هدف من تحقق دغدغه حضرت آقا بود نه عرض اندام برای جامعه ادبی/ برایم مهم بود داستان بنویسم نه اینکه شعار بدهم

گروه کتاب- هفت راه: «شغل شریف» یکی از کتابهای خوب نمایشگاه کتاب 95 بود. یک مجموعه داستان جمع و جور از یک نویسنده جوان یزدی که توانست چشم کتابخوان‌ها را بگیرد. درست در روزی که قرار بود مراسم رونمایی این کتاب انجام شود، با «علی جعفری» نویسنده خوش ذوق آن به گفتگو نشستیم. جعفری متولد 64 است و پیش از این کتابهایی در حوزه زندگینامه داستانی شهدا و بزرگان نوشته است. اما شغل شریف را میتوان اولین کتاب وی در حوزه داستان کوتاه دانست. کتابی با موضوع سبک زندگی که نویسنده‌اش را بعنوان یک فرد خوش ذوق، باهوش و توانمند به جامعه کتاب خوانان کشور معرفی کرد.

داستانهای شغل شریف از ابتدا به نیت کتاب شدن نوشته شد یا اینکه داستانهایی پراکنده بودند که بعدا به فکر چاپ در یک کتاب افتادید؟

به نیت بود. حساب شده و با برنامه ریزی.

چه زمانی شروع کردید به نوشتن و نگارش داستانها چقدر طول کشید؟

حدود یک سال و نیم درگیر نوشتنش شدم.

منظورتون از حساب شده چیست؟ روی چه حسابی فکر کردید باید این داستانها نوشته شوند؟

بعد از اینکه حضرت آقا روی موضوع سبک زندگی و خانواده و مخصوصا جمعیت و ازدیاد نسل مانور دادند به فکر خلق این اثر افتادم. نگران این شدم که باز مثل قبل عده ای دایم سمینار بگیرند و مقاله بنویسند و صحبت های آقا را تکرار کنند.

احساس کردم باید روایتی ارائه بدهم از جنس همین اتفاق ها و مسایلی که مردم جامعه باهاش سر و کله می زنند… تصویری واقعی و قابل لمس و باورپذیر که مخاطب همذات پنداری کند

یک اتفاقی که توی این داستانها به نظر من افتاده اینه که علی رغم محتوا محوری، و اینکه نویسنده خیلی واضح به دنبال انتقال پیامه، اما از شعارزدگی دوری شده. یعنی داستانها غالبا شعاری نیستند. برای اینکه بین شعارزدگی و بی محتوایی به تعادل برسید چی کار کردید؟

رفتم قاطی مردم. نشستم پای صحبت روانشناس ها که واقعا تک فرزندی معضل است یا یک امتیاز. نمونه هایی را برایم تعریف می کردند. یا می گشتم توی فامیل و دوست و آشنا نمونه هایش را پیدا می کردم و همان ها را در قالب داستان می نوشتم. حتی با تعدادی از روحانی ها صحبت کردم تا مباحث دینی خانواده و سبک زندگی را برایم بگویند.

محمد علی جعفری نوینده کتاب شغل شریف

البته شما کتابهایی قبلا چاپ کردید، اما فکر کنم خودتون هم میدونستید که این کتاب شاید اولین کتاب شما بشه که خیلی به چشم میاد و در واقع شما رو بعنوان یک داستان نویس مطرح میکنه.

در این مواقع غالبا نویسنده های جوان به سمت بازی های فرمی و زبانی میروند تا اثرشون رو یک اثر شاخص و غیرمعمول جلوه بدهند. اما فرم داستانهای شما خیلی ساده است. پیچیدگی و بازیهای زبانی نداره. وسوسه نشدید یک کم فرم داستانهاتون عجیب و غریب باشه؟

نه! اتفاقا توانایی این را هم داشتم. بعضی از داستان ها را هم حرفه ای تر نوشته بودم. ولی  چون از اول مخاطبم را جامعه کتابخوان می دیدم نه داستان خوان حرفه‌ای، سعی کردم باز کمی رقیق ترشان کنم تا مخاطبم راحت تر ارتباط بگیرد.

نکته مهمی گفتید. پس شاید بشود بین داستان خوانی و کتابخوانی تفکیک قائل شد و شاید بخشی از تقصیر داستان نخوانی را هم گردن نویسنده ها انداخت تا مردم و کتابخوانها.

بله. هدف من تحقق آن دغدغه حضرت آقا بود نه عرض اندام برای جامعه ادبی. گرچه برایم مهم هم بود که کاری آبکی و غیر حرفه ای ننویسم. برای همین بیشتر انرژی ام را گذاشتم برای انتقال مفهوم و محتوا. آن هم نه شعاری؛ در قالب داستان.

شغل شریف

بعد از انتشار بازخوردی هم داشتید که نشون بده این اتفاق افتاده؟ یعنی جامعه کتابخوان با کار ارتباط برقرار کردند؟ قبل از چاپ سعی کردید بازخوردی بگیرید؟

قبل از چاپ به دوستان و اساتیدم ارائه کردم. همه خوششان آمد. حتی برای بعضی ها جالب که برای یک موضوع ده تا داستان کوتاه نوشته شده.

بعد از چاپ هم افرادی را دیدم که می گفتند واقعا نگاه ما به بعضی از موضوعات عوض شده. چون سعی کرده بودم دست بگذارم روی موضوعاتی که برمی گردد به فطرت آدم ها برای همین خیلی ها همذات پنداری می کردند.

البته من همه داستانها را دارای قوت یکسانی نیمدانم. به نظرم برخی از آنها کمی ضعیفتر هستند. مثل داستانی که بحث روزی گرفتن از خدا یا پول جگرفتن از همسایه مطرح شده. به نظرم خیلی ها حکایتش رو شنیده بودند و یک قصه ناب و تازه نداشت. اما برخی هم شاهکار هستند. مثل داستان آن بنا و پسرانش. اون دو بیت شعر برای من که خیلی خوب بود. تا مدتها زمزمه اش میکردم

بگذریم!کار بعدی رو شروع کردید؟ نوشتن کتابی رو در دست دارید؟

بله

یک رمان نوشته ام که در حال بازنویسی نهایی هستم به اسم “خانه مغایرت”. موضوعش سبک زندگی و خانواده است.

کار دیگری هم در حال نگارش هستم با همکاری انتشارات روایت فتح. زندگینامه شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی. که این کار هم تحقیقاتش تمام شده و در حال تدوین هستم.

بعنوان یک نویسنده شهرستانی، به نظرتون مشکلات پیش روی نویسندگان شهرستانی چیست؟ آیا اصلا تفاوتی وجود دارد بین شهرستانی بودن یا تهرانی بودن نویسنده؟

مشکل اصلی دیده نشدن است. بنده مطمئن هستم اگر این کارها را یک نویسنده تهرانی نوشته بود همه جا دیده می شد. ما در شهرستان رسانه ای نداریم. حتی وقتی خودمان هم رجوع می کنیم اصلا کسی کار را نمی پذیرد که بخواهد در موردش قضاوت کند. نمونه اش: کار را فرستادم برای سوره مهر. گفتند حوصله داری دو سه سال صبر کنی؟ ولی وقتی کارشناسی شد هفت هشت ماهه چاپ کردند.

در مراسم رونمایی صحبتهایی درباره آموزش داستان نویسی و شرکت در دوره های آموزش نویسندگی شده بود و ظاهرا شما هم از این آموزشها استفاده کردید. اساس این دوره ها و آموزشها را سودمند میدانید در مسیر نویسنده شدن؟

اعتقادم بر این است بدون شرکت در کلاس آموزشی اگر کسی نویسنده هم شود کارهایش اصولی و حرفه ای نمی شود؛ حالا شاید تک و توک استثنا هم باشد.

من هنوز هم بعد از نوشتن ده کتاب در کلاس های آموزشی شرکت می کنم. به نظرم هیچ نویسنده ای نمی تواند بگوید دیگر از اینجا به بعد نیازی به آموزش ندارم

بعنوان سوال آخر؛ آیا قبل از انتشار کتاب شما رو نصیحت نکردند که ورود به جرگه نویسندگان جدی و رحفه ای، با کتابی با این مضامین ممکن است مسیر رشد شما را مختل کند و انتخاب این سوژه ها باعث شود شما رو یک نویسنده سفارشی قلمداد کنند در جریان نشر کشور؟

گفتند. ولی چون از اول بر اساس دغدغه های مذهبی و فرهنگی ام وارد این عرصه شدم؛ این حرف ها و ذهنیت ها برایم خیلی مهم نیست.

آمده ام به مدد اهل بیت برای همین که سفارشی بنویسم؛ البته نه آن سفارشی که در ذهن همه هست. آنچه را بنویسم که به سفارش اهل بیت و نایب شان هست.

ممنون؛ اگر نکته ای خودتون به نظرتون میرسه که گفته نشده بفرمایید.

تشکر میکنم از شما.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

11 − 7 =

دکمه بازگشت به بالا