بچه کف بازار!
مجله فرهنگی هنری هفت راه: اصغر فرهادی جامعه ایرانی را خوب میشناسد. هم زیست شخصیاش در خمینیشهر و خانوادهای سنتی، و هم تجارب حرفهایاش چون «داستان یک شهر» و هم مطالعات و مشاورانی که حتما دارد، او را آشنا به چم و خمهای جامعه ایرانی کرده است. و شاید این یکی از مهمترین تفاوتهای فرهادی با دیگر فیلمسازان روشنفکر ایرانی باشد.
اگر سایر فیلمسازان جریان روشنفکری ایران برای عبور دادن جامعه ایرانی به سمت جامعه مدرن غربی تیغ را از رو بستهاند و به ضرب و زور فحشهای اگزجره سعی میکنند قشر سنتی ایرانی را از آنچه هستند بیزار کنند، یا با بیتفاوتیهای متکبرانه اصلا این قشر را نبینند و به آنها بفهماند برای آدم حساب شدن باید تغییر کندد، فرهادی آن پرستار مهربانی است که این جامعه را درآغوش میگیرد، ناز میکند، و جوری که آب در دلش تکان نخورد، از اینجا بر میدارد و میگذارد آنطرف آب! فرهادی نیش نمیزند، توهین نمیکند، به رسمیت میشناسد و بجای اینکه درهم بکوبد، خوب و بد اسلام را برای این جامعه جدا میکند. مذهبیها و سنتیهای فیلمهای فرهادی ابله و خرفت و زن صیغه کن و رشوه بگیر و زیرآب زن و… نیستند. فرهادی اصلا به اینها کاری ندارد. مسئله او تعداد صیغهایهای حاجآقاهای کلیشهای سینمای ایران نیست. مسئله فرهادی مدرن بودن است و برای مدرن کردن ایرانیها روشی بدون درد و خونریزی را انتخاب کرده است.
«فروشنده» برای مخاطب ایرانی ساخته شده است، همانطور که «گذشته» برای مخاطب ایرانی ساخته نشده بود و چقدر ساده بودند ایرانیهایی که با دیدن بلال کباب کردن و قرمه سبزی پختن و گرفتگی سیفون باز کردن یک ایرانی در پاریس، عشق میکردند و از اینهمه نقش آفرینی خون آریایی در صحنه جهانی به خود میبالیدند!
فرهادی میداند که در جامعه ایرانی با همه انواع و اقسام بلاهایی که سرش آمده و افزایش روز افزون تتلیتیها و سحریتیها، هنوز پسرها روی زیدهای یک هفتهایشان هم غیرت دارند و همانها اگر بخواهند ازدواج کنند، دنبال دخترهای آفتاب و مهتاب ندیدهاند. فرهادی این را میداند و به همین دلیل است که فروشنده متجاوز را تبرئه نمیکند؛ تجاوز را عادی جلوه نمیدهد، اثرات سوء روانی و خانوادگی تجاوز را انکار نمیکند و آشفتگیها و به هم ریختگیهای مردی که به حریم خصوصی همسرش تجاوز شده را به رسمیت میشناسد. این همان کاری است که در غرب مدرن هم میکنند. آنجا هم تجاوز جرم است و متجاوز مجرم و فرد مورد تجاوز قرار گرفته نیازمند مراقبتهای روانپزشکی و همسر و خانواده اومحتاج مشاوره! فرهادی نمیخواهد -و میداند که اگر هم بخواهد نمیتواند- با جامعه ایرانی (لااقل فعلا!) کاری کند که در برابر تجاوز رویکرد دیگری داشته باشد. فرهادی مشکلش با نسبت جامعه ایرانی و تجاوز، نفرت از تجاوز و قبیح بودن این عمل نیست. مشکل از آنجا شروع میشود که پای چیزی به نام غیرت به میان میآید؛ او میخواهد این را بزند و «حالا کاری است که شده» و «بی خیال» و «دیگر چه میشود کرد» و «بهتر است بگذریم» و «گیر دادن کار را خرابتر میکند» و «عصبانیت برای پوستت ضرر دارد» را جا بیاندازد.
اتفاقا فرهادی انقدر میترسد غیرت مخاطب ایرانی کار دستش بدهد، که اجازه نمیدهد یک تجاوز تام و تمام اتفاق بیفتد! به تجاوز به حریم خصوصی و لمس و دیدن بدن عریان «ناموس» اکتفا میکند و به لطف جیغ و داد زن، متجاوز را در اجرای نیت شومش ناکام میگذارد و او را فراری میدهد. چون میترسد اگر مجرم فرصت داشته باشد و کارش را تمام کند، خون مخاطب با غیرت ایرانی چنان به جوش بیاید که بزند زیر کاسه و کوزه فرهادی و به عماد (شهاب حسینی) حق انجام هر کاری را بدهد. فرهادی ایرانی جماعت را خوب میشناسد و زیاد سر به سرش نمیگذارد. میداند که فعلا نمیشود به او گفت بیخیال مردی که به ناموست تجاوز کرده شو، ولی شاید بشود با انتخاب یک میزانسن مضحک (قرار دادن یک پیرمرد ریقوی بدبختِ مریضِ ملتمسِ شب کارِ رو به موت بعنوان متجاوز) به او گفت بیخیال مردی که به ناموست قصد بدی داشته و «فقط» بدنش را دیده و «فقط» لمس کرده شو. دوگانه فرهادی، دوگانه غیرت-تجاوز نیست که اگر بخواهد غیرت را بزند، لاجرم تجاوز را تطهیر کند و عادی جلوه دهد.
و چقدر دردناک است که میبینیم حتی فیلمساز، دانش آموخته انگلیس، استاد دانشگاه و عضو شورای صدور پروانه نمایش که البته حزب اللهی(!) هم هست متوجه این امر نشده و فکر میکند اگر فیلمی بخواهد ضدغیرت باشد، لاجرم باید تجاوز را مدح کند و متجاوز را نزد مخاطب خوب جلوه دهد!
و البته همه اینها به این معنا نیست که فرهادی برای مخاطب کمی باهوشتر حرفهای دیگری هم درباره جامعهای که به زعم او متجاوزپرور است و یکبار کوبیدهاند و ساختهاند و تازه شده این و… ندارد. اما فروشنده فرهادی اگر خوب میفروشد، بخاطر این است که او بچه کف بازار است و قیمت دستش است؛ و همیشه دلالهای زبان باز که بیشتر قربان صدقه میروند کلاه گشادتری سر آدم میگذارند!