دستان پشت پرده کشکی!

هفت راه- محمدمهدی شیخ‌صراف:

«قاتل اهلی» تازه‌ترین آلبوم تصویری کنسرت پولاد کیمیایی است که لابلای آهنگ‌های آن پرویز پرستویی در نقش جلال سروش با تلفیقی از بازی از در نقش حاج حیدر ذبیحی فیلم «بادیگارد» و جواد کولی فیلم «آدم برفی» دیالوگ‌های قلمبه سلمبه‌ای درباره پول کثیف و آلودگی سیاست و اختلاس و انقلاب و نظام به صورت چندباره تکرار می‌کند و گریزهایی هم به عاشورا می‌زند. او حاجی دکتر رزمنده کارخانه‌دار پولدار بامرامی است که دشمنانی در شرکتی به اسم پیسارو دارد که میخواهند او را زمین بزنند و جلال سروش قرار است تا آخر خط برود. در این میان دختر جلال سروش هم عاشق خواننده فیلم است و چند نفر دیگر هم با چشمانی قرمز از اشک ریختن یا عصبانیت دیالوگ‌هایی سنگین را مثل مشت به سمت طرف مقابل حواله می‌کنند. در «قاتل اهلی» همه چیز به همین مضحکی است.

فیلم به واسطه پرداخت به موضوع روز جامعه یعنی فساد در هرم قدرت و موضوع آلودگی سیاست به پول‌های حرام می‌توانست بسیار جذاب باشد. قهرمان چنین فیلمی می‌توانست یکی از شخصیت‌های منحصر به فرد سینما در مبارزه با فساد سیستمی در دل یک داستان پر فراز و نشیب لقب بگیرد. اما همه چیز در «قاتل اهلی» به طرز غافلگیرانه‌ای بد است. انگار برای آزاردهنده بودن آنها تلاش زیادی صورت گرفته باشد. حتی بازی قابل قبول امیر جدیدی نیز در این میان هدر رفته است. با این‌همه او با اینکه یک نقش فرعی دارد و برایش غیر از چند سکانس دویدن و تعقیب و گریز و دیالوگ‌های جاهل‌مابانه در نظر گرفته نشده به چشم می‌آید.

دست آخر هم اوست که یکه و تنها به قلب دشمن می‌زند و هارد اطلاعاتی که معلوم نیست چه اطلاعاتی در آن وجود دارد و چطور و از کجا و توسط چه کسی از ساختمان به آن بزرگی پیسارو خارج شده را پس می‌گیرد و سروش را که بازداشت هم شده نجات می‌دهد. دستان پشت پرده کشکی هم که هیچ وقت نمی‌فهمیم چه کسانی از چه قماشی هستند نمی‌توانند کاری انجام دهند تا اینکه مسعود کیمیایی به صحنه‌های مورد علاقه خود در پایان فیلم می‌رسد؛ تسویه حساب در صحنه‌های قتل.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

15 − هفت =

دکمه بازگشت به بالا