بخشهای خواندنی کتاب «رحمت واسعه»
هفت راه– احسان سالمی:حضرت آیت الله بهجت-رحمه الله- یکی از شناخته شده ترین علمای عصر ما هستند که به واسطه کرامات خاصی که از ایشان نقل شده است؛ جایگاه ویژهای در میان مردم دارند؛ جایگاهی که پس از وفات ایشان نیز در ذهن و قلب مردم حفظ شده است.
شناخت سیره عملی این عالم بزرگ و آگاهی از دیدگاه ایشان نسبت به مسائل مختلف از جمله مواردی است که نه تنها ارادتمندان ایشان بلکه قشرهای مختلفی از مردم جامعه همواره علاقمند به اطلاع از آن بوده و هستند. توصیههای این عالم بزرگ در ارتباط با جنبههای مختلف آیین عزاداری حضرت سیدالشهدا(ع) و سیره و روش آن عالم ربانی در ارتباط با این مسئله، یکی از همین موارد است که بسیاری از مردم مشتاق آگاهی از آن هستند.
اشتیاقی که میتوان با مطالعه کتاب «رحمت واسعه» به آن پاسخ داد. این اثر که توسط مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی بهجت و با نظارت تعدادی از شاگردان ایشان تالیف شده است؛ در سه بخش به بررسی و معرفی سیره و روش آن عالم بزرگ در ارتباط با عزاداری حضرت اباعبدالله(ع) و گزیدهای از بیانات ایشان در ارتباط با بیان خصایص رحمت واسعه خدا، حضرت سیدالشهدا(ع) میپردازد.
اشاراتی در باب محبت اهل بیت(ع)، اشاراتی در باب خصایص اصحاب سیدالشهدا(ع)، اشاراتی در باب خبائث و شقاوت دشمنان سیدالشهدا(ع)، اشاراتی در باب درسها و عبرتهای عاشورا، اشاراتی در باب فضائل و کرامات سیدالشهدا(ع) و اهل بیت آن حضرت، اشاراتی در باب مجلس عزای سیدالشهدا(ع) و بایستههای منابر حسینی از جمله مهمترین سرفصلهای این کتاب است.
بخش «پرسش و پاسخ» نیز یکی از بخشهای منحصربه فرد این اثر است که به پاسخهای این عالم بزرگ به برخی از سوالات و شباهاتی که در این سالها نسبت به واقعه عاشورا و قیام امام حسین(ع) مطرح میشود، اختصاص یافته است.
«رحمت واسعه» تاکنون سه بار تجدید چاپ شده است و به تازگی به عنوان یکی از سه کتاب حاضر در ششمین دوره پویش مطالعاتی روشنا معرفی شده است.
با هم بخشهایی از این اثر را میخوانیم:
پرده اول: ترجمان عشق
«و اذا غلب العطب قیل یجب الانصراف مع السلامه به، لوجوب حفظ النفس و حرمه اتغیر بها و قیل… یستجب الانصراف». [اگر در میدان نبرد احتمال از بین رفتن و هلاک شدن بسیار زیاد شد به صورتی که کشته شدن تقریبا یقینی باشد، روی گرداندن از میدان جنگ به دلیل وجوب حفظ جان و حرمت به خطر انداختن خود واجب است و گفته شده مستحب است.»
البته طبق این نظر جایز است مجاهدان با وجود علم به کشته شدن در میدان باقی باشند، برای طلب سعادت شهادت که تقریبا برای شهادت عاشقوار بشوند.
قضیه خود حضرت سیدالشهدا(ع) شهادت بر این مطلب است. قباله است که «جُعِلَ الشِّفَاءُ فی تُربَتهِ و الدُعَاءُ تَحتَ قُبَّتِهِ و الامَامَهُ فِی ذُرّیَّتهِ» [به ازای قبول شهادت] شفا در تربتش و استجابت دعا در زیر قبهاش و امامت در نسلش قرار داده شد. معامله کرده است با خدا، معاوضه کرده است. مادرش هم راضی شده، پدرش هم راضی شده است. [اشاره به ماجرایی دارد که قبل از تولد امام حسین(ع) پیامبر(ص) به نحوه شهادت ایشان اشاره میکنند و حضرت زهرا(س) به ولادت ایشان رضایت میدهد.] از عجایب امور است و ما اصلا در هیچکسی این مطلب را سراغ نداریم، حتی مثل این مطلب را از خود حضرت رسول(ص) -که افضل است و این قضیه کربلا هم از مصائب اوست- سراغ نداریم؛ اینکه چهار فرسخ را از صاحبانش بخرد و نقداً وجه را بپرداد، به شرط اینکه تا سه روز، زوار او را پذیرایی بکنند. آقایی میگوید: در طایفه ما سندش مانده است که به خط کوفی است. ظاهرا به بنده هم داده، قاعدتاً بنده هم داشته باشم. به خط کوفی است، ما نمیتوانیم چیزی از آن استفاده کنیم.
بالاخره چه عرض بکنیم؟! آیا در عالم چنین چیزی سراغ داریم که همیشه، همیشه، زوار کسی تا سه روز حق داشته باشند و زیارت بکنند؟! از عجایب است این مطلب. خود مطلب [قضیه سیدالشهدا(ع)] هم عجیب است. ولذا در قلوب مومنین، [حرارتی است از قتل سیدالشهدا(ع) ولذا که «ما ذَکَرَنِی مُومِن الّا بَکی» مومنی مرا یاد نمیکند، مگر آنکه گریه میکند؛اختیار و پذیرش این مطلب چیزی آسانی نیست.
سیدبن طاووس هم در کتب خود این حرفی که از یکی از علمای اهل سنت نقل شده است را دارد که گفته است: «روز شهادت روز سعادت است و روز عزاداری نیست.» سیدبن طاووس هم گفته است: «اگر تعبد نبود، ما میگفتیم که روز ظفر سیدالشهدا(ع) است، نه روز عزاداری». لکن چیزی که هست، تکوینا مومنین عزادار میشوند. همانطوری که خواستهاند ترجیح بکا و عزا را. خود این بکا یک مقام بالایی است.
مقصود از عشق را کسی میخواهد بفهمد، همان است که وقتی عابس دید کسی به جنگش نمیآید، لخت شد در روز عاشورا. این لخت شدن عابس هم مثل حاضر شدن خود سیدالشهدا(ع) است برای اینکه ذبح بشود؛ «کمَا یُذبَحُ الکَبشُ» چنان که گوشفندی را ذبح میکنند.
پرده دوم: آیا نباید عبرت بگیریم؟!
واقعا وقایع و حوادث عالم مایه عبرت است. با آن همه کمالات و مقامات که اهل بیت(ع) دارند، به گونهای که تمام عالم هیچ نسبتی با آنها ندارد، عالم چیست؟! خدا میداند چه عظمتی دارند و چه خبر است! حیف است که یک نفر آدم عادی در دنیا از آنها عزیزتر زندگی کند! با این حال بنا به اقل نقل، در کربلا سی هزار نفر با حضرت سیدالشهدا(ع) مقاتله کردند و آن حضرت اولی به حیات از همه آنها بود! صبر و بردباری آنها بر مصائب با آن عظمت و جلالت و عزت، مگر قابل تحمل یا تعقل است؟!
از قضیه سیدالشهدا(ع) باید این را بفهمیم که بشر حاضر است همه چیز را فدای خودش کند و استثنایی هم در کار نیست.
ما باید اهل محاسبه باشیم، هر چند اهل توبه نباشیم و تدارک نکنیم، خود محاسبه مطلوب است. اگر بدانیم فلان روز حسینی و فلان روز یزیدی هستیم، بهتر از این است که اصلا ندانیم یزیدی هستیم یا حسینی. سرانجام ممکن است روزی به خود بیاییم و بخواهیم تدارک کنیم. با توجه به عیوب خویش و اصلاح آنها، فرصت رسیدگی به حساب هر روز خود را نداریم، چه رسد به حساب مردم! «برترین مردم کسی است که پرداختن به عیوب خودش، او را از پرداختن به عیوب دیگران بازدارد.»
به فکر خود باشیم، خود را اصلاح کنیم. اگر به خود نرسیدیم و خود را اصلاح نکردیم، نمیتوانیم دیگران را اصلاح کنیم.
در روایت، درباره اهل بیت(ع) آمده است: «ولا تسبوهم فتصلوا و لا تتاخروا عنهم فتهلکوا» (از آنان عقب نمائید که هلاک میشوید)؛ یعنی اهل بیت(ع) جلو نیفتید و از آنها جدا نشوید و به جای دیگر نروید.
آیا ممکن است ما ائمه اطهار(ع) را با «هَل مِن مَزیدٍ» و با مزایده بفروشیم، نه به قیمت کم (که ممکن است نفروشیم؟!) چنانکه عمر سعد ملعون هم مجانی نفروخت؛ بلکه هر چه کرد از مُلک ری دست بردارد، دید نمیتواند. و شمر هم که از ابنسعد خبیثتر بود، بدون هیچ انفاذ حکمی فروخت و اقدام به قتل آن حضرت کرد و نگذاشتابن زیاد ملعون با امام حسین(ع) کنار بیاید و صلح کند.
دنیا بهتر هم با امام حسین(ع) بود، نه با یزید، ولی انسان، خوشی و راحتی میخواهد و به هرچه میرسد، بالاتر از آن را طالب است و آرامش ندارد تا به نفس مطمئنه برسد. اما جهل یا غفلت دارد که داشتن وسایل راحتی و رفاه، غیر از راحتی و رفاه و آرامش دل است: «الا بذکر الله تطمئن القلوب» (هان! دلها فقط به یاد خدا آرام میگیرند).
یعنی تنها وسیله آرامش دل، ذکر الله است، ولی ما بر اسباب تکیه میکنیم و از مُسَبّب الاسباب غافل هستیم و حال اینکه خداوند متعال میفرماید: «ان القوه لله جمیعا» (قدرت و توانایی همگی فقط از آن خداست).
مگر اینکه انسان خودش از میان برود، که: «بزرگترین دشمن تو، نفس توست که در وجود تو نهفته است.»
برای ما امتحان پیش نیامده تا معلوم شود که با حسین(ع) هستیم یا با یزید.
پرده سوم: مستحبی که هزار واجب در آن است
بکا [گریه] در مصائب اهل بیت(ع) و به خصوص سیدالشهدا(ع)، شاید از آن قبیل مستحباتی باشد که افضل از آن نیست؛ یعنی افضل از آن در مستحبات نیست. «بُکاء مِن خَشیَهِ الله» (گریه از ترس خداوند) هم همینطور است که شاید افضل از آن نباشد. آیا نماز شب هم از همین قبیل است؟ آیا ممکن است در همین درجه باشد یا اینکه اینها مقدم بر صلات اللیل هستند؟
بکا من خشیه الله و بکا برای مصائب سیدالشهدا(ع) معلوم نیست همتا داشته باشد.
زیرا نماز شب عمل قلبی صرف نیست، بلکه کالقلبی [مانند عمل قلبی] است، ولی حزن و اندوه و بکاء عمل قلبی است، به حدی که بکاء و دمعه [اشک چشم] از علائم قبولی نماز وتر است.
آنهایی که بکای مردم را –نعوذ بالله- امر غلطی میدانند، چه میگویند؟! این «بکاء من خشیه الله» عمل انبیاء است. چه میگویند؟! مسئله بکاء بر سیدالشهدا المظلومین(ع)، این هم مثل بکاء از خشیهالله است. این هم همان اجر را دارد. قطرهاش چقدر فضلیت و اجر دارد. بعضی میگویند: گریه چه فایدهای دارد؟
فایدهاش این است که اتصال روحی انسان با خود سیدالشهدا(ع) و با حضرت رسول(ص) و با خدا در ترقی است؛ با همین بکاها.
فردای قیامت که هیچ چیز از انسان نمیخرند، اشک بر سیدالشهدا(ع) را مثل دانه درّی برایش نقد میکنند.
میگوییم: به واجبات میپردازیم، مستحبات شد شد، نشد نشد!
این توسلات، عزاداریها، سوگواریها و زیارت قبور اهل بیت(ع) علامت آن است که اهل ایمان به آنها اتصال و ارتباط دارند و هنوز از آنها منحرف نشدهاند؛ لذا کفار و دست نشاندههای آنها دستور داشتند که بین مسلمانان و قرآن- تا چه برسد به مساجد و تکایا و مجالس عزا و روضه خوانی- جدایی بیندازد؛ زیرا همه این ضدخواسته سلاطین جور بود. لذا فرمان هدم قبور یا تعطیلی مجالس روضهخوانی را دادند.
بابا! این مستحبات است که انسان را به جایی میرساند! برای همین، سباع و بهایم [منظور ماموران رژیم پهلوی است.] رشوه برای جلوگیری از مستحبات گرفته بودند. ماموریت رضاخان پهلوی این بود که دستگاه روحانیت و روضه خوانی را تقریبا تعطیل کند؛ لذا در آن زمان نزد آقاشیخ عبدالکریم حائری (رحمهالله علیه) گفته شد: روضه خوانی امر مستحبی است، شما با جلوگیری رضاخان از آن مخالفت نکنید. ایشان در جواب فرمودند: بله، مستحب است، اما هزار واجب در آن است!
زیرا مجلس روضه فقط روضهخوانی نیست؛ بلکه مجلس درس احکام و معارف و عقاید و ترویج مذهب است. خدا میداند که چقدر احکام واجب و چه چیزهایی از حالات، سیره و کلمات سیدالشهدا و سایر معصومین(ع) در مقدمه روضه نقل میشود که سبب تقویت دین و موجب افزایش ایمان مردم است!
پرده چهارم: همه چیز در محبت اهل بیت(ع) است
آقایان [مداح و ذاکر اهل بیت(ع)] که مبتلا هستند به این شغل و این کار، مشغول باشند به مداحی اهل بیت(ع)، به ذکر فضائل آنها و مطاعن اعدای [اشکالات و معایب دشمنان] اهل بیت(ع) و مصائبی که بر ایشان وارد شده است. همه اینها باید بدانند در چه موقف و جایگاهی هستند؛ چه کاری را دارند انجام میدهند! برای چه این کارها را میکنند. باید بدانند که همان مودت ذوی القربی را که در قرآن هست دارند پیاده میکنند، چه ذکر فضائل اهل بیت(ع) باشد و چه ذکر مصائب آنها باشد، همه اینها اداکردن اجر رسالت است؛ تثبیت کردن مردم بر «قرآن» است. چرا؟ برای اینکه در قرآن هست: «الا الموده فی القربی» (از شما برای رسالت پاداشی نمیخواهم) مگر مودت و دوستی نزدیکانم.
پس باید بدانیم که یک واجب بزرگی بر دوش همه است، معلمین با تعلیم و مادحین با عمل، به اینها بفهمانند که از محبت اهل بیت(ع) نباید دست برداشت، همه چیز توی محبت است. اگر ما خدا را دوست میداشتیم، آیا ممکن بود دوستانش را دوست نداشته باشیم؟ آیا چنین چیزی میشود که کسی دوست خدا باشد، اما دوست دوستان خدا نباشد؟ دوست اعمالی که خدا دوست دارد، نباشد؟ دوست اعمالی که خدا دشمن دارد، باشد؟ آیا چنین چیزی میشود؟! قهراً کسی که گفته: «حَسبُنَا کِتَابُ اللهِ»؛ نه وصیتی است و نه هیچ چیز دیگری لازم است، دروغ واضح و آشکار است؛ مثل اینکه در روز بگوید حالا شب است. کتاب الهی که پُر است از «کونو مع الصادقین» (همراه راستگویان باشید) کتاب الهی متقین و فاسقین را در دو صف قرار داده است. آیا میشود تفکیک کرد؟!
… پس قهراً این کسانی که میگویند: این مداحی چیست؟ مصیبتخوانی چیست؟ اشک ریختن چیست؟ اینقدر احمق هستند که نمیفهمند این اشک طریقه تمام انبیا(ع) بود برای شوق لقاالله، برای تحصیل رضوانالله و مسئله دوستان خدا هم از همین باب است. محبت اینها هم اگر در فرح به فرح اینها و در حزه به حزن اینها اشک آورد، این هم همانطور است. دلیل خیلی است: اول اینکه همه انبیا(ع) از خوف خدا بکاء داشتند. اگر کسی انبیا را قبول دارد، باید بکاء و گریه را هم قبول داشته باشد و همچنین از ادله بر مطلب این مسئله است که در روایت وارد شده و ثابت است که در اذن دخول حرم سیدالشهدا(ع) این مطلب منصوص است که شخص بگوید: «آیا داخل شوم خدواندا؟ آیا داخل شوم ای رسول خدا؟…» و از تمام ائمه درخواست اجازه میشود. بعد میگوید: «اگر اشکی از چشم آمد، علامت این است که به تو اذن دادهاند.»
اما کیست که بفهمد این مطلب را؟! کیست که عاقل باشد؟! این اشک چشم، به اعلی علیین مربوط است. اما احمقها میگویند: اشک چیست؟ اینها –نعوذ بالله- خرافات است!
فلذا باید بدانند کسانی که حاجت مهمهای دارند، یکی از همین نمازها و این عبادتهایی که برای حاجت ذکر شده است به جا آورند و اگر بخواهند به حاجت خود برسند، بلاشک، بعد از آن طلب حاجت و نمازها و دعاها بروند به سجود و در سجود سعی کنند به اندازه بال مگسی چشم تر بشود، این علامت این است که مطلب تمام شد.
منبع: مجله مهر