چرا مخاطبان ایرانی سريال فانتزی «بازی تاج و تخت» را باور می‌كنند، اما سريال‌های اجتماعی تلويزيون را نه؟!

به گزارش هفت راه، كساني كه سريال‌هاي روز خارجي را دنبال مي‌كنند و همزمان سريال‌هاي ايراني صداوسيما را مي‌بينند، شاهد تفاوت‌هاي كيفي فاحشي ميان سريال‌هاي خارجي و ايراني هستند؛ اينكه سريال‌هاي داخلي با استانداردهاي پايين و بدون رعايت نكات ساده حرفه‌اي ساخته مي‌شوند. مثل اينكه اين سبك سريال‌سازي كه مدتي است در تلويزيون رايج شده فقط براي خالي نماندن كنداكتور سيما از سريال كاربرد دارد.

به گزارش «جوان»، سريال‌سازي در شبكه‌هاي معروف خارجي به اوج خود رسيده و رقابتي جدي ميان شبكه‌ها به راه افتاده است. به نظر مي‌رسد كشورهاي صاحب صنعت سينما مثل امريكا براي دور نماندن از قافله سريال‌سازي بيشتر تمركز و توان‌شان را بر توليد سريال گذاشته‌اند و كمي از فضاي فيلمسازي در سينما فاصله گرفته‌اند. آنها معتقدند سريال‌ به دليل مدت زمان بيشتري كه مخاطب را درگير مي‌كند، تأثيرگذاري و سودآوري بيشتر براي‌شان دارد و به همين خاطر استراتژي‌شان را براي تأمين اين بخش گذاشته‌اند.

اصلاح يك تجربه ناموفق
تجربه اين سبك سريال‌سازي با سريال‌هاي «لاست»، «24» و «فرار از زندان»‌ شروع شد و حالا به اوج خودش رسيده است. آن زمان اين سريال‌ها موجي با خودشان آوردند، ولي نتوانستند در ادامه راه بينندگان را با خود همراه كنند. سريال‌ها از جذابيت اوليه افتاد، بدون دليل فصل‌هاي پشت سر هم ساختند و در تلاش بودند با اضافه كردن قسمت‌هاي بيشتر بيننده را پاي سريال‌ بنشانند؛ فكري غلط كه مخاطبان را دلزده كرد و بسياري از اواسط كار به بعد پيگير ماجراي شخصيت‌ها نشدند.
حالا كارگردان‌هاي امريكايي با توجه به تجربه ناموفق قبلي، چند سالي است روند تازه‌اي را در سريال‌سازي‌ در پيش گرفته‌اند. «بريكينگ بد» نمونه موفقي از سريال‌هاي امريكايي چند دهه اخير است كه با داستان و روايت ساده‌اش طرفداران زيادي در دنيا پيدا كرد؛ سريالي خوش‌ساخت و بدون اضافه كاري و مسائل زائد كه با طي كردن روند منطقي داستان به موقع تمام شد و بينندگانش را به وجد آورد. بعد از آن، تجربه ساخت «بازي تاج و تخت» استانداردهاي سريال‌سازي در جهان را يك گام به جلو برد. مسئولان شبكه اچ‌بي‌او با سرمايه‌گذاري كلان شروع به ساخت «بازي تاج و تخت» كردند و در عرض شش سالي كه اين سريال پخش مي‌شود در کشورهاي مختلف طرفداران زيادي پيدا كرده است. مسئولان اين شبكه در عرض اين سال‌ها تمركز اصلي‌شان را براي ساخت اين سريال گذاشتند تا با ارائه يك سريال باكيفيت بتوانند بازار رسانه‌اي را قبضه كنند.

«بازي تاج و تخت» و تغيير استانداردها
عنصر باورپذيري و همراه شدن با شخصيت‌ها در اين سريال‌ها به حدي بالاست كه پس از گذشت چند قسمت بيننده را كاملاً با خودش همراه مي‌كند. شيوه جذاب داستان‌پردازي و كارگرداني و بازي‌هاي قوي مخاطب را براي تماشاي قسمت‌هاي ديگر مشتاق مي‌كند. نويسندگان با رعايت جزئي‌ترين نكات روندي كاملاً منطقي به داستان مي‌دهند و كارگردان با هدايت صحيح بازيگرها به سريال رنگ و بويي واقعي مي‌دهد، به گونه‌اي كه بيننده با شخصيت‌ها همذات‌پنداري مي‌كند و كاملاً هر آنچه را اتفاق مي‌افتد، مي‌پذيرد. در اين سريال‌ها همه چيز به درستي سرجاي خودش قرار دارد و خبري از اغراق، بيهوده‌گويي و پرداختن به شاخ و برگ‌هاي اضافي در داستان نيست.

سريال «بازي تاج و تخت» مثال اعلاي اين سبك سريال‌سازي است. تمام شخصيت‌ها به درستي سر جاي خودشان قرار گرفته‌اند، به خوبي بازي‌هاي‌شان را انجام مي‌دهند و با توجه به بستر اسطوره‌اي و فانتزي داستان مخاطب كاملاً آنها را مي‌پذيرد و دنبال مي‌كند، حتي تأثيرگذاري شخصيت‌هايي كه همان فصل‌هاي اول از مجموعه حذف شده‌اند همچنان در فصل‌هاي بعد ادامه دارد. بازي‌هاي درخشان، ‌ديالوگ‌هاي عالي و سير داستاني جذاب عناصر مهمي است كه سازندگانش با هوش، ذكاوت و دقت بالايي در سريال قرار داده‌اند تا «بازي تاج و تخت» به سريالي كم‌نظير با مخاطباني ميليوني تبديل شود.

سريال‌هاي داخلي با حداقل كيفيت
اگر سير‌ِ سريال‌سازي در صداوسيما را در نظر بگيريم به روندي كاملاً معكوس خواهيم رسيد، حتي اگر نخواهيم سريال‌هاي موفق دهه 60 و 70 را در نظر بگيريم سريال‌هاي چند سال اخير صداوسيما فاصله زیادی با سريال‌هاي موفقي مثل «روزگار قريب»، «زير تيغ» و «وضعيت سفيد» دارند. در نبود كمدي‌ساز‌هاي مشهور در تلويزيون، كارگردان‌هايي كه علاقه خاصي به ساخت درام و ملودرام داشته‌اند در جذب مخاطب كاملاً ناموفق عمل كرده‌اند. كارگردان‌هايي كه قرار بوده سريال‌هايي واقع‌گرا و اجتماعي بسازند و مثلاً حرف دل مردم را بزنند با ناشي‌گري مسیر سريال‌هايشان دور از واقعيت جامعه ‌شده است، يعني كاملاً بر ضد خود عمل كرده‌اند. «پريا» كه چند ماه پيش از تلويزيون پخش شد و قرار بود درباره موضوعي اجتماعي صحبت كند با پرداخت بد و ضعيف و كش آمدن بدون دليل به سريالي بي‌خاصيت تبديل شد.

در ميان سريال‌هايي كه هم‌اكنون در حال پخش هستند «هشت و نيم دقيقه» مصداق بارز اين سبك سريال‌سازي است. بيشتر زمان سريال را صحنه‌هاي بيهوده پر كرده است. شخصيت‌هايش ديالوگ‌هاي شعارگونه دارند و بازي‌ها با اغراق بسيار زياد توي ذوق مي‌زند. بازي شخصيت‌هايي مثل بهرنگ علوي، شبنم قلي‌خاني، الهه حصاري و مزدك موسوي مثل آدم‌هاي عصا قورت داده مصنوعي و تصنعي است. هيچ‌كدام از اين شخصيت‌ها مخاطب را با خود همراه نمي‌كنند و قابليت جذب‌كنندگي ندارند. مخاطب پس از پايان سريال شخصيت‌ها را فراموش مي‌كند و هيچ اثرگذاري و تأثيري از آنچه ديده‌ در ذهنش باقي نمي‌ماند. داستان هم روندي منطقي ندارد. اگر هم داشته باشد باورپذير نيست. پسري عاشق دختري بوده، دوست عروس هنگام نامزدي مراسم را به هم مي‌زند، داماد براي انتقام به خواستگاري خواهر آن دوست مي‌رود، روز خواستگاري اين‌بار پسر نامزدي را به هم مي‌زند، بعد دختر گم مي‌شود و ناگهان پسر مي‌فهمد عاشق دختر شده و الي آخر. با همين چند خط مي‌فهميد داستان فيلم چقدر كودكانه و بدون منطق نوشته شده است.

كارگردان‌هاي ما هنوز الفباي سريال‌سازي را نمي‌دانند يا هنوز نمي‌خواهند قبول كنند سليقه مخاطب با گذشت زمان تغيير كرده و رسانه‌ها به بينندگان قدرت انتخاب داده‌اند. با نگاهي موشكافانه مي‌توان پي برد سريال‌ها در زماني كوتاه خيلي ساده‌انگارانه با بي‌دقتي و توجه نوشته شده‌اند. قطعاً اگر سازندگان براي مخاطب‌ها و اثرشان ارزش قائل شوند بينندگان تلويزيون دوباره شاهد تكرار سريال‌هايي جذاب و موفق خواهند بود.

 منبع : روزنامه جوان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سیزده − یک =

دکمه بازگشت به بالا