میدان عاشقی تسلیم ترس نیست / اشک راهکار رسیدن به شهادت…
مرتضی امیری اسفندقه اسفندقه درباره کتاب «وقتی مهتاب گم شد» شعری را سرود و در دیدار شاعران مذهبی با رهبر انقلاب خواند.
به گزارش هفت راه ،شب گذشته جمعی از شاعران مذهبی کشور با مقام معظم رهبری دیدار کردند. ایشان در این جلسه نکاتی را درباره شعر مذهبی و آئینی کشور اشاره فرمودند. در این دیدار مرتضی امیریاسفندقه شعری را درباره کتاب «وقتی مهتاب گم شد» را خواند که در ادامه آمده است. تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «وقتی مهتاب گم شد» چندی پیش روی نمایی شد.
چون گل معطریم مهتاب و مین و من
نشکفته پرپریم مهتاب و مین و من
شرح جنون ما مقدور عقل نیست
یک چیز دیگری مهتاب و مین و من
سرتا به پا دلیم در بارگاه عشق
باغ صنوبریم مهتاب و مین و من
شمعیم و روشن است تکلیف راه ماه
راز منوریم مهتاب و مین و من
میدان عاشقی تسلیم ترس نیست
از مرگ میبریم مهتاب و مین و من
بیگانه نیستیم با خلق و خوی هم
با هم برادریم مهتاب و مین و من
تکثیر میشویم در انفجار نور
آئینهپروریم مهتاب و مین و من
چون باد رد شدیم از سیم خاردار
آن سوی معبریم مهتاب و مین من
بر گرد بام دوست پرواز میکنیم
عین کبوتریم مهتاب و مین و من
بال فرشتگان بر شانههای ماست
از آسمان سریم مهتاب و مین و من
مهتاب و مین من بیبال میپریم
بیبال میپریم مهتاب و مین و من
در جذبه کلام یک جمله والسلام
مجذوب رهبریم مهتاب و مین و من
رهبر انقلاب پس از شعرخوانی اسفندقه فرمودند:
«این علی خوش لفظ از دوستِ همکارش، علی چیت سازیان که فرمانده و همکارشان بوده نقل میکند و میگوید که او همیشه به ما میگفت: اگر میخواهید از این سیمهای خاردار عبور کنید اول باید از سیم خاردار نفس خودتان عبور کرده باشید. اگر توانستید از سیمهای خاردار نفس خودتان عبور کنید آن وقت میتوانید از اینجاها هم عبور کنید.
اینی که ایشان -اشاره به مصرعی از شعر آقای امیری اسفندقه- میگوید از سیم عبور کرده بودند، مهمتر از عبور از سیم خاردار دشمن نهاده، سیم خاردار نفس انسان است؛ که انسان بهظاهر آن را دشمن هم نمیداند و دوست هم میداند. عمده این است که باید این را تأمین کرد.
بخوانید این کتابها را به نظر من بخوانید، بردارانی که اهل شعر و اهل ذوق و اهل هنرید این هنر بزرگ مجاهدت فیسبیلالله و عشق به شهادت را در این کتاب ها مز مزه کنید و واقعا شماها بهتر از دیگران می توانید بفهمید معنای خیلی از این چیزهایی که در این کتاب ها هست.
فرماندهش[علی چیتسازیان]همان کسی که ایشان[علی خوشلفظ] از او تعریف میکند و یاد میکند و آن حرف را از او نقل میکند. همسر او [علی چیتسازیان] میگوید در آخرین باری که آمد منزل و بعد [از آن] رفت و شهید شد و دیگر ندیدیمش؛ نیمهشب همینطور نشسته بود و اشک میریخت و گریه میکرد. با اینکه مرد با صلابت و قدرتمند و فرمانده کاملا با صلابتی بود و اصلا اهل گریه و این چیزها نبود؛ اما اشک میریخت. گفتم چرا اینقدر گریه میکنی؟ گفت: فلانی را خواب دیدم. رفیق همراهش را، معاونش را. معاونش را خواب دیده بود که قبل از او شهید شده بود. میگوید دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگویی. ما اینهمه با همدیگر رفتیم راهکار پیدا کردیم. اینها نیروهای اطلاعات عملیات بودند که بلدچی یگانها میشدند. قبلا میرفتند راهها را پیدا میکردند، باز میکردند تا یگانها بتوانند حرکت کنند بروند جلو. ما اینهمه رفتیم با همدیگر راه باز کردیم، راهکار پیدا کردیم. راهکار این قضیه چیست؟ این قضیهی شهادت؟ این را به من بگو، چرا من شهید نمیشوم؟ میگوید یک نگاهی به من کرد و گفت: راهکارش اشک است، اشک.» ۹۵/۱۲/۴
شعرخوانی مرتضی امیریاسفندقه درباره کتاب «وقتی مهتاب گم شد» در دیدار رهبری
کتاب «وقتی مهتاب گم» شد قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعهی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشتهاند، سالها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمانها میشود. همین انقلاب درونی باعث میشود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگیاش هم تغییر کند. علی پانزده ساله در عنفوان جوانی با اصرار فراوان خود به جبهه اعزام میشود و آنجاست که درمییابد شهادت ارمغانی است که با ترک خود بدست میآید، اما گویی قرار است علی خوش لفظ با تنی مجروح و خسته زنده بماند، تا سالها بعد ماجرای وصل حدود هشتصد دوست و برادرش را برای ما روایت کند.
حمید حسام، نویسندهکتاب که خود از ایثارگران و رزمندگان استان همدان است، به زیبایی توانسته خاطرات و لحظههای ناب زندگی پرفراز و نشیب علی خوش لفظ را با قلمی شیوا و روان و در عین حال با صداقت به نگارش درآورد. خاطراتی که در دل جنگ اتفاق میافتد اما سرشار از احساس است. احساس جوانی که برادرانش را از دست میدهد اما همچنان خود را مکلف به انجام وظیفه دفاع از کشور و انقلاب میداند و در این راه هرچه پیش میرود بیشتر به انقطاع از خود و دنیای مادی میرسد. به واقع میتوان گفت وقتی مهتاب گم شد به دلیل روایات ناب و خالصانهی علی خوش لفظ و همچنین قلم زیبای حمید حسام به یک دایرهالمعارف خواندنی از سیره شهدای گمنام و کم نام و نشان هشت سال دفاع مقدس است.