نقد کتاب «دیلماج»؛ حال و روز منورالفکری در ایران عهد قاجار
مجله فرهنگی هنری هفت راه – گروه کتاب: ماجراها و حکایات «منورالفکری» در ایران در نوع خود بسی جای شگفتی است که چطور خیل جماعت ایرانی پس از یک سفر چند ساله به فرنگستان و برخی حتی طی یک سیر و سیاحت کوتاه مدت در آن سوی آبها خوی و خصلتشان عوض میشود و دگراندیش میشوند که البته دگراندیشی نه تنها مذموم نیست بلکه اگر به ارتقای فرهنگ و سایر رشتههای صنعتی منجر شود ممدوح است ولی دگراندیشان فرنگرفته اغلب در این هیات ظاهر میشوند که اگر عقب مانده و مفلوک هستیم به خاطر این است که در هیات و ظاهر غربیها در نیامدهایم و باید مانند آنها سنت ها و رسومات را کنار گذاشت و اینچنین است که اغلب روشنفکری در کشور ما یا بیمار است یا رو به موت.
حمیدرضا شاهآبادی در رمان «دیلماج» اثری خلق کرده که به سرگشتگیهای یکی از این روشنفکران در عصر قاجار اشاره دارد و رمانی نوشته که هم تاریخ میگوید و هم نمیگوید. او در این اثرش سرگذشت شخصیت خیالی به نام «میرزایوسف خان مستوفی» ملقب به «دیلماج» را روایت میکند که در اواخر دوره قاجار میزیسته است. رمان با شرح دوران کودکی و تحصیل او آغاز میشود. میرزایوسف بر اثر تحصیل و معاشرت با چند نفر از اساتیدش تبدیل به مرد روشنفکر و آزادیخواهی میشود و این زمینه باقی اتفاقات رمان را رقم میزند.
شاهآبادی با آوردن شخصیتهای واقعی تاریخی مانند «محمدعلی فروغی»، «ناصرالدین شاه قاجار»، «عباس میراز»، «میرزا ملکم خان ناظم الدوله» و … وزن تاریخی به رمانش داده و خواننده را بین مرز خیال و واقعیت قرار میدهد اما این نویسنده به قدری این کار را با ظرافت انجام داده که خواننده گمان نمیبرد که با اثری تخیلی روبرو است و آن را اثری واقعی میپندارد که این ناشی از قدرت قلم شاهآبادی است.
اما شاهآبادی در رمانش سعی دارد بر تاثیر مجامع سری مانند «فراماسونرها» بر روشنفکران ایرانی که به خارج از ایران رفته یا در داخل مسیر روشنفکری را طی کردهاند، اشاره کند که با توجه به سبک نگارش اثرش که بیشتر شبیه گزارشی از شخصیت میرزا یوسف خان مستوفی است باید گفت موفق بوده است. او در این اثر واهمهای از بیان حقایق ندارد ولی در صدد بیان عیان و علنی آنها نیز نیست و همین سبب شده به اشاراتی بر تاثیر جریانهای سری بر «منورالفکران» ایرانی بپردازد.
نکتهای که باید در ارتباط با رمان «دیلماج» به آن اشاره کرد عدم پرداخت عینی موقعیتها و مکانهایی است که شخصیت در آنها حضور دارد البته این موضوع در داخل ایران بیشتر به چشم میآید و شاید این نیز تمهیدی است تا نویسنده نشان دهد که این طیف و قبیله چندان توجهی به اطراف خود نداشته و در عوالم دیگری سیر میکنند و این مسئله را بیشتر در بخشی میبینیم که میرزا یوسف خان مستوفی به شهر لندن پایتخت حکومت بریتانیک واقع در ایالت میدلسکس از بزرگترین شهرهای یوروپ میرسد و آنجا از توصیف پارچههای مخمل قرمز رنگ اتاق منزل «میرزا ملکم خان ناظم الدوله» نیز چشم نمیپوشد و این نشانی دیگر از شیفتگی بی حد و حصر این جماعت به آنسوی آبها دارد.
در مجموع رمان «دیلماج» حمیدرضا شاهآبادی علاوه بر اینکه به خوبی حال و روز روشنفکران ایرانی در روزگار دور را نشان داده اثری متفاوت از منظر ساختار و روایت است و نویسنده به خوبی خواننده را با میرزا یوسف خان مستوفی همراه میکند. این رمان را نشر افق منتشر کرده که توانسته در جایزه رمان متفاوت «واو» مورد تقدیر قرار بگیرد و تاکنون به چاپ پنجم رسیده است.