فیلمم را توقیف می‌کنند برای اینکه قهرمانش سپاه بود

جهانگیر الماسی در گفتگو مفصلش با تسنیم از اشتباهات فرهنگی در سال‌های اخیر می‌گوید. او معتقد است مدیریت فرهنگی ابتر است و باید جای خود را به جوانان بدهد. الماسی در این گفتگو از توقیف فیلمش و آثار تلویزیونیش در اوایل دهه شصت می‌گوید.

به گزارش تسنیم، جهانگیر الماسی چندی است در نمایش «بن‌بست» در نقش پدر خانواده‌ای در حال فروپاشی بازی می‌کند، نمایشی که آقای الماسی آن را حرف امروز می‌داند. او نمایش را نمودار کردن جهان فاصله‌ها، آنچه میان نسل‌های امروز پدید آمده توصیف می‌کند و گاهی اثر نمایشی اخیر خود را یک شاهکار برمی‌شمرد.

با این حال از آخرین حضور الماسی روی صحنه بیش از دو سال گذشته است. او دو سال پیش در وحدت نمایش «غبار» به کارگردانی محمد مداحیان را روی صحنه برده بود که با نقدهای مثبت و منفی از آن استقبال شده بود، نمایشی که برخی آن را به هیچ عنوان نمایش نمی‌دانستند و … .

با توجه به سکوت و کم‌کاری الماسی در این سال‌ها فرصت را مغتنم شمردیم تا با او درباره این روزهایش سخن بگوییم و آنچه در ادامه می‌خوانید حرف‌هایی است که جهانگیر الماسی به راحتی برایمان نقل کرده است.

***

تسنیم: شما هم در جلسه‌ای سمینار بررسی سینمای پس از انقلاب حضور داشتید. من شنیده‌ام که در آن با سید مرتضی آوینی بحث و حتی درگیر شدید. اینجا بهترین فرصت است که در ابتدا پیرامون آن روز برایمان صحبت کنید.

با نگاه ابزاری به آدم‌ها و شخصیت‌ها مخالفم

الماسی: درباره این دعوایی که می‌گویید باید بگویم، اولاً من مرتضی را دوستش دارم. بعداً رفیق شدیم. من آنجا یقه‌اش را گرفتم، اصولاً با نگاه ابزاری به آدم‌ها و شخصیت‌ها مخالفم و اینکه یک نفر خودش فکر کند می‌فهمد و بقیه نمی‌فهمند و از بقیه استفاده ابزاری کند. در آن جلسه اصلاً رسماً خودش گفت. شما فکر می‌کنید نسبت سیروس الوند با مرتضی آوینی چیست؟ نگاه ابزاری دارند می‌گوید بگذرد، بعدش اصلاً این نگاه سم است. من با نگاه ایدئولوژیک می‌گویم، به عنوان یک مسلمان دارم می‌گویم، اگر قرار بود محمد بن عبدالله این‌طوری به زندگی پیرامونش و آدم‌ها نگاه کند، نه امروز من می‌پرسیدمش و به عنوان محمد قبولش داشتم، نه شما. نه دنیا به ایشان احترام می‌گذاشتند.

اگر قرار بود ما از مفاهیم قرآنی هم ابزاری استفاده کنیم، یزید و معاویه می‌شدیم

اگر قرار بود ما از مفاهیم قرآنی هم ابزاری استفاده کنیم، یزید و معاویه می‌شدیم. سر نیزه هم کرد از این قشنگ‌تر. کسی که پای قرآن را وسط می‌کشد باید با قرآن زندگی کند. چرا الآن جمهوری اسلامی در خیلی از موارد به بن‌بست می‌رسد؟ استفاده ابزاری از مفاهیم دارد، یعنی الماسی که این حرف را می‌زند با ایمان و اعتقاد این حرف را نمی‌زند؛ بنابراین نسبی برخورد می‌کند. می‌گوید حرام، می‌گوید لقمه حرام؛ ولی یک جاهایی بدش نمی‌آید خوشمزه است. به قول مخملباف حرام‌خواری خوشمزه است، واقعاً خوشمزه است، می‌سازد، تپل و چاق می‌کند. خیلی از این حقوق‌های نجومی چی هستند؟ همه این‌ها آدم‌های بدی بودند؟ نبودند.

تسنیم: این‌قدر از این حرف‌ها زدیم و شنیدیم که دیگر گوشمان پر است. اصل مطلب را بگویید.

الماسی: سال 67 بود، 20 سال جلوتر بودم.

تسنیم: تا کریم خان پیاده آمدید و سیگار کشیدید؟

کسی که این جرأت را داشته باشد بگوید من اشتباه کردم، آدم درستی است

الماسی: پیاده آمدیم. او گفت اول نمی‌کشم و بعد یواشکی کشید. من خودم ترک کردم، الآن سیگار نمی‌کشم. بعد گفت باید با همدیگر کار کنیم. گفت من می‌روم آسیای میانه. می‌روم کاری هست برمی‌گردیم با هم کار می‌کنیم. خیلی با هم رفیق شدیم و من خوشم آمد از شخصیت سید مرتضی. بعد من دیدم کسی که این جرأت را داشته باشد بگوید من اشتباه کردم، آدم درستی است. می‌توانیم باهاش ادامه بدهیم. خود من سعی می‌کنم این‌طوری باشم. با اینکه یک جاهایی نمی‌خواهم بروم زیر بار که خریت و حماقت من است؛ ولی کسی که خودش را نقد می‌کند بزرگ است. ما این‌ها را از مولا یاد می‌گیریم، از امام جعفر صادق. پس این همه می‌گویند قال باقر، قال الصادق، همین‌هاست که ما را می‌سازد.

تسنیم: کارنامه هنری‌تان را بررسی می‌کردم دیدم که حداقل در تئاتر فاصله‌ها خیلی زیاد وجود دارد. با تئاتر شروع می‌کنید و بعد وارد سینما می‌شوید. تئاتر در کارنامه شما کم‌رنگ می‌شود. بعد مدت‌ها با کار غبار مداحیان روی صحنه آمدید. چرا اینقدر نسبت به تئاتر فاصله زیادی داشتید؟ البته سینما که خیلی بیشتر هم شده است؟

من هرگز در این سال‌هایی که بیکار هستم بیکار نبودم؛  نوشتم و تولید کردم

الماسی: این سینما و تئاتر، این‌ها زبان و وسیله و ابزار هستند، هدف نیستند. هدف چیز دیگری است. اگر اسمش را نگذاریم اعتقادات، تبیین یافته‌هایی است که رفته در کارگاه کیمیاگری به آن اکسیر زیبایی درام و نمایش اضافه شده است. تبدیل به یک محصول فرهنگی قابل ارائه و خرید و فروش شده است. بعد در قالب فیلم نمایش تلویزیون و سخنرانی و تدریس آمده و این‌ها در عرصه استفاده و بهره‌جویی و مصرف می‌آید. برای ما مطلوبیت می‌ماند. این مطلوبیت گاه پول است، درآمد است. وقتی که پول نیست یک رضایتمندی است. اگر این هم نباشد در درون ما یک تفاله‌ای هستیم. با لومپن ها فرقی نمی‌کنیم. متأسفانه این لومپن را خیلی استفاده می‌کنند؛ ولی هیچ‌کس معنیش را نمی‌داند.

ضرغامی، رفیق خودمان مهندس موشک است؛ چه ربطی به فرهنگ دارد

لومپن آلمانی است، معنیش کسی است که در جریان تولید مشارکت ندارد فقط عین زالو، کرم می‌چسبد به این طرف آن طرف ارتزاق می‌کند. ما اگر قرار باشد تولید نداشته باشیم و فقط به لحاظ عقبه و اسم و شهرت از جامعه بمکیم، لومپن می‌شویم؛ اما کاری که می‌کنیم خیلی مهم است. من هرگز در این سال‌هایی که بیکار هستم بیکار نبودم. نوشتم و تولید کردم، منتهی ظرفیت اجتماعیم و به لحاظ مدیریت فرهنگی، بهره‌برداری از این‌ها وجود نداشت. مدیریت فرهنگی ما ابتر است یعنی اینکه نازاست و رشد کامل نکرده است. بدین دلیل که مدیران فرهنگی ما تخصص فرهنگی ندارند و براساس شناخت درک مطالعه و عقبه فرهنگی در این کار نیامدند. همیشه یا آدم‌های سیاسی یا نظامی بودند، نزدیک‌ترینش مهندس راه و ساختمان بودند که مدیر فرهنگی شده‌اند یا مثلاً ضرغامی، رفیق خودمان مهندس موشک است. چه ربطی به فرهنگ دارد در رسانه رفت، در ارشاد رفت، این‌ها بچه‌های خوبی هستند، مدیریت خوبی دارند. نهایتاً مدیریتشان کمی است نه مدیریت کیفی.

تسنیم: وقتی پشتیبانی فکری نداشته باشند در حوزه کار دو آدم رنگ‌ووارنگ وا می‌دهند.

نمایشی کار کردم که امام خیلی خوششان آمد

الماسی: هاشمی را یادم نمی‌رود، آدم خوبی است. یادم است سال 58 بود، من یک نمایشی کار کردم که امام خیلی خوششان آمد. هاشمی زنگ زد که دیشب از تلویزیون پخش شد و امام خوششان آمده و یک سکه دادند. این قدر قیافه من را نگاه می‌کرد، می‌ترسیدم، یعنی بیشتر به ظاهر ما توجه می‌کردند. من دوست داشتم در فکر من بگردد.

تسنیم: اسم نمایش چه بود؟

الماسی: ستارخان. بعد به من گفت کار جدید چه داری. گفتم گریبایدوف. گفت چیست. گفتم نمایشی در مورد وزیر مختار روسیه است. یک کار نمایشی است. بعد گفت بیشتر بگو من .گفتم این گریبادیوف دی کاپریس بوده و چه جوری امپراتوری انگلیس از این بهره‌برداری کرده و جریمه‌اش را بگیرد و در ایران قضیه زنان گرجی چه بود. گفت عجب این چه چیز قشنگی است، گفتم بله قشنگ است و چیزهای پنهان دارد. گفت برو این را کار کن. گفتم قبلش نمایشنامه‌ای درباره سرداری ایرانی دارم که رضاشاه به او سیلی زده و گفت کی، گفتم کلنل پسیان و شروع کردم گفتم سرش را بریدند، اولین خلبان ایرانی بوده و گفت این هم خیلی قشنگ است.

تسنیم: به نوعی در میان مدیران بالا رتبه فرهنگی همواره کم‌اطلاعی وجود داشته است.

بپرسید این سریال ایکس که اینقدر احمقانه است، هدف شما از تولید و پخش این چیست؟

الماسی: ولی از همه باهوش‌تر بود. گفت منظورت از کار کردن روی این چیست؟ شاید تنها مدیر فرهنگی بود که باظرافت و دقت مدیریتی از من پرسید این خیلی قشنگ است، تو چرا می‌خواهی کار کنی؟ چرا رفتی سراغ این؟ هدفت چیست؟ چیزی که متأسفانه الآن در تلویزیون ما نیست. بپرسید این سریال ایکس که اینقدر احمقانه است، هدف شما از تولید و پخش این چیست؟ یا هدف شما از اینکه اتفاق مهمی می‌افتد در مجلس ایران‌ هم‌زمان دو نقطه مهم این مملکت یک اتفاق تروریستی می‌افتد. چطور تلویزیون کاری نکرد؟ این چه تاکتیکی است؟ چرا بازی را دست رسانه‌های غربی می‌دهید؟ چرا منبع رجوع ما باید بی‌بی‌سی بشود چرا؟ شما امکاناتتان گسترده است. اتفاقی نمی‌افتد پرس تی‌وی حضور دارد. اصلاً نفهمیدم چرا تلویزیون ایران مخصوصاً عقب می‌کشد که ما صدر این حرف‌هایمان بشود شبکه‌های خارجی در ایران است من از بی‌بی‌سی بخواهم توضیح بدهد چرا؟ اسم احمقانه را به کار می‌برم برای اینکه کار رسانه ما حتی اگر کاری بکند بازی‌اش بازی رسانه‌ای باید باشد بازی را دست بگیرد و کنترل و مدیریت کند و اطلاعات غلط بدهد چرا عقب می‌کشی؟

راه محبوب کردن جم این نیست که بابای بچه‌های داخلی را دربیاوریم

بهترین نیروهای نمایشگر در ایران حذف می‌کنیم می‌اندازیم کنار. یک مشت جوان خام را می‌اندازیم وسط؛ بعد می‌خواهیم جم مطرح نشود. می‌گویند برای خودمان است، قوی شوند. آقا قبول؛ اما راه محبوب کردن جم این نیست که بابای بچه‌های داخلی را دربیاوریم. این‌ها نیروهای خودی هستند. باید زندگی کنیم. همه‌شان می‌روند. مثلاً آنها که موردتوجه هستند، پول‌های صدچندان در پول‌شویی می‌گیرند. همین اتفاقی که در کار ما افتاده است که اول تهیه‌کننده‌اش از جم بودند، پول‌شویی تویش بود تا می‌فهمید می‌کشند کنار. چرا؟ چرا این بازی‌های کثیف و عقب‌افتاده و درجه هشت را می‌کنیم با آدم‌هایی که از شما بیشتر می‌فهمند. من که کلاه سرم نمی‌رود. اصلاً من دست تو را می‌خوانم. اگر رامی بلد نباشم پوکر که بلدم. اگر روباز بازی نکردم، بسته را بلدم. من دیپلماسی خواندم. حقوق علوم سیاسی خواندم. آن موقع که به سیب‌زمینی دیب‌دمینی می‌گفتی، من در سیستم شاه پرورش یافتم. الکی نمره نمی‌داند.

دکتر به ناف هم بستیم

آقای سردار میرزا که متفکر سیاسی ماست به خاطر قد بالای من یا گرایش سیاسی من، نزدیکی و دوری‌ام به مکتب نمی‌گفت بیا بالا، این لیسانس برای تو یا دکترای الکی نمی‌دادند. کدامتان دکترین دارید؟ دکترین می‌دانید یعنی چه؟ دکتر به ناف هم بستیم. تنها کشوری هستیم که بالای تعداد جمعیت باسوادمان دکتر داریم. اصلاً مگر می‌شود؟ چه کسی این دکترا می‌دهد؟ کدام استاد؟ کدام دانشجو؟ بعد پز دکتر تقلبی هم هست، از کسی که سکته می‌کند تا رئیس‌جمهورمان. تهمتش هست. آقا چه خبر است در این مملکت؟ این چه بدبختی است که گرفتارش شدیم. یک نفر داریم عین ماهی می‌خورد به این‌ور آن ور. تو رو خدا این کار را نکنید. بعد دنیا خطرناک شده. ابزار دنیا برای تسلط وحشتناک و خشن است. اصلاً دنیا شوخی ندارد. این به عقل کی نمی‌رسد که در این مملکت تو با گرفتن چهارتا از این دزدها حتی برجسته می‌شوی. نمی‌توانی این‌ها را بگیری. ول کن، چهار تا دزد الکی بساز توی گوششان بزن و بگیرشان بگو ما برای اولین بار دزد گرفتیم. بنداز ابد الکی، بعد بفرستش بلژیک مثلاً.  درس بخوانند، خانم‌بازی کنند، هر کاری دوست دارند بکنند؛ ولی به این ملت بگو می‌گیریم. یعنی دزدی نکنید. یعنی ماها این ملت صاحب دارد. این مملکت صاحب دارد. چرا اصرار دارید همه‌جای دنیا بفهمند که این مملکت بی‌صاحب است؟ چرا؟

هر چه قدر خائن باشی، کثیف باشی، خیانت‌کار باشی، موفق‌تری

اصرار داریم برای اینکه به من ثابت شود هر چه آدم فهمیده‌تری باشی، باشعورتر باشی دلسوزتر باشی، عقب‌مانده‌تر هستی. باید عقب بمانی. هر چه قدر خائن باشی، کثیف باشی، خیانت‌کار باشی، موفق‌تری و جواب بیشتری می‌دهند. چرا؟ مگر می‌شود یک دنیایی با معیار زشتی رشد کرد با پلیدی مگر می‌شود رشد کرد؟ چرا این کار را می‌کنید؟ آن‌هم پشت اسم اسلام پشت اسم محمد بن عبدالله، پشت اسم فاطمه زهرا، علی بن ابی‌طالب و مهم‌تر از همه این عزیزان و بزرگواران حسین بن علی، یعنی تئوریسین تشییعی که بر خون خودش ایستاده شوخی نمی‌کند. معامله با اوس کریم می‌کند. چرا تخریب می‌کنید؟ این تنها توان و قدرت این مملکت بوده در 1400 سال گذشته هر جا اسم امام حسین آمده از دلیران تنگستان بگیر تا جنگل، هر جا بیگانه آمده بمکد و بخورد و ببرد یک حسین علم شده و تمام شده. یا یک حضرت ولیعصر آمده تمام این‌ها را از بین می‌بریم چرا؟ جایگزینش چیست؟ اصلاً از فردا ما تشییع و حسین بن علی و حضرت مهدی و این‌ها را امام خمینی را می‌گوییم خداحافظ جایش چه می‌گذاریم؟ مارکسیسم، پنبه‌اش را زدیم لیبرال دموکراسی که پنبه‌اش را زدیم. چه می‌خواهید بگذارید با چه مدیریت کنید؟ چرا به عمد خرابش می‌کنید؟ چرا این‌ها را نمی‌فهمم بخش فرهنگی‌اش را عرض می‌کنم سیاسی‌کاری ندارم در حوزه فرهنگ می‌گویم چه قدر اینقدر دروغ را وسعت می‌دهیم؟

آقای کریمیان را کشتند و ترور شد، ما دیدیم همین‌جور چپ اندر قیچی شد

بنده سر این کار می‌آیم. علت جواب شما را بگویم. موقعی که این کار به من پیشنهاد شد آقای شوقی نامی که در کار  جلوه‌های ویژه است و با آقای ابوالقاسم طالبی کار می‌کنند. آقای طالبی شناخته‌شده هستند. ایشان‌ هم مدیر تولیدش بوده، شناخته‌شده‌اند. یک تهیه‌کننده هم دارد. گفتم تئاتر بخش خصوصی؟ دیدیم قرارداد هم بستند. الحمدالله بعد از 5، 6 سال بعد پول گیرمان می‌آید. بعد در این فاصله زد آقای کریمیان را کشتند و ترور شد. ما دیدیم همین‌جور چپ اندر قیچی شد. کار آقای کارگردانی بود که پسر جوانی که به نظر من بیشتر بازی بود کارگردانی و ساخت این کار، بازی بود یعنی آمده بودند. پولی می‌خواستند توزیع شود. یک کاری هم انجام شود. بعد یقه ما را بگیرند که این کار احمقانه چه بوده برای ابد خداحافظ شما. من بازی را این‌طوری می‌دیدم. مجبورم این‌طوری ببینم چون جور دیگری نمی‌شود دید. هیچ تحلیل دیگری نمی‌شود داشت. یک پسر جوانی که ادعای عجیب‌وغریبی داشت و حرف‌های عجیب‌وغریبی داشت، دست چپ و راستش را تشخیص نمی‌داد. خلاصه اتفاقی افتاد ما با این‌ها خداحافظی کردیم؛ ولی دیدیم کار ارزشمند و زحمت‌کشیده شده است. خانم و جوان دیگری بازی می‌کنند. ما وقت گذاشتیم. 10، 15 روز، دیدم از همه این‌ها جدی‌تر علی در بازار تئاتر کشور هم است. من بلافاصله وقتی قطع شد به جمع پیشنهاد کردم اجازه بدهیم علی کار کند به عنوان کارگردان، الحمدالله بچه‌ها روی محبتی به من داشتند. با علاقه‌ای که به علی داشتند بلافاصله گفتند باشد. علی هم از فردای آن روز دو هفته تمرین را دنبال کرد. خودمان‌ هم می‌دانستیم که گیرمان نمی‌آید.

تئاتر دولتیش که سوبسید دارد، هیچ چیز ندارد

تئاتر دولتیش که ساپورت می‌شود سوبسید دارد، هیچ چیز ندارد. بخش خصوصی چی می‌خواهد داشته باشد؛ اما چیزی داشت به نظر من ممکن است. این کارگردان اولیه و تهیه‌کننده که هیچ چی، در جریان نبودند موضوع چیست؟ الآن به نظر من نه سیستم می‌داند با اینکه خواندند؛ حتی خود نویسنده هم قبلش نوشته که این متن چه می‌گوید. شاید خیلی از جاهایش را ندادند، ولی مهمترین موضوعی این است که الآن می‌شود طرح کرد. موضوع نمایش ما که همین پریشب و پس پریشب من دیدم بی‌بی‌سی و VOA هر دو سر این موضوع ده تا کارشناس نشاندند و صحبت می‌کنند. موضوع چیست؟ هویت امروز است، هویت امروز ایرانیان، از چه ویراستی استفاده می‌کنند؟ چه نسبتی با گذشته خودشان دارند و رو به سوی کجا می‌روند؟ اصلاً طرحی است فردا را می‌بینیم؟ کدام نهاد برای فردا برنامه‌ریزی می‌کند؟ چگونه؟ روی هوا یا روی واقعیت بعد مضرات امروز ما چیست؟ ما از کجاها ضربه‌پذیر هستیم؟ از کجا انرژی می‌گیریم؟ چه چیزهایی ظرفیت ما را تأمین می‌کند برای اینکه دو گام دیگر برداریم؟ ماشین را بنزین بریزیم انسان‌ها را چه؟ این اتحادمان چگونه تأمین می‌شود؟ این اتفاق و با هم بودن چگونه این قفل شدنش به وسیله چیست؟

 عده‌ای نابه‌کار هستند که دارند اعتقادات شیعی را به هم می‌زنند

یک عده‌ای نابه‌کار هستند که دارند اعتقادات شیعی را به هم می‌زنند. دارند چیزهای مسخره در قرن 21 می‌گویند. تلگرام را باز کنید می‌بینیم چقدر حرف‌های پرت‌وپلا زده می‌شود و چه بهره‌های تبلیغاتی می‌برند. ما به این آقایان می‌گوییم ابزار کنترل منابع انسانی در قرن 21 عوض‌شده یک کلمه راست یا دروغ در تلگرام می‌آید تو باید بتوانی به این پاسخ بدهی. اگر ندهی قافیه را باخته‌ای؛ چون 10جوان ممکن است این را بخوانند. اگر جواب درستی نداشته باشید اگر بچرخد صد نفر را از دست دادی یا هزار نفر را از دست داده‌ای و این هوشمندی می‌خواهد. هم در مدیریت با ضرغامی می‌گویم. به دوستانشان در فضای مجازی می‌گویم. اگر ظرفیتش را برای پاسخ‌گویی به این‌ها درست نکنیم قافیه را می‌بازیم. VOAبرنامه‌ای به نام پرده آخر یا صفحه آخر دارد. دو دقیقه یک نفر سخن‌های انتخاب و پخش می‌کند. گوینده ایرانی است. هیچ حرفی نمی‌زند و با زبان بدن خنده می‌کند و تأثیر خودش را می‌گذارد. این ابزار نوین نمایشی است. دو سال است این کار را می‌کند. چه فکری کردید برای پاسخ‌گویی؟ راجع به آن بی‌تفاوت هستی؟

آقایانی که در داخل مدیریت می‌کنند گیج‌وگنگ هستند

تو نتوانستی به جوان ایرانی بگویی آن آقایی که نشسته یا آمریکایی‌ها دلش برای من و تو نسوخته پول خرج کند و برنامه زنده در این گستردگی بسازد و این همه آدم باشند. این همه‌جاسوس مگر می‌شود.این همه خائن مگر می‌شود به زبان فارسی، همه ملیت‌ها را دیدم .هیچ جای دنیا مثل اینجا، آدم فارسی علیه یک مملکت حرف نمی‌زنند. این همه کانال و تلگرام به زبان فارسی، در فرانسه‌ ندیدم. این فقط به خاطر این است آقایانی که در داخل مدیریت می‌کنند گیج‌وگنگ هستند. نمی‌دانند که باید برای من هم مطلوبیت ایجاد کنند. چرا به فکر بانک مرکزی هستید؟ چرا به فکر آقای میرعلی هستید که مردم را چاپیده و برده و ولش کردی رفته؟ بگذار به عهده من. تو نمی‌توانی به عهده من. بگذار من یقه‌اش را در هنر بگیریم. بدانیم که ایشان گفته باشد بازیگر ما علیه اتفاقاتی که می‌افتد می‌گوید. ترقه‌بازی که رهبری گفته می‌گوید کنار رهبرش می‌ایستد و اینقدر هم برای من است و اینقدر تأثیر می‌گذارد که حد ندارد. بلد نیستید کنار بروید. حکم شرعی دارید که بلد نیستی کنار برو. بگذار آدم‌های دیگر کارشان را بکنند. ما را کشتید جگرمان را آتش می‌زنید. پول نداریم زندگی کنیم. نه اینکه لذت می‌بریم. برای اینکه برای کسانی امکان کار هست که هیچ نسبتی با این مملکت ندارند .به فکر شکم خودشان هستند.

در تلویزیون  خانوادگی مشغول هستند برای چه‌کاری؟

در تلویزیون نگاه کنید چند تا خانواده مشغول هستند. خانوادگی مشغول هستند. برای چه‌کاری؟ احمقانه. فیلم و مستند ما گزارش شده است. حرف می‌زنیم فیلم می‌سازیم، فیلم ساختم توقیف است آقای ایکس دوستان تکنیکش ضعیف است، گفتم تکنیک را می‌توانی بگویی یعنی چه؟ گفت تکنیک، تکنیک است، گفتم تکنیک یعنی چه؟ والله چنین چیزی وجود ندارد. پدرسوخته‌ای که این را در دهان تو می‌اندازد برای اینکه فقط فوق لیسانس دارد از مدرسه تلویزیون و صدا و به جز هیچکاک هیچ چیزی نخوانده. همان حرفی که به سید مرتضی زدم. بعد هیچکاک و آن توع فیلم گذشت برای دهه 40، 50 قمری بود. الآن ابزار نوین آمده. الآن نولان یک‌جوری فیلم می‌سازد که هیچکاک و نولان انگشت به دهان می‌مانند. من و شما الآن برویم اورپید کار کنیم؟ کلاسیک‌ترین شعرش اورپید است. گروه هم‌سرایان اینجا باشند، سرایش کنند و یک عده هم حرف بزنند. این تئاتر نیست. تئاتر بعدی هم عوض شود. دوران باروک هم عوض شد. به دوران ما رسید. این همه سبک وجود دارد. تو رو خدا این حرف‌ها را نزنیم.

همیشه ده‌نمکی و کیارستمی  را مقایسه کردم که جفتشان مخاطب خودشان را انتخاب کردند

عباس کیارستمی دوربین را جلوی ماشین می‌گذارد نود دقیقه یک خانمی با بچه‌اش این دوربین را ول می‌کند. در فکر اینجا است. از اینجا نشان می‌دهد. یک چشم و یک دستشان را نشان می‌دهد. نود دقیقه تماشاچی دارد. یک میلیون نفر در دنیا فیلم را می‌بینند. ده برابر فیلم نمکی می‌فروشد. در تمام روشنفکران دنیا هم شرکت می‌کند. من همیشه مقایسه کردم این دو تا رو گفتم تفاوت و مشترکات ده‌نمکی و کیارستمی که جفتشان مخاطب خودشان را انتخاب کردند و معلوم  است چه کسانی هستند. جفتشان آگاه هستند نسبت به مخاطبشان، منتهی این آقا باهوش‌تر است. این آقا یک مخاطب پیدا کرده در دنیا. جماعت شبه روشن‌فکر و روشن‌فکر. بیشتر پول گیرش می‌آید. در داخل هم حسود پیدا نمی‌کند. مشکلی نیست. صد نفر بیشتر نمی‌بینند. نمی‌دانند خطرش از ده‌میلیونی بیشتر است. آن طرف دنیا هم می‌چرخد و همه‌جا حضور دارد و تأثیرگذار است و سبک می‌سازد. مکتب می‌سازد. تفکر تازه رو می‌کند. سینمای ارزان می‌سازد. ما اینجا در عصری که Low Budget و آقای تورفو و گدار در فرانسه دهه 60 و 70 شروع کردند، ما 50 سال بعدش تازه رسیدیم به اینکه فیلم بسازیم 400 میلیارد تومان هزینه داشته باشد. خوشمان می‌آید. خوب ساختی. آقا محمد را ساختی، اینجا باید تو عوض کنی. اصلاً احتیاج به این ابزار نداری.

رسانه از خود مسعود فراستی مقوا می‌سازد

تسنیم: الآن با فراستی هم‌صدا شدید.

الماسی: خیلی جاها هستیم، از یک چیز مسعود بدم می‌آید و مشکل دارم. مقواهایی که می‌گوید خودش هم مقوا است. نمی‌داند رسانه از خود مسعود مقوا می‌سازد. آدم مقوایی می‌سازد. با این مشکل دارم. خودش حل شده در حرف‌های خودش، استحاله شده ازخودبیگانگی همین است دیگر. نمی‌دانم چه می‌گوید. از خودش دفاع می‌کند. به‌جای اینکه فیلم را نقد کند از خودش و عقبه خودش دفاع می‌کند. چه‌کار داری فیلم را نقد کن تو پلی بین تماشاچی و فیلم باش. من راجع به تئاترمان خیلی حرف زدم. من راجع به این تئاتر حرف می‌زنم. ببین کجایم راجع به چه می‌گویم. می‌گویم حرف روز دنیاست.  تخم‌وترکه مکتب فرانکفورت 25 سال پیش برای امروز من و تو نقشه می‌کشند. با فکت و سند می‌گویم. آن موقع ما خوابیم و خرگوش هستیم و حیران هستیم. بخندیم. به چه بخندیم؟

در مسخره کردن هویت خودمان جلوتر افتادیم

چرا تمام شخصیت‌های نمایشی ما عقب‌مانده هستند؟ چرا شخصین فیلم‌های نمایشی ما عقب‌مانده هستند؟ یکی‌شان شعور ندارد و عادی نیست. آقای خمسه که تا اینجا انگشتش در حلق می‌کند در قرن 21 حرفت با این دماغ و انگشت چیست؟ آن یکی هم مازندران است. چند درصد از مردم این را نگاه می‌کنند؟ چند درصد از مردم کشور مازندرانی هستند؟ چرا مازندرانی را مسخره می‌کنی؟ ترک و لر را مسخره کردی، غیرت مازندرانی مانده بود که مسخره‌اش می‌کنیم. در مسخره کردن هویت خودمان جلوتر افتادیم، فکر می‌کنیم خیلی خوب است. سه تا خانواده عقب کامیون می‌ریزند. همه این‌ها در سینمای امروز و تصویر معنا دارد. چه اصرار داری زن و مرد را عین گوسفند بریزی، بعد در کامیون پلان قبلی را نشان بدهی که کامیون گوسفندها را می‌برد. پس آدم و گوسفند در این مملکت یکی است. بعد تلویزیون سرتاسری نشان می‌دهد. صبح تا شب علیه سینمای آمریکا فحش می‌دهد. رهبر انقلاب می‌آید راجع به آمریکا می‌گوید. بدی و دشمنی را می‌گوید. کات یک فیلم آمریکایی. این یعنی چه؟ من عقب‌مانده؛ ولی دنبال معنی این هستم. یعنی یا این حرف‌ها را بی‌خیال و یا آن حرف‌ها را بی‌خیال، یا آن کشک است یا این کشک است. نمی‌شود که. یعنی هیچ‌کس برایش این پخش معنی ندارد.

در سطح دنیا این بسته‌بندی خیلی مهم است. اصلاً با این اعلام موضع می‌شود. این بنز و بی‌ام‌دبلیو که شما دنبالش هستید که به پنج درصد اولیه‌اش برسید، ببینید اول چه طور عمل می‌کند. بعد تنها مملکتی هستیم که یاران گورز اینجا را قهرمان می‌کنیم. فستیوال می‌گذاریم برای خانم. این آثار را بگذار برای کسی که قرار است پروپاگاندا کنند. داخل کشور پنجاه تا نیرو بساز بگو بیا ببین 70 سال پیش چه‌کار کرده. راستش را بگو. دیشب یکی از این شبکه‌ها یک فیلمی را نشان می‌داد که بزرگ‌ترین ترور در لندن را نقل می‌کرد، من بیکار باشم ساعت 3 بعد از شب فیلم می‌بینم. کارم فیلم دیدن است. نمی‌توانم. شبی 3، 4 تا فیلم نبینم خوابم نمی‌برد. همه فیلم‌ها را هم نباید تا آخر ببینم. 5 دقیقه‌اش را می‌بینیم می‌فهمم قضیه‌اش چیست. در لندن است. مهم‌ترین جای لندن رئیس‌جمهورهای مهم دنیا سمپوزیم بین‌المللی است. همه را می‌زنند تنها رئیس‌جمهور آمریکا را نمی‌توانند بزنند و در می‌رود. به خاطر سیستم اطلاعات و امنیتی و فرد نه سیستم، سیستم فردی به وجود آورده که قهرمان است. ما هنوز دنبال این هستیم که فردین بسازیم. فردین برای دهه 50 است.  برای دهه 30 و 40 شمسی بود.

فیلم من مربوط به 5 الی 6 سال پیش است و راجع به موشک صحبت می‌کند، الآن بحث روز موشک شده است

برو دنبال چیز دیگر، من فیلمم را توقیف می‌کنند برای اینکه قهرمانش سپاه است. دو تا سپاهی هستند. یک زن و مرد سپاهی هستند. چرا خانم لباس سپاهی پوشیده است؟ گفتم چرا نپوشد؟ سردش بوده پیراهن شوهرش را پوشیده است. اشگالش چیه. تو همه فیلم مرا ول کرده‌ای و چسبیده‌ای به اینکه چرا لباس سپاه پوشیده است، بیا ببین این چه می‌گوید. حرفش چیست. من موشک ساخته‌ام. یک بچه دهاتی آمده رشد کرده و درس‌خوانده، زن شده نماینده مجلس، این هم رفته دانشگاه و در کار موشک است. می‌گوید موشک جدیدی که ساخته‌ایم سوختش در کنترل ما است.به جای 80 کیلو 2 کیلو سوخت در آن می‌ریزیم. دو موشک می‌پرد، می‌رود هرجایی که داشته باشیم می‌نشیند. بعد این‌جوری می‌کنی، بلند می‌شود هر جا که دوست داشته باشی می‌نشیند. می‌نشیند روی کف دست من. این به لحاظ استراتژی یعنی چی داستایوسکی؟ همان کاری که آمریکا می‌کند. در فیلم‌هایش آمریکا می‌گوید اگر از آن طرف کهکشان یک سنگ بخواهد حمله کند بیاید بخواهد بخورد به کره زمین آمریکایی می‌تواند آن را از بین ببرد. این فیلم هم مربوط به 5 الی 6 سال پیش است راجع به موشک صحبت می‌کند. الآن بحث روز موشک شده است، تهیه‌کننده نمی‌فهمد، مدیریت نمی‌فهمد، رابطه‌ات نمی‌فهمد، نظامیت نمی‌فهمد، آن‌که آمده راهنما.

بعد اگر بروید فیلم کمدی مسخره بسازید و پنج نفر آدم را جمع کنی، بفروشم، پول بگیرم می‌گویند می‌فروشد. تو که داری سوبسید می‌دهی و من هم که از تو پول نگرفتم چرا این کار را با من می‌کنی؟ چرا فیلم من توقیف نگه می‌داری. از کیانوش عیاری اپوزیسیون دروغی می‌سازند. عیاری اهل اپوزیسیون نیست. من سر کارش بودم، بهش گفتم حالا سر زن‌ها کلاه‌گیس گذاشتی، بعدش چی، چی‌ می‌خواهی بگویی. هیچی. آقای با یک کلاه‌گیس روی سر زن می‌شود اپوزسیون نظام. من می‌خواهم این‌ها را بدانید. این‌ها فکر می‌کنند برای آن سر دنیا اپوزیسیون نظام اگر عیاری باشد، اگر آقایی سنبل‌الطیب که اسکار را بالا برد، بهتر است. ضعیف است، داستایوسکی. به موقعش این نیست، به موقع صیادش را می‌آورند، بعد از صیاد، کیانوش عیاری نیست، پرویز صیاد است که خشتک تو را روی سرت می‌کشد. ده تای دیگر است که نمی‌شناسید در هالیوود چه‌کار می‌کند. فکر می‌کنند هالیوود هم مثل ایران است، تهیه‌کننده‌اش می‌شود آقای سنبل‌الطیب اصفهانی بی‌سواد!!؟ مگر نمی‌گویی صهیونیست نشسته آنجا دارد ایدئولوژی تبلیغ می‌کند، نه موقعیت سیاسی. تو دنبال این هستی که بتوانی جور سیاسیت را بچرخانی و ببری. آن‌هم گروهی و دسته‌ای و فرقه‌ای بگوید من با دکتر حسینی‌ام آن بگوید من با دکتری روحانی‌ام. جفت دکترها هم تقلبی. این دنیا نیست .

آقای سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی تا حالا چه‌کاری انجام داده‌ای؟

شما برداشتید هابرمارس را درآوردید در این مملکت. آمد به آقای خاتمی گفت درست است، درست است، مذهب بسیار عالی ابزار قدرتمندی برای کنترل مردم است. تو تا این روز آن را هم نمی‌دانستی؛ ولی در دین ما ابزار کنترل نیست. مکتب انسان‌سازی است. به همین خاطر او از من و تو می‌ترسد. می‌گوید من هزار به او یاد بدهم، این نهایتاً یک نفر است. به لحاظ اعتقاداتش می‌گذرد، این را خارجیِ آمد به تو گفت و فهمیدی همان‌طور که راجع به سهروردی و سینا خارجی آمد گفت، یک کم انصاف بده بگذار جوانان مملکت کارشان را بکنند. بلد نیستی بیا پایین، آقای سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی تا حالا چه‌کاری انجام داده‌ای؟ در این 38 سالی که گذشته فقط رفته‌ای هر چه عرب‌زبان است آورده‌ای و استخدام کرده‌ای آن سر دنیا چه‌کار کرده‌ای آن سازمان عریض و طویل از وزارت ارشاد گنده‌تر؛ چه کسی این کارنامه‌ها را رسیدگی می‌کند؟ آقای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چه‌کار کرده‌ای؟ آمار به من نده صندلی پر کردن نده تأثیر فرهنگی بگو می‌ترسیم این‌ها را به هم بزنیم برای اینکه ممنوع الکار می‌کنند. نمی‌گذارند جهانگیری کار کند. من که تا حالا حرفی نزده‌ام، 12 سال است. باشد من کار نمی‌کنم. اصلاً می‌خواهی من بروم آن طرف دنیا زندگی کنم، به تو 50 تا مدال بدهند. ده سال دیگر این سیستم عوض می‌شود. باز هم آن‌هایی که نگه داشته‌اند امثال من و امثال این بنده خدا بوده‌اند ته‌تهش بدون هیچ‌گونه تمنا و درخواستی بنا بر اعتقادات یک انقلاب کار کردند.

از انقلاب سال 1357 اسلامی چه مانده است؟ چه کسانی تخریبش کردند؟

تسنیم: شما گفتید آقای هاشمی از شما خواستند نمایشی کار کنید، چه شد؟

بهروز افخمی به من گفت ما یک فیلم می‌خواهیم آنتن را پر کنیم،  اولین باری که این جمله را شنیدم

من از سال 63 دارم آتش می‌گیرم. آقای بهروز افخمی رفیق گرامی آمدند ایشان یک‌باره از گروه سیاسی جامپ کردند و شدند مدیر گروه سریال شبکه یک. من کارمند شبکه یک بودم. گروه کارگردانی فیلم تشریف آوردند اینجا. اولین نفری که یقه ما را گرفتند ایشان بودند. گفتند کم میایی دفتر. گفتم ما رفته‌ایم وزارت خارجه داریم تحقیق می‌کنیم، راجع به گریبایدوف. پژوهشی که من به کتابخانه سازمان صداوسیما دادم هزار و 200 صفحه بود .با استفاده از اسناد وزارت خارجه. آقای قطب‌زاده، تمام چیزها را بلند کرده بود و داشت از این مملکت می‌برد. یک آقایی به نام تکلو که هنوز هم هستند با یک آقای دیگری که نفر اول کنار رئیس‌جمهور بود. ما دیدیم آقای قطب‌زاده این‌ها را چیده، هم سند است هم آنتیک و عتیقه است و هم اسناد صفویه است. خط زیبای نستعلیق، تهذیب شده. پیرمرد به من گفت من همه این‌ها را در اختیار تو می‌گذارم، این ذره‌بین و کاغذ که آنجا می‌روی نباید چیزی با خودت ببری و چیزی هم نباید بیرون بیاوری. گنجینه است فقط یک کاری بکن هم این نوشته‌ها را بخوان ببین این کتاب‌ها چه هستند. طبقه‌بندی کن. همه را یک نایلکس می‌بستم که هوا نخورد و خراب نشود. دانه‌دانه من این‌ها را خواندم.  12 هزارتا فیش برداشتم در عرض 40 روز. آقای افخمی به من گفت نیستی و یک ماه است شما نیامده‌ای. گفتم من رفته‌ام پایین دارم کار می‌کنم، گزارش وزارت خارجه است، گزارش سازمان هم هست. گفت نه آقا این‌طوری نمی‌شود، ما یک فیلم می‌خواهیم آنتن را پر کنیم. اولین باری که این جمله را شنیدم، بهروز از من کوچک‌تر است گفتم آنتن پرکنید؟ آنتن که زمان شاه هم پر می‌شد. تو دانشجو بودی من داشتم اینجا کار می‌کردم. آنتن را با چه پر کنی؟ برای من مهم است. انقلاب شده است. آنتن پر کنیم سر مردم را دوباره شیره بمالیم. شاه بود دیگر مگر مرض داشتیم به هم ریختیم. 4 هزار ساعت آقای بهشتی، محمدعلی نجفی، میرحسین موسوی در گروه گروه آیت فیلم، فیلم جنگ اطهران را هم ساخته بودند. مرحوم استاد محمد فیلم‌نامه را برای محمدعلی نجفی نوشته بود بخش روشنفکری‌اش را که راجع به سید جمال‌الدین اسدآبادی بود را من نوشتم، دیالوگ‌های فرامرز قریبیان را من نوشتم. دیالوگ‌های لاتی را هم مرحوم استاد محمد نوشت. تمام اسنادش را هم دارم. 4 هزار ساعت آیت فیلم، فیلم تولید کرده بود. خوراک ده یازده ماه اول انقلاب را آیت فیلم تأمین کرد. از سال 52 فیلم ساخته بودند. ما با شناخت این آمده بودیم. یک کار تازه کنیم و ما حرف تازه داشتیم؛ من تنها برنامه‌ای را ساختم با ویدیو یوماتیک از این کارتریج‌ها بود، من تنها برنامه نقد را به آن جمع گفتگوها ساختم و پخش نشد. شعر آفریقای سیاه را من با شهلا اعتدالی ساختم و پخش نشد. ما حرف داشتیم با اسلام عزیز.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − 5 =

دکمه بازگشت به بالا