از کابوس تا حماسه /تقابل دو دیدگاه «مذاکرهگرا» و «مبارزهجو»
«ماجرای نیمروز» روایتی پرجوش و خروش از روزهایی کابوسوار است که با حماسه نجات مییابد. ساختار و محتوای فیلم دقیقا شبیه هم هستند؛ شروع آرام و معمولی فیلم خبر از درجا زدن و تکرار محمدحسین مهدویان در فیلم دوم خود میداد. اما این همه ماجرا نبود، هر چه جلوتر رفتیم، هوای تازه تری در فیلم جریان یافت و سرانجام، فرجامی خوش و پرخون برای «ماجرای نیمروز» رقم خورد؛ دیدگاه فیلم از تردید و شهر از نفاق نجات یافتند.
دقایق ابتدایی، نگرانی غالب بود؛ نگران، هم برای آدمها و جامعه درون فیلم و هم برای خود فیلم که نکند باز هم درام در دام حرفها و شعارهای دوپهلو بیفتد. اما ظهور و حضور «حماسه کمال» هر دو نگرانی را برطرف کرد. منجی فیلم ما که قهرمانی کاملا ایرانی و پاک از خصلتهای هالیوودی است، نقطه ثقل و اتکای فیلم می شود. کمال، با بازی آتشزای هادی حجازیفر، هم نماد و نمود قهرمان ملی و مردمی و هم بغض شکفته قهرمانهای سرکوبشده در سینمایی قهرمانگریز است. شخصیتی که از قضا جلوتر و مترقیتر از نگاه فیلمساز و خود فیلم، راه نجات را نشان میدهد. گویی روح احمد متوسلیان از فیلم قبلی مهدویان، «ایستاده در غبار» در این فیلم و در قامت کمال ظهور کرده است.
«ماجرای نیمروز» با اینکه یک فیلم تاریخی محسوب میشود اما دقیقا فیلم روز است؛ برخلاف تصور اولیه و ظاهر فیلم، موتور محرکه این فیلم، صرفا تضاد بین نیروهای امنیتی وفادار به انقلاب و فداییان مردم با منافقین نیست، بلکه کل درام فیلم بر پایه تقابل دو دیدگاه «مذاکرهگرا» و «مبارزهجو» بنا شده است. تا وقتی صحبت از سازش و رحم به دشمن در میان است، حاصلی جز کابوس و رخنه موذیانه نفوذیها ندارد. اما وقتی مقاومت و نبرد از حاشیه به اصل میآید، قلهها فتح میشوند.
بازسازی تهرانِ سال 1360 شمسی در این فیلم، فقط به نمایش نشانهها محدود نیست، بلکه روابط، مناسبات و روح آن زمان و زمانه نیز در فیلم تجلی یافته است.
دستاورد دیگر «ماجرای نیمروز» حرکت محمدحسین مهدویان از مستند به درام است. هر چند که فیلم قبلی او نیز مایهای دراماتیک داشت، اما بسیاری از مردم آن را یک مستند پنداشتند. اما فیلم جدید او، یک فیلم داستانی است که حضور بازیگران حرفهای و چهره هم به این مهم کمک کرده است. اما اطوارهای مستندگرایی در این فیلم هم حاکم است. نماهای لغزان که نتیجه دوربین روی دست است، وفادرای کارگردان به مستندنمایی را نشان میدهد. اما گاهی تمرکز و تأمل مخاطب را بر هم میزند. مشخص نیست که پوشش یک طرف عرض قاب، در اکثریت قریب به اتفاق نماهای فیلم چه معنایی دارد؟ چرا پنهانکاری؟ اگر کل نما دیده میشد، بهتر نبود؟