تاریخ دراماتیک!/ ستاره‌ای در سینمای انقلاب اسلامی

هفت راه- مهدی شیخ‌صراف:

«ماجرای نیمروز» در محتوا همان قدر به مستند نزدیک است که در فرم. مهدویان همانقدر بازنمایی واقعیت رویدادهای سال 60 برایش مهم است که نحوه انتقال آن به مخاطب و هم حسی او با ماجرا. ذکر دقیق تاریخ هر رویداد در گوشه پایین تصویر تنها یک نشانه نیست. یک ادعای بزرگ است برای وفاداری به واقعیت. از حضور شهید بهشتی تا انفجار حزب جمهوری و از مسعود کشمیری تا انفجار نخست وزیری تا فرار بنی‌صدر و ضربه 19 بهمن همه در فیلم هست.

او حتی به درستی مراقب است که روزه بودن شخصیت‌ها و گذرماه رمضان در تابستان 60 را فراموش نکند. فیلمساز کاملا می‌داند چه می‌خواهد بگوید و ابزار این روایت را نیز به خوبی یافته است. تجربه‌ای که در فرم فیلمسازی او گام به گام در حال تعالی است. همین ویژگی از هر فیلم او یک ستاره می‌سازد. ماجرای نیمروز استار یا ستاره ندارد این خود فیلم است که یک ستاره است. ستاره‌ای در سینمای انقلاب اسلامی. در همه حرف‌هایی که در دهه 60 جامانده و ناگفته باقی مانده است. پدیده‌ای منحصر به فرد در سینما که در تمام این سالها جای خالی آن را حس کرده‌ایم و حالا به آن جان خوش می‌داریم.

در «ماجرای نیمروز» همه چیز به اندازه است. آنقدر که بعد از 110 دقیقه باز هم دلت نمی خواهد تمام شود. رمز موفقیت مهدویان هم همین یکدستی است. یکدستی نه فقط در طراحی صحنه دقیق و چهره‌پردازی دلنشین که به خصوص در بازی‌ها به چشم می‌آید. وقتی شخصیت‌های اصلی دور یک میز می‌نشینند تعادل در تمام تصویر بر قرار است هیچ بازی اضافه یا کمبودی در کار نیست. غم و درد مهرداد صدیقیان برای تمام کسانی که آن سالها را دیده‌اند پدیده‌ای آشناست وقتی به یاد می‌آورند چه دوستان و نزدیکانی را در تشکیلات مجاهدین خلق از دست دادند یا داشتند از دست می‌دادند. هادی حجازی‌فر در شخصیت کمال درست همان پاسداری است که انگار از سال 60 او را آورده‌اند و در فیلم حلول کرده است. کسی که قرار است از جایی به بعد در فیلم از ارتفاعات بازی دراز بیاید و دل مخاطب را با خود همراه کند تا با او به خانه‌های تیمی منافقین در تهران 1360 برود و حسابش بعد از 30 سال روی پرده سینما با آنها تسویه کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 2 =

دکمه بازگشت به بالا