سرگذشت مادری که سوژه فیلم «شیار ۱۴۳» شد
خوشبختیاش را از من خواست. گفتم: برایت دعا میکنم. من هم مثل هر مادری خیر و صلاحت را میخواهم. گفت: پس رخصت بده مثل محمود به جبهه بروم و از خدا شهادتم را طلب کن.
به گزارش هفت راه به نقل از تسنیم، شهدا امروز اسطورههای توانایی و داناییاند. شهید، انسان والامقامی است که هنگام تصمیمگیری، برخوردار از تحلیل و بصیرت است و عملش مبتنی بر عرفان و متکی بر ولایت است. براستی چنین شهیدی است که راست قامت و جاودانه در تاریخ باقی می ماند.
جامعه قرآنی کشور در آخرین مراسم پاسداشت مقام شهیدان این هفته به دیدار خانواده معظم شهیدان عبداللهی رسیدند و ضمن ادای احترام به مقام شامخ این شهیدان والامقام با مادر بزرگوار شهیدان محمود و داوود عبداللهی دیدار کردند که خواندن گزارش این دیدار برای مخاطبان خالی از لطف نیست.
زندگینامه شهید جهادگر داوود عبدالهی
جهادگر شهید داوود عبداللهی در سال 1344 در خانوادهای مذهبی در تهران متولد شد، تحصیلات ابتدایی خود را در سنندج گذراند. در همان ایام به مطالعه کتابهای مذهبی میپرداخت. وی از 6 سالگی به نماز، روزه و قرآن علاقه فراوانی داشت، به طوری که چندین بار در مسابقه قرائت قرآن مجید اول شد. وی به همراه دوستان خود در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی کوشش فراوان کرد. شهید عبداللهی پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به همراه خانوادهاش به اراک منتقل شد.
شهید عبداللهی در جهاد سازندگی اراک مشغول فعالیت گردید؛ آن شهید بزرگوار علاوه بر فعالیت در جهاد سازندگی، در مسجد ابوالفضل(ع) اراک کتابخانهای برای خردسالان و نوجوانان شهر دایر کرد. وی روزها در دبیرستان درس میخواند و شبها به پاسداری از انقلاب اسلامی اسلحه به دست میگرفت. شهید عبداللهی دوره آموزش نظامی خود را در بسیج اراک گذراند، با شروع جنگ تحمیلی چهار مرتبه داوطلبانه به جبهههای حق علیه باطل رفت.
با انتقال پدر به تهران؛ شهید داوود در کنار درس خواندن، اوقات فراغت خود را در جهاد سازندگی به فعالیتهای فرهنگی میپرداخت و با واحد مجله دفتر مرکزی جهادسازندگی همکاری میکرد. وی در تهران نیز علاوه بر تحصیل و خدمت در جهادسازندگی، شبها در مجسد انصارالحسین(ع) به فعالیت و تدریس قرآن به کودکان میپرداخت.
دیدار جامعه
شهید عبداللهی هیچگاه از تلاش و کوشش در راه حفظ انقلاب اسلامی و ارزشهای آن غافل نشد و عاشقانه در تثبیت خط امام اهتمام میکرد، آخرین بار در سال 62 برای مصاف با استکبار جهانی و کفار بعثی داوطلبانه به جبهههای حق علیه باطل عزیمت کرد.
داوود عبداللهی در تاریخ دوازدهم آذرماه 62 در عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین به درجه رفیع شهادت نائل گردید و با شهادت خود پرونده پرافتخار خود را جاودانه کرد.
شهید داوود عبداللهی و برادر شهیدش محمود عبداللهی که در تنگه چزابه در عملیات فتحالمبین به درجه رفیع شهادت نائل آمد، دو شهید بزرگوار از این خانواده شهیدپرور هستند که در راه آرمانهای مقدس انقلاب اسلامی جان خود را هدیه کردند.
سرگذشتی که آبیار را به منزل شهیدان عبداللهی آورد
در میان صحبتهای مادر شهیدان عبدالهی، این نکته توجه همه را به خود جلب کرد که نرگس آبیار کارگردان حرفهای سینما، فیلم نامه شیار 143 را از سرگذشت این مادر نوشته است.
شیار 143 فیلمی به کارگردانی و نویسندگی نرگس آبیار و تهیهکنندگی محمدحسین قاسمی محصول سال 1392 است. این فیلم پس از 9 هفته اکران در 35 سینمای ایران، فروش 4 میلیارد و 518 میلیون تومانی را تجربه کردهاست.
در متن فیلم، شیار 143 یکی از محدودههایی است که در منطقه جنگی؛ برای مینیابی و یافتن اجساد شهیدان در جنگ مورد تفحص و کاوش قرار میگیرد. فیلم شیار143 مورد استقبال طیفهای مختلف مردم قرار گرفت و نیز در بیش از 30جشنواره بینالمللی حضور یافت و 16 جایزه بینالمللی دریافت کرد.
مادر دعا کن تا شهید شوم
پس از اینکه محمود به شهادت رسید، داوود بی تابی میکرد تا به برادر شهیدش برسد. روزی در سجاده نماز نشسته بودم که دیدم داوود در کنارم نشست و گفت: مادر؛ میخواهی من خوش بخت شوم؟ که گفتم مگر مادری پیدا می شود که خیر و صلاح فرزندش را نخواهد. در جوابم گفت: پس اجازه بده من هم مثل محمود به جبهه روم. گفتم من چکاری میتوانم برای تو کنم. گفت: مادر دعا کن تا شهید شوم و بگو (ان شاالله شهید شود). با کمی تامل گفتم؛ آخه، پدرت تنهاست و ما غیر از تو کسی رو نداریم؛ دیدم که به دست و پایم افتاد و التماس کرد تا این دعا را در حقش کنم البته به این بسنده نکرد و در حالی که دستانش را بر روی شانه هایم گذاشته بود گفت: مادر، دوست دارم همانند سرورم سید الشهدا(ع) سر از تنم جدا شود و خیالت راحت باشد که آن وقت است که حضرت زینب(س) بالای سرم خواهد آمد و نخواهد گذاشت تنها باشم.
پس از شهادت داوود و نیامدن پیکرش، بسیار بی تابی میکردم مخصوصاض زمانیکه پیکر شهدای گمنام را تشییع می کردند تا اینکه شبی خوابی را دیدم که این خواب آبی بود در آتش. دیدم که در سرزمین عربستان از مسجد النبی(ص) تا قبرستان بقیع گلباران شده است و شهیدان جنگ تحمیلی بسیار خوشحال هستند.
وصیتنامه جهادگر شهید داوود عبداللهی
بسمالله الرحمن الرحیم
الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا
اوست خدایی که آفرید شما را تا بیازماید شما را در صحنه پیکار حق و باطل که کدامین از شما نیکوکارتر است.
اشهد ان لا اله الالله – اشهد ان محمد رسولالله – اشهد ان علی ولیالله – اشهد ان خمینی روحالله
وصیت میکنم؛ این بنده حقیر سراپا تقصیر گنهکار که ای مردم گناه نکنید که سخت است جبرانش. راه امام را بروید که راه خدا است. از راه او جدا نشوید و او را یاری کنید.
ای جوانان به جبهه بیایید که سرزمینی محبوبی است؛ تا خدا را از خود خشنود کنید. به جبهه بیایید اینجا صفا هست، وفا هست، عشق و ایمان و ایثار است. آیا در شهر میشود چنین حالتهایی پیدا کرد؟
پدر و مادر عزیز و خواهر گرامی، از زحمتهای بیشمار شما که در حق من متحمل شدهاید بینهایت سپاسگزارم و اگر از من بدی دیدید حلالم کنید و اگر خداوند شهادت را نصیبم کرد هر شب جمعه اگر برایتان مقدور است و سختی ندارد برایم کمی قرآن بخوانید و فاتحه بفرستید.
خواهرجان، حجابت را حفظ کن تا جزو یاران خدا باشی. اگر میخواهی در دنیا سرافراز شوی حجابت را حفظ کن و نمازت را بپادار از امام خمینی(ره) و مسئولان مملکتی پیروی کن. این دنیا زودگذار و فانی است؛ ولی آه از آن دنیا که جاودانه و باقی است و آنجا خانه اصلی ماست پس توجه کن چه توشهای برای آنجا برمیداری.
و سخنی با امام عزیز، با تو ای رهبر من، که من و هزاران جوان چون من را به سعادت، که همانا رفتن راه امام حسین(ع) است؛ رهنمون کردی و سخنی با شما ای شهیدان اسد، مهدی، فرهاد و محمود و دیگر شهدا، شما پیش خدا آبرو دارید، عزت دارید، از خدای بزرگ و بخشنده که گنهکاران را میبخشد بخواهید شهادت را نصیب من کند و مرا به پیش خود ببرد تا من هم جزء شما نیکان و شهدا شوم.
از پدرم که وکیل تامالاختیار من است تقاضا دارم در صورت شهادت من، برایم سه ماه نماز قضا بخوانند (نماز یومیه) و یک ماه روزه بگیرند و 100 تومان به حساب 100 امام بریزند. از شما پدر و مادر عزیزم میخواهم که مرا حلال کنید و راضی باشید از من و همچنین شما ای خواهران عزیزم مهری جان و شمسیجان شما را هم به خدا میسارم. دختر و پسرت را ببوس و همچنین از شما ای همسر برادرم معذرت میخواهم اگر نتوانستم سر به شما بزنم مرا حلال کنید. همه را سلام برسانید، همه مرا حلال کنید. پدرجان از همه حلالیت بخواهید.
و اما سختی با تو معبود، گناهانم بسیار است اما میدانی که در این دم آخر دیگر امیدی به کسی ندارم جز به تو، مرا ببخش خدایا من خیلی پررو هستم که از تو تقاضا کنم اما چه کنم که تو بسیار مهربانی و این جسارتها را بر من میبخشی انشاءالله.
خدایا اگر قسمت من شهادت در راهت قرار گرفت مرا با سری از بدن جدا، چون سرورم حسین(ع) از این دنیا ببرد. خدایا من بخاطر بهشت نمیآیم؛ بخاطر ترس از جهنمت نمیآیم، خدایا کمکم کن که فقط خالصا لوجه الله و برای رضای تو باشد.
خدایا تو دعای بندگانت را میشنوی؛ دعای من گنهکار و روسیاه را هم بشنو. مرا ببخش مرا بیامرز و شهیدم کن. اللهم اغفرلی کل ذنب اذنبته و اما ای حسینجان، از خدا بخواه که ما را جزء انسانهای خوب و شهدا قرار دهد. حسینجان مرا دریاب دوست دارم سرم بر بالین تو باشد، در این حالت آمرزش خداوند شامل حال من میشود. حسینجان به خواهرت زینب بگو نگران نباشد چون حران آمدهاند کربلا را ازاد سازند و پای ستم را دراندازند.
یا زینبت مرا دریاب آه از اسارت تو، آه از نامردان با زینب حسین، با تو ای خواهر غمپرور سیدالشهداء چه کردند، اسیرت کردند، زجرت دادند؛ وای بر من اگر در گرفتن حقت کوتاهی کنم. یا زهرا خود خوب میدانی که هرگاه من احتیاج به کمک داشتم از شما تقاضا کردم، از خدا بخواهید که حاجتم را برآورده کند و این بار نیز از تو دخت رسول میخواهم که از خدا تقاضا کنی مرا به پیش خودش ببرد.
در پایان از شما میخواهم برای سلامتی امام دعا کنید. برای رزمندگان دعا کنید. دعا را فراموش نکنید؛ قرآن را فراموش نکنید و بدانید که اگر حسین مظلوم بود، کتابی که حسین برای تحقق دستورات آن قیام کرد مظلومتر است. دیگر عرضی ندارم. همه شما را به خداوند بزرگ میسپارم.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته