پیرنیاکان: شجریان لج کرد و در مصاحبه با BBC تند رفت/ بعد از ۸۸، خیلیها بدون فکر طرفدارش شدند
به گزارش هفت راه، داریوش پیرنیاکان یکی از معدود افرادی است که به تاریخ موسیقی ایران مسلط است. هنوز برنامه تلویزیونی که پیرنیاکان در شبکه چهار سیما داشت در ذهن اهالی موسیقی به یادگار مانده است. برنامهای که هر هفته به معرفی یکی از چهرههای موسیقی ایرانی میپرداخت و اطلاعات مفیدی به مخاطبان میداد.
در همین ابتدای پروندهی «شجریان؛ از سپیده تا فریاد» سراغ پیرنیاکان رفتیم تا از دیدگاه او به شجریان بنگریم. برخی از ماندگارترین آثار شجریان در همکاری با پیرنیاکان پدید آمدهاند و این دو هنرمند حدود 15 سال سابقه همکاریِ مداوم دارند. پیرنیاکان درباره حاشیههای چند سال اخیر که دامنِ شجریان را گرفته، انتقادهایی را به شجریان وارد میداند اما در عین حال حرفش این است که شجریان هم تحت تأثیر فضاهای پیرامونی بوده است. او میافزاید که البته همه ی تقصیرها را نباید به گردنِ شجریان انداخت.
پیرنیاکان مثالی تاریخی میزند و معتقد است شجریان به ناصرالدینشاه و البته امیرکبیر شباهتهایی دارد. او با این مثال تاریخی میخواهد بگوید چنین اشتباههایی در تاریخ ما بیسابقه نبوده است.
به هر روی حرفهای پیرنیاکان درباره شجریان خواندنی است و زوایای تازهای را در این باره بیان میکند. در ادامه حاصل گفتوگو با داریوش پیرنیاکان را میخوانید:
برخی از ماندگارترین آثار محمدرضا شجریان در همکاری با شما شکل گرفته است. از آشناییتان با محمدرضا شجریان برایمان بگویید و این که پیریزی آن همکاریها از کجا شکل گرفت.
شجریان را از مرکز حفظ و اشاعه موسیقی میشناختم. سال 1357 با گروهی به نام «فارابی» تمرین میکردیم که اعضایش کیانینژاد، شناسا، مقدسی، اعیان، خانم عابر، خانم ملیحه سعیدی بود. اثری در آواز اصفهان را تمرین میکردیم که در جشن هنر شیراز اجرا کنیم. همان سال به دلیل جریانات انقلاب جشن هنر شیراز برگزار نشد. سال 1358 آقای کیانی نژاد با شجریان صحبت کرد که این کار را شجریان بخواند. آنقدر این اثر را تمرین کرده بودیم که همهی اعضای گروه با هم وارد استودیو شدیم و تصنیفها و قطعههای ضربی را عین کنسرت از اول تا آخر نواختیم و ضبط شد. بعد من و آقای کیانینژاد و آقای مقدسی رفتیم و همنوازی آواز را اجرا کردیم و آقای شجریان هم آوازها را خواند. آن زمان من 24 سالم بود. به یکی از شعرهایی که آقای شجریان از حافظ خوانده بود «خرم آن روز کز این منزل ویران بروم / راحت جان طلبم وز پی جانان بروم» مجوز ندادند و این نوار پخش نشد. اما دوستی ما با آقای شجریان ادامه پیدا کرد.
البته به صورت کپی و با کیفیت ضبطِ پایین وارد بازار شد.
بله. بعدها به صورت قاچاق بیرون آمد اما کیفیت مناسبی هم نداشت. بعدها دیگر کنسرتی نبود و کار خاصی انجام نمیشد و در ادامه همین سالها بود که شجریان و در ادامه هم مشکاتیان از «چاووش» خارج شدند. شجریان در آن سالها با شرکتی در خیابان ویلا به نام «ماهور» نوارِ «پیغام اهل راز» را منتشر کرد، قرار بود آلبوم ما را هم همان شرکت منتشر کند. بعد از آن تا چند سال اتفاق خاصی در عرصه موسیقی رخ نمیداد تا این که در سال 1363، شجریان با مشکاتیان و فرهنگفر «بیاتترک»(آستان جانان) را در سفارت ایتالیا اجرا کردند. سال 1364 من دعوت شدم برای بزرگداشت فردریک ووکر به آلمان بروم. ووکر شاعری بود که حافظ را هم ترجمه کرده بود. در آن سفر چندین کنسرت تکنوازی برگزار کردم و با فضای آلمان آشنا شدم.
اجرای «راست پنجگاه» با لطفی؛ آغاز دوران اوج شجریان است
وقتی از آلمان برگشتم، با آقای شجریان صحبتهایی از آلمان و فضای آنجا کردم. مشکاتیان هم پس از خروج از «چاووش» گروه «عارف» را تشکیل داده بود و آقای سینکی و فرخ مظهری هم تارنوازان گروه بودند. من یک روز پیش آقای شجریان رفته بودم و ایشان از من خواست که به عنوان تکنواز تار به گروه «عارف» اضافه شوم. من گفتم اگر بچههای دیگر ناراحت نشوند مشکلی ندارد. در آن زمان «دستان» را کار میکردیم. بعد از آن با اثری در «نوا» به آلمان رفتیم و کنسرت دادیم.
«دستان» یکی از شاهکارهای آوازی شجریان است. برخی میگویند این اثر در دوران اوجِ خوانندگی شجریان اجرا شده است. به نظر شما دورهی اوجِ شجریان از نظر صدایی تا چه سالی ادامه داشت.
تا سال 1380 اوج پختگی و آوازخوانی شجریان است. یعنی تا حدود 60 سالگی کارهایش نقص ندارد.
این دورهی اوج از چه سالی آغاز میشود؟
از سالهای 1354 – 55 اوج کارهای شجریان آغاز میشود. یعنی از همان زمان که «راستپنجگاه» را با آقای لطفی اجرا کردند. حدود 25 سال از نزدیک با شجریان آشنا بودهام و در این میان 15 سالش را هر سال چندین ماه با هم زندگی میکردیم و هر کجا میرفتیم در کنار هم بودیم. کمتر کسی در زندگیام دیدهام که اینطور کامل باشد. شجریان حدود 15 سال از من بزرگتر است اما هر جا با هم بودیم همیشه اصرار داشت که من اول بروم. در مسافرتها کوچکترین حرکتی نمیکند که شما ناراحت شوید. غذایی غیر از غذای شما نمیخورد که حالا چون من شجریان هستم باید جور دیگری باشم.
من خیلی در موسیقی آوازیِ دوران قاجار تحقیق و تفحص کردهام. آواز و کارهای گردنکلفتهایی مانند اقبال سلطان، طاهرزاده، ظلی، دماوندی و سیداحمدخان را بررسی کردهام. اما وقتی به شجریان میرسی، شجریان همهی اینهاست. در 200 سال آینده هم شجریانی به وجود نخواهد آمد. چیزهایی از او بر روی صحنه دیدهام که باورنکردنی است. سال 1367 که میخواستیم کنسرت برگزار کنیم، همان روزِ کنسرت شجریان آنژین بود و صبحش نمیتوانست صحبت کند. به او گفتم با این وضع چگونه میخواهید بخوانید؟ شوخی کرد و گفت «با پدرسوخته بازی میخونم».بخشی از آن کنسرت در آلبوم «جان عشاق» منتشر شده که همان آوازِ «شور» است.
به نظر شما کسی تشخیص میدهد که شجریان آن آواز را در چه شرایط جسمی خوانده است؟ میخواهم بگویم که میداند از صدایش و تحریرهایش چگونه استفاده کند. شعر را به بهترین شکل میشناسد. ما قرار نگذاشته بودیم شور بخوانیم یا ماهور. شعر را هم همانجا بر روی صحنه انتخاب کرد. چقدر باید قدرت داشته باشی که در لحظه شعر را به درستی انتخاب کنید. من هیچ آوازی را با شجریان هیچ وقت تمرین نکردم. در تصنیفها بله به صورت گروهی این کار را میکردیم اما در آواز هرگز. از طرف دیگر شجریان قاری قرآن برجستهای است. در قرائت قرآن در ترکیه مقام اول را کسب کرد.
به همه اینها ساز سازی، خوشنویسی، گلشناسی و کوهنوردی حرفهای را به ویژگیهایش اضافه کنید. هر کدام از اینها تواناییهای بالایی میخواهد و هر کسی نمیتواند به اینها بپردازد.
محمد منتشری که در کلاسهای استاد مهرتاش همکلاس شجریان بوده، معتقد است که اوایل انقلاب فضای مناسبی برای مطرح شدن شجریان فراهم شده و مسائلِ موجود در آن زمان تاثیر بسیاری در مطرح شدنِ شجریان داشته است. این را قبول دارید.
شما دو گل در یک باغچه میکارید و به هر دو گل هم به یک اندازه رسیدگی میکنید. یکی توانایی بزرگ شدن را پیدا میکند و دیگری نمیشود. اگر شجریان آن تواناییها را نداشت آن میدان هم به او داده نمیشد. جایی هست که کسی تواناییهایی دارد اما از همه طرف فشار میآورند و نمیگذارند آن شخص رشد کند. این هم مشخص میشود و همه میگویند که فلانی تواناییاش را داشت اما نگذاشتند. کدام یک از همدورهایهای شجریان تواناییهای او را داشت اما نتوانست به موفقیت برسد.
بله آقای منتشری همکلاس شجریان در کلاسهای جناب مهرتاش بوده است اما آیا شجریان هم مانند منتشری تنها به مهرتاش اکتفا کرد یا رفت دوامی، برومند و دادبه را پیدا کرد؟ شجریان از اینجا بلند میشد میرفت اصفهان که با کسایی همدم باشد. آیا دیگران هم مانند شجریان این کار را کردند؟ نمیتوان به شجریان ایراد گرفت که چون فضا در اختیارش بوده موفق شده است؛ شجریان تلاش کرد تا فضا را به نفع خودش باز کند؛ دیگران این کار را نکردند و این تفاوت شجریان با دیگران بود.
در گلچین هفته که آقای ابتهاج رئیس موسیقی رادیو بود هم شجریان و لطفی برنامه اجرا میکردند اما این اجرای برنامه به دلیل تواناییهایی بود که شجریان و لطفی از خودشان نشان میدادند. آدمی باید به تواناییهایش پی ببرد و به دنبال استفاده از آن تواناییها باشد.
در چند دههی گذشته آوازخوانی در موسیقی ایرانی آن تنوعِ دورههای گذشته را نداشته است. اکنون دیده میشود که بسیاری از خوانندگان از محمدرضا شجریان تقلید میکنند و این امر موجب شده که صداها به هم شبیه شود. چه عاملی باعث تقلید از شجریان شده است.
این یکی از ضعفهایی است که در عرصه موسیقی ما رخ داده است. چندین سال پیش مصاحبهای کردم و گفتم که «دانشگاه هنرمند نمیسازد» بعدها هم گفتم که «چه شده که همهی خوانندگان از شجریان تقلید میکنند». شجریان خودش به من میگفت «دلم لک زده برای آوازی که مثل من نخواند». این به دو موضوع بر میگردد؛ یکی قدرت و تسلطِ بیش از حد شجریان و سایه انداختنش بر روی موسیقی آوازی و دوم مرعوب شدن آوازهای دیگر در مقابل شجریان به دلیل کمبودهایشان. یعنی به اندازه شجریان زحمت نمیکشند.
هنرمندانی مانند تاج، بنان، ادیب و ظلی هم میتوانستند بر روی شجریان سایه بیاندازند. در حالی که همه اینها را خوانده است. میگفت یک بار سهگاهی خوانده بودم که استاد بنان گفته بود «این پسر باز مثل من خوانده». شجریان اینها را تجربه میکرد و نمیخواست در آن نقطه بایستد. خوانندگان امروز شجریان را تجربه میکنند و همان جا میایستند و دیگر جلو نمیروند.
باید شجریان را به طور کامل درک میکردند و دنبال استادان دیگر هم میرفتند. شجریان مثل قوامی، ظلی، تاج، ادیب و بنان خوانده است. بعد از این مرحله قریحه ذاتی خودش را هم به کار گرفته تا شجریان شود. متاسفانه خوانندگان امروز این زحمت را نمیکشند و «غوره نشده میخواهند مویز شوند». جوانی که صدای خوبی دارد و کلاسی میرود چند سال بعد میخواهد سیدی منتشر کند.
خوانندگان امروز نمیخواهند زحمت بکشند
شما وقتی صدای قوامی را در رادیو میشنوی اولین آوازش با آخرین کارش تفاوتی ندارد. چرا که این خوانندگان بعد از پخته شدن وارد رادیو میشدند. اول این که تا پخته نبودند راهشان نمیدادند و دوم این که اینجوری نبود که چند نفر دور هم جمع شوند و سیدی منتشر کنند و بعدش هم کنسرت بگذارند. واقعیت این است که خوانندگان امروز نمیخواهند زحمت بکشند؛ صداهای خوبی داریم که اگر زحمت میکشیدند میتوانستند خوانندههایی تاثیرگذار باشند. در حال حاضر در عرصه موسیقی دو خواننده بیشتر نداریم.
این دو خواننده کدامند؟
شجریان و ناظری. این دو خواننده متمایز میخوانند و شیوه خاص خود را دارند. الان عدهای از جوانان مانند ناظری و عدهای هم مانند شجریان میخوانند و تنوعی که در آواز ما وجود داشت دیگر نیست.
کسی را میبینید در میان این جوانان که بتواند از این دو نفر گذر کند و در آواز خودش باشد.
نه. البته همایون (شجریان) این توان را دارد. چون هم هوش و هم استعداد هنری بالایی دارد. اگر تحقیق و تفحص کند در زمینه آواز و تند تند سیدی منتشر نکند و با هر کسی هم کار نکند میتواند به این جایگاه برسد.
در برههای از زمان، آقای شجریان کنسرتهای اندکی در ایران برگزار میکرد و بیشتر به برگزاری تورهای اروپایی و امریکایی میپرداخت. اجرا در تهران و شهرستانها را خیلی کم انجام داد؛ هر چند که در این راه مشکلات وجود داشت اما شاید انتظار میرفت که شجریان در برگزاری کنسرتهای داخلی اصرار و تلاش بیشتری داشته باشد. به همین دلیل برخیها معتقدند که شجریان در برهههایی از زمان بیشتر به سمت کنسرتهای خارج از ایران تمایل داشت و برنامهای برای برگزاری کنسرتهای داخلی نداشت. همین مسئله موجب میشد که علاقهمندان به هنر او منتظر انتشار نوارها و آلبومهای او باشند و فرصت دیدن و شنیدن کنسرتها او را نداشته باشند. این انتقاد به شجریان را قبول دارید.
شجریان تا روزی که توانست در ایران کنسرت اجرا کند، این کار را کرد. شجریان تا سال 1388 تمام برنامههایش را اول در ایران اجرا میکرد و بعد به خارج میرفت. بعد از این که با ما کار کرد، یک دوره با آقای علیزاده همکاری کرد که کنسرت «همنوا با بم» را اجرا کردند.
قبل از اجرای بم اجرای چندانی در ایران نداشت.
قبل از آن با گروه «آوا» یک دوره کنسرتهایی در ایران برگزار کرد و حتی یک اجرا در هشتگرد داشتند. تا زمانی که اجازه دادند برنامههای بسیاری در ایران برگزار کرد. بعد از سال 1388 دیگر اجرایی نداشت.
کر میکنید مهمترین علتی که بعد از آن سال شجریان اجازه کار در ایران را نداشت چه بود؟
به نظرم مصاحبههای شجریان بود. که به صحبتهای احمدینژاد اشاره کرد که به مردم گفته بود «خس و خاشاک». شجریان در آن زمان برای آرام کردن مردم گفت «تفنگت را زمین بگذار»؛ زمانی که مردم در آن جریان 88 با هم در افتاده بودند ایشان پیامش این بود که جنگ و دعوا لازم نیست.
آقای شجریان گفت چرا به مردم میگویید «خس و خاشاک»، اگر اینچنین است من هم صدای این خس و خاشاکم. همان مصاحبه باعث شد که دیگر اجازه کار در ایران به شجریان داده نشود و شجریان هم روی دنده لج افتاد و چند مصاحبه خارج از ایران داشت و مسئله پیچیده شد. همیشه افراط، تفریط میآورد. وقتی شما جلوی کسی را میگیرید که اینقدر برای هنر ایران زحمت کشیده، مشکل ایجاد میشود.
ما در بدترین شرایط داخلی کشور در همان بحبوحه جنگ، در خارج از ایران کنسرت برگزار کردیم. آن زمان تصور خارجیها از ایران بسیار بد بود. این کنسرتها همه به نفع ایران و جمهوری اسلامی بود. وقتی ما میرفتیم همه میگفتند گروهی از ایران آمده و میخواهد کنسرت برگزار کند. میفهمیدند که تصورشان درباره داخل ایران درست نیست و ما در داخل کشور اجازه کار کردن در زمینه موسیقی را داریم. به همین دلیل بود که در چندین برنامه ما منافقین آمدند و برنامهها را به هم زدند. ما سفیری برای کشور بودیم.
یادم هست که در استکهلم کنسرت داشتیم و تا خواستیم اجرا را شروع کنیم خانمی بلند شد و گفت «آقای شجریان درست است که شما از طرف جمهوری اسلامی برای برگزاری کنسرت آمدهاید؟». یکی دیگر بلند شد و گفت «موسیقی را در ایران حرام کردهاند اما شما همچنان دارید کار میکنید؟». شجریان هم گفت «کسی موسیقی را حرام نکرده و امام خمینی فتوا داده که موسیقی حلال است». بعد از این شعارها شروع شد. در نهایت هم شجریان گفت به احترام مردمی که آمدهاند یک تصنیف اجرا میکنیم. با اجرای همین تصنیف هم کنسرت را تمام کردیم. بعد از ما تمام دستگاهها و میکروفنها را نابود کرده بودند. بعد از آن هم چند شهر دیگر قرار بود کنسرت برگزار کنیم که ما را تهدید به بمبگذاری کردند. کسی که اینقدر برای هنر کشور زحمت کشیده نباید به خاطر یک مصاحبه ممنوع الکار شود.
قبول دارید که آن مصاحبهها جهت دار بود و در آن شرایطِ ملتهبِ جامعه چندان کارِ سنجیدهای نبود. در آن مصاحبهها شیطنتها و غرضورزیهای رسانههای بیگانه کاملاً مشهود بود.آقای شجریان را در حد یک ابزار برای پیشبری اهداف خود دیده بودند که سراغش آمدند.
وقتی کسی را به دندهی لج بندازی، از روی ناراحتی هم که شده چیزی میگوید. وقتی به شما اجازه انتشار سیدی و برگزاری کنسرت نمیدهند، شما هم روی دندهی لج میافتید و حرفی میزنید. قبول دارم که آن مصاحبهها تند بود و نباید انجام میشد. اما باید به این سوال هم جواب بدهیم که چه کسی باعث به وجود آمدن آن مصاحبهها شد؟ ما باید منصفانه برخورد کنیم. دوست صمیمی و دوست 40 ساله من نباید آن مصاحبهها را انجام میداد اما باید دید در طرف دیگر ماجرا چه کسی باعث شد شجریان اینگونه حرف بزند؟ چرا شجریان قبل از آن موقع این حرفها را نمیزد؟
من 300 شب با شجریان در خارج از کشور کنسرت برگزار کردهام، حتی یک بار هم پیش نمیآمد که شجریان اینچنین صحبت کند. آن موقع درخواست برای مصاحبه خیلی بیشتر بود. اخیراً هم شجریان مصاحبهای کرده و گفته که من آدم سیاسی نیستم ولی وقتی به مردمم توهین میشود از مردمم دفاع میکنم. چرا رسانهای باید بنویسد «این خواننده دورهگرد؟». در شأن شجریان چنین چیزی هست؟
به هر حال آقای شجریان هم باید مراقب باشد که اگر حرفی دارد به چه کسی میگوید. ایشان از کسی دلگیری دارد، اما این کار درستی نیست که مستقیم سراغ رسانهای بروند که تکلیفاش را با کل مملکت ما مشخص کرده است. طبیعی است که این را به حساب غرضورزی میگذارند.
شجریان تمام این گلایهها را اینجا کرد و کسی گوش نکرد. در عین حال که تاکید میکنم شجریان تند رفت و نباید اینچنین میکرد؛ اما شجریان تمام حرفهایش را زد و گفت که من باید در ایران و برای مردم ایران کنسرت برگزار کنم. وقتی گوش شنوایی نبود چه کند؟ متاسفانه آن هشت سال، سالهای خوبی نبود و این را نمیتوانیم انکار کنیم. شجریان این همه صحبت کرد و تاکید کرد که سیاسی نیستم و فقط هنرمندم اما گوش شنوایی نبود. در چنین شرایطی از آن طرف مرزها هم مدام در گوشت اگر بخوانند بالاخره چیزی میگویی.
ناصرالدین شاه 16 ساله بود که امیرکبیر او را از تبریز به پایتخت آورد و پادشاهاش کرد و بر گردن او حق پدری داشت. ناصرالدینشاه در 20 سالگی دستور قتل امیرکبیر را داد. ما هر وقت این را در تاریخ میشنویم به ناصرالدینشاه بدوبیراه میگوییم. اما کافیاست کتاب «امیرکبیر ایران» نوشته فریدون آدمیت را بخوانید. در آنجا میبینید که هر کس دیگری جای ناصرالدینشاه بود امیرکبیر را میکشت. بچهی 16 سالهای را تصور کنید که مادرش، عمو، برادر، خواهر، دربار و همه وزیران در گوشش میخوانند که تو هیچکارهای و امیرکبیر همه کاره است و فردا هم تو را کنار میگذارد و خودش شاه میشود. ناصرالدینشاه در مقابل این فشارها 4 سال مقاومت کرده و این مقاومت او قابل تحسین است. امیرکبیر هم آنجا میبینیم که با تمام درایتها مادرِشاه را از خودش میرنجاند در حالی که این کار را نباید میکرد و «مهداولیا» را نباید از خودش میرنجاند.
وقتی شما 4 یا 8 سال شخصی را از خودت برنجانی، بالاخره کسانی هم هستند که شیطنتهایی هم بکنند و آن شخص هم حرفی بزند. امیرکبیر با آن همه عظمت تفکریاش اشتباه کرده است. از این اشتباهها هم میشود. من قبول دارم که مصاحبه شجریان با voa و bbc فارسی کرد تند بود. ما میتوانیم مصاحبه بکنیم اما به آن تندی نباشد. باید ببنیم علت چه بوده و تمام تقصیرها را گردنِ شجریان نیاندازیم؟
محمدرضا شجریان تا قبل از سال 88 طرفدارانی داشت که بیشترشان اهل فرهنگ، ادبیات و اهل اندیشه بودند. کسی که ساز و آواز گوش میکند باید درک و دریافتی از هنر و ادبیات داشته باشد. بعد از سال 88 خیلیها به یک باره طرفدار شجریان شدند و این در حالی بود که آثار و هنر این خواننده نشنیده بودند چه برسد به اینکه بخواهند آن را درک هم کرده باشند. این اتفاق عجیبی بود که خودِ این طرفداران هم نمیدانستند طرفدار چه کسی هستند و به هیچ وجه با هنرِ شجریان آشنا نبودند.آنها طرفدار هیجانات سیاسی اطراف شجریان شده بودند.کسانی بهانه پخش نشدن «ربنّا»ی شجریان را سر دست میگرفتند که اساساً روزه را قبول نداشتند!
همیشه همین گونه است و در کنار آدمهای بزرگ چنین اتفاقهایی رخ میدهد. در کشورهایی مانند کشور ما که فضا سیاستزده است یعنی استاد دانشگاه سیاسی است، راننده تاکسی ما سیاسی فکر میکند و کارگر ما هم سیاستزده است، این مسائل پیش میآید. در کشورهای پیشرفته از مردم عادی بپرسی که وزیر کشورت کیست، خیلیها نمیدانند. مردم آنجا به قوانین کار دارند. ولی ما به هر چیزی کار داریم. در کشورهای سیاستزده در چشم به هم زدنی شخصی را بُت میکنند و بلافاصله هم کسی را زیر خاک میکنند؛ یا در اوج یا در حضیض هستی. دلیل این امر به جامعه برمیگردد. در اینجا شخص مقصر نیست. بلکه آن بخش از جامعه مقصر هستند که برای رسیدن به ایدهآلهایشان پشت سرِ شخصی پنهان شوند. همین مسئله در سیاست ما هم هست. اپوزیسیونها سعی میکنند پشت افراد دیگر قرار بگیرند.
هنر ما هم سیاستزده است. منِ هنرمند وقتی اعتراضی میکنم بلافاصله فلان روزنامه من را به سیاست وصل میکند و مینویسد که پیرنیاکان با جمهوری اسلامی مخالف است. عدهای هم فوری پشت سر من میآیند؛ در حالی که اعتراض من به اوضاع موسیقی است و هیچ ربطی به حکومت و جمهوری اسلامی ندارد.
شجریان هم روزی که گفت نباید به مردم «خسوخاشاک» بگویید، دنبال این نبود که مردم از او طرفداری کنند. شجریان وظیفه و رسالتش دانست که اعلام کند به مردم توهین نکنید. این که شما میگویید بسیاری بدون فکر طرفدار شجریان شدهاند درست است؛ خیلیها بدون فکر طرفدار کسی میشوند و تا به جای سختی هم برسد آن افراد خیلی راحت کنار میروند.
قائل به ورود هنرمند به عرصه سیاست هستید و ورود هنرمند به فضای سیاسی را میپسندید؟
هنرمند میتواند وارد فضای سیاسی شود. ولی من به هنرِ سیاسی اعتماد ندارم. هنر مکتبی جداگانه است و نباید در خدمت هیچ چیزی قرار بگیرد. هنر باید در خدمت مردم باشد. هنرمند واقعی کسی است که بفهمد جامعه به چه نیاز دارد. کسی که ببیند جامعه چه میخواهد و براساس آن جلو برود هنرمند است. وقتی کسی بیمار است پزشک به او امر میکند که فلان غذا و فلان خوراکی را نباید بخوری و به جایش این دارو را باید بخوری. اما بیمار همچنان میخواهد غذاهای مورد علاقهاش را بخورد. پزشک تشخیص میدهد که بیمار به چه چیزی نیاز دارد نه این که چه چیزی دوست دارد. هنرمند هم پزشک روحی و روانی جامعه است. باید حس و درک کند که جامعه برای آرامش و تفکر به چه چیزی نیاز دارد. ولی اگر چنین نباشد هنر واقعی نیست. به همین دلیل است که بسیاری از هنرمندان در زمان خودشان درک نمیشوند و بعدها کسانی میفهمند که این هنرمند چقدر از زمان خودش جلوتر بوده و چقدر به خوبی نیازهای زمان خودش را درک کرده است.
منبع: تسنیم