه
تف به قبرتون! سینما رو کردید صندوقچه ننجونتون که دست میکنید توش و الّابختکی یه فیلم رو میکشید بیرون. خیال میکنید این شما بودیدکه فیلم من رو انتخاب نکردید اما بدونید این فیلم من بود که شما رو انتخاب نکرد. سگ استفراغ کنه توی اون جشنوارهتون! من اگر میدونستم اون مردک ایکبیری کچل توی هیئت انتخاب و هیئت داورا هست که اصلا نمیذاشتم راشهای فیلمم هم برسه دستتون… کچل! زشت! تلاشهای دو ماه و هفت روز و چهارساعته من و تیمم رو هدر دادید. خوش به حال برادران لومیر (بجز ریچاردشون) که نیستن تا سینما رو در این اوج حضیض ببینن! من همون روزی که توی دستشویی بودم و همین کچلخان هی در میزد و التماس میکرد که زودتر بیام بیرون تا بره تو اما خب منم کارم زیاد بود، فهمیدم که یه روز انتقامش رو از من خواهد گرفت. اما اینجوری؟ من پای این کار خون دل خورده بودم… چرا با من این کار رو کردید… حالا فیلم من هم میرفت اون تو چی میشد؟ یعنی فیلم من انقدر بد بود؟ این جشنواره حق من بود، سهم من بود! من نه میبخشم نه فراموشتون میکنم…همه تون بمیرید… برید زیر تریلی… ایشالا روی سنگ مردهشور خونه ببینمتون… زشتها!
منبع: سوره سینما