«کتاب باز» یک برنامه انقلابی است/ كسي در تلويزيون به آن معنا دنبال یک برنامه كتابي و فرهنگ مطالعه منسجم نرفته است
در شماره اول گفتیم که تازه نفس ها عنوان صفحات ثابتی در ماهنامه نزدیک است که مختص جوانهاست. جوانهای با استعداد و کاربلدی که با ورودشان به عرصه فرهنگ و هنر خوش درخشیده اند و امیدواری های فراوانی در رابطه با ادامه مسیرشان وجود دارد. محمدرضا رضائیان که این روزها او را با تهیه کنندکی و کارگردانی برنامه خوش ساخت :کتاب باز” می شناسیم البته در عین جوان بودن سابقه بلند بالایی هم در حوزه های مختلف دارد. از ساخت برنامه تلویزیونی تا کارگردانی کلیپ .مسیری که طبق گفته ی خودش به سینما ختم خواهد شد . با او درباره مسیر کاری ش تا به امروز ، چالش های ساخت برنامه ای فرهنگی و پر مخاطب با موضوعی سخت و کم مخاظب مثل کتاب ، و ادامه ی مسیر حرفه ایش گفتگو کرده ایم
یک معرفی کلی از خودتان میگوئید؟
من خرداد ماه سال 67 در شهر تهران به دنيا آمدم و فارغ التحصیل رشتهی فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) هستم.
ذهنیت جاافتاده این است که از دانشگاه امام صادق (ع) يا مذهبي دوآتشه در ميآيد يا برعکس؛ روشنفکر تند و تیز. شما جزو كدام گروه هستيد؟
اصطلاحا باید بگویم من چوب دو سر طلا هستم. در يك جاهايي بهشدت بچه حزباللهي و يك جاهايي روشنفكر به حساب ميآيم. بله، در دانشگاه امام صادق (ع) اين اتفاق ميافتد. من در مدرسه علوي و دانشگاه امام صادق(ع)، تا جايي كه ممكن بود چهارچوبشكن بودم. مدرسه علوي و دانشگاه امام صادق(ع) مشخصههايي دارند. باور من این بود که وقتی یک بچه مسلمان نمازخوان امام زماني هستم، اگر آستين كوتاه بپوشم يا خط ريش من پايين باشد و يا شلوار لي بپوشم، اسلام من لطمه نميخورد، بنابراین، اين كار را ميكردم و مسئولین مدرسه دائماً با من سر و كله ميزدند. بالاخره هم اين نوع كارها باعث شدن كه در سوم دبيرستان تصميم بگيرند مرا اخراج كنند، ولي پدر و مادرم آمدند و كمر همت بستند كه من برگردم به همین دلیل آخرين نفري هستم كه در سال 86 مجوز تحصيل در دانشگاه امام صادق (ع) را به من دادند كه آن هم يك مجوز مشروط بود.
چرا؟
به من زنگ زدند و گفتند، «شما دانشگاه امام صادق (ع) قبول شدهايد، ولي مشروط!» پرسيدم، «مشروط يعني چي؟» گفتند، «تو ظاهرت به دانشجويان دانشگاه امام صادق (ع) نميخورد.» عبارتشان عيناً اين بود، «شما ثبات چهره نداري!» در تحقيقاتي كه كرده بودند من ثبات چهره نداشتم. يك جاهايي ريش پروفسوري ميگذاشتم، يك جاهايي ريش بلند ميگذاشتم، يك جاهايي خط ريشم پايين بود، يك جاهايي شلوار لي ميپوشيدم، يك جاهايي آستين كوتاه ميپوشيدم، يك جاهايي سرم را تيغ ميانداختم. در تحقيقات، اين موارد به مسئولین گزینش منتقل شده بودند. من هم يك تعهدنامه خيلي بامزه نوشتم كه نميدانم الان در پروندهام هست يا نه. خلاصه مرا پذيرفتند و تا هفته سوم با قيافهی بچههاي امام صادق(ع) وارد دانشگاه میشدم و از هفته چهارم شدم همان رضائيان قبلي.
بسیاری از همدورهايهاي شما با توجه به اتفاقاتي كه در سال 88 روي داد، دغدغه پیدا كردند که وارد عرصهی فرهنگ و هنر بشوند. آيا شما هم جزو همان دسته هستيد؟
خیر، من از سال 86 كه وارد دانشگاه شدم، توليدات رسانهاي خود را خيلي منسجم شروع كردم. اگر اشتباه نكنم، اولين كارم در سال 87 براي اتحاديهی راديو و تلويزيونهاي اسلامي بود كه يكي از حرفهايترين كارهاي من و عدهاي از دوستان بود كه آن را در زيرزمين منزل ما تولید کردیم. چند تا دستگاه در آنجا گذاشته و اسم آنجا راه هم «هيوا استوديو» گذاشته بوديم و كار ميكرديم. در آنجا موشنگرافیک را خيلي جدي شروع كرديم و جز اولين گروههاي بچه حزباللهياي بوديم كه موشنگرافیک كار ميكنند.
سال 88 باعث شد به یکباره تعداد زیادی جوان با تفکرات مذهبی و انقلابی تصمیم بگیرند وارد عرصه هنر و رسانه شوند. پس از این موج حتی نهادهایی هم برای حمایت از این جوانها تاسیس شدند. حالا که پس از 8 سال به این جریان نگاه میکنیم، نتیجه حضور این تعداد نیروی فرهنگی مثبت بوده است یا منفی؟
هر دو وضعیت را داشتهايم.
آيا شما اين کمیت بالا را مثبت ميبينيد؟ ميگويند اگر هزار تا مستندساز مذهبي داشته باشيم خوب است، ولو اينكه ششصد نفر آنها قوي كار نكنند.
نه، من با اين بخش قضيه مشكل دارم. البته بعيد ميدانم نگاهها اين طور باشد. يك وقتهايي روي سياستگذاري و يك وقت روي نتيجه دست ميگذاريم. سياستگذاريها هيچ وقت اين طور نيستند كه كار بيكيفيت يا كم كيفيت توليد بشوند. سياستگذاريها در راستاي حمايت، تربيت و آموزش هستند.
آيا اين سياستگذاريها به شكلي بوده كه اين افراد بعد از مثلاً سه چهار سال در كارشان به پيشرفتي برسند؟
يك وقتهايي بله، يك وقتهايي نه. من از نزديك با مواردي مواجه بودهام كه فوقالعاده عالي جواب داده و همه را شگفتزده كردهاند. يك وقتهايي هم دائماً مجبور بودهايم با كليد واژه حمايت، كارهاي بيكيفيت را توجيه كنيم به این امید که بچهها رشد كنند؛ ولي به نظر من حمايت مالي يا كاري صرف، سياست درستي نيست و بلاتردید و بی برو برگرد بايد آموزش با آن همراه باشد. بسياري از بچههايي كه شايد بعد از سال 88 وارد اين عرصه شدند، اهتمام ويژهاي به آموزش نداشتهاند و اين آفت بزرگی است.
خيليها شمارا با «كتاب باز» ميشناسند و شايد بيشتر با اين برنامه مطرح شدهايد. برجستهترين كارهايتان از سال 86 تا «كتاب باز» چه آثاری بودهاند؟
من پروژهاي به اسم «عصر خميني» داشتم. برنامهاي كه در دو فصل 26 قسمتي ساخته و تبدیل به يكي از پروژههاي مرجع در حوزه خمينيشناسي شد. ما متعدد موشنگرافیکهاي سايت خامنهای داتآیآر را ميساختيم كه در مركز حفظ و نشر آثار آقا براي براي خودش جرياني شد. در سال 91 يا 92 برنامهاي به نام «كتاب باز» براي شبكه 2 ساختم كه در ده قسمت و ويژه ايام نمايشگاه كتاب بود. البته در تركيب با گروههاي ديگر هم کار میکردم. در يك سري از كارها مثل «عصر خميني» تهيهكنندگي و كارگرداني با خودم بود، ولي در پروژه «عالم و آدم» با گروه دیگری همراهي كردم. با پروژه سيدالشهدا كه يك مستند بیگپروداکشن هست و گروههاي ايراني و لبناني ميساختند همکاری كردم. در واقع آموزش و كار با همديگر بود. همزمان نماهنگ را هم شروع كردم. و در اين حوزه به شكل جدي وارد شدم و نماهنگهای متعددی را تهيه و كارگرداني كردم.
ساخت اين جور برنامهها، بهخصوص كليپ و نماهنگ كه شايد كارگرداني آن كار سختتري باشد، تسلط فني خوبي ميخواهد که از درس ارتباطات بيرون نميآيد. شما براي اين کار دوره جدايي ديديد يا در اثر تجربه یاد گرفتید؟
نه، من دورههاي متعددي ديدم. رشته ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) براي من صرفاً بتونريزي محتوايي خوبی بود. چون ديگر شرايط ادامه تحصيل آكادميك را نداشتم، ميگشتم و خودم دورهها را پيدا ميكردم و جاهايي را كه ميشد، می رفتم و دوره میديدم.
از كارهايتان نام برديد و رسيديم به اينكه تعداد زيادي كليپ كارگرداني كردهايد. بين اين كليپها يك سري آثار هم به چشم ميخورند كه مثلاً مربوط به 9 دي و اين جور مسائل هستند كه به اسم خودتان هم كار شدهاند. چون خيليها هستند كه روي اين جور كارها اسم خودشان را نميزنند. میخواهم درباره اين تناقض سئوال كنم. آدم چنين كاري را از شما ميبيند و ميگويد طرف كليپ 9 دي ساخته، بعد رفته مشغول تولید «كتاب باز» شده كه در آن اثري از آثار انقلاب نميبينيم. آیا اين تناقض درست است؟ این تولیدات با هم نمیخوانند.
نه، به هيچ عنوان. من «كتاب باز» را خيلي انقلابيتر از كليپ 9 دي ميدانم.
واقعا کتاب باز انقلابیتر از کلیپهای نه دی است؟
بله. به خاطر اينكه يكي از بزرگترين دغدغههاي حضرت آقا بحث فرهنگ مطالعه و كتابخواني است، چيزي هم هست كه بچه حزباللهيها به اين شكل به آن اهمیت نميدهند. كسي در تلويزيون به آن معنا دنبال یک برنامه كتابي و فرهنگ مطالعه منسجم نرفته. آقا يك دغدغه خيلي جدي دارند و ميگويند مردم را كتابخوان كنيد. ما داريم «كتاب باز» را براي مردمي ميسازيم كه اساساً فرسنگها از كتاب و فرهنگ مطالعه دورند. من وقتي اين دغدغه را در نگاه آقا ميبينم. وقتي جلسات شعر آقا را ميبينم. وقتي خبردار ميشوم كه ايشان جلسات هفتگي با نويسندهها دارند. وقتي ميشنوم كه مثلاً آقا در مورد ويكتورهوگو ميگويند كه او حكيم است. وقتي ميبينم ايشان به اين شكل به اين موضوع ورود دارند و كتاب از نگاه ايشان يك زيربناي فرهنگي مهم به حساب ميآيد و وقتي خودم را برای ساخت چنين مضموني توانمند ميبينم طبیعی است که دست به کار میشوم. پدر من سالهاي سال است كه كارمند انتشارات مدرسه هستند، بنابراین من يك زيست كتابي داشتهام. وقتي اينها با هم تلاقي پیدا ميكنند، طبیعتاً برنامهای با این مضمون ميسازم.
اين تفاوت، بین نگاه شما و ساير برنامهسازان مذهبي وجود دارد. خيليها معتقدند از دل نگاه ارزشي، «كتاب باز» بيرون نميآيد.
اين تفكيك نگاه سالهاي سال است كه دارد ما را از يكديگر دور ميكند. من واقعاً سعي ميكنم بين بچه حزباللهيها اين فضا را مطرح و تا جائی كه در توانم باشد این موضوع را باز كنم و جا بيندازم كه توی هنرمند ميتواني با داشتههاي اعتقادي خودت به هنرمندان دیگر نزديك بشوي. هنرمندان، سلبريتيها و روشنفكران بهقدری از ما طرد شدهاند و آن قدر از ما فحش شنيده و گارد ديدهاند كه حتي آنهايي كه علقههاي انقلابي و ارزشي و ديني هم دارند، اصلاً دليلي نمیبینند كه به ما نزديك شوند. من به آنها حق ميدهم و معتقدم كه خود ما آنطور كه بايد و شايد حواسمان به اين فرهنگسازي نبوده است. همین حالا سروش صحت در برنامه «كتاب باز» با «محمدرضا»ئی به عنوان تهیهکننده مواجه شده است كه ديدگاههاي ارزشي خودش را دارد و آنها را مطرح ميكند و در برنامه هم میگنجاند و مشکلی هم وجود ندارد.
هيچ وقت براي اينكه اين افراد را از دست ندهيد، اعتقاداتتان را پنهان نكردهايد؟
هرگز. دليلي ندارد که این کار را بکنم. من طبيعتاً به سراغ آدمهايي ميروم كه اين درك مشترك را با هم داشته باشیم. البته در يك جاهايي هم ديدهام كه اين درك مشترك وجود ندارد و ادامه ندادهام. اما بهطور خاص در مورد سروش صحت كه شايد عدهاي تصور ميكنند جزو سر حلقههاي روشنفكري تلويزيون است و از اين جور برچسبها به او ميزنند، وقتي ميبينم اين فهم مشترك را با من دارد و اصلاً سر خودش براي اينكه اين جور گفتگوها را داشته باشد درد ميكند و از خودش آورده دارد، نميفهمم كه اين جور پنهان كردنها چه معنائی میتواند داشته باشد. ما به هيچ عنوان از اعتقاداتمان خجالت نميكشيم و اگر فهم رسانهاي خوبي باشد، كاملاً معلوم است كه من دارم در برنامهام ارزشهايم را فرياد ميزنم. من فكر ميكنم وضعیت موجود به خاطر عدم رعایت تعادل رفقاي ما و شايد هم ترسهای ناشی از عدم گفتگوهاست.
به کتاب باز برگردیم. سروش صحت چگونه با اعتقادات شما کنار امد؟ بالاخره او با شما در زمینههای مختلف اختلاف نظرهایی دارد.
بار اولی كه من با سروش صحت درباره اين برنامه حرف زدم، خيلي راحت درباره همه مسائل گفتگو کرديم. وقتي گفتم ميخواهم درباره كتابهاي ارزشي برنامه بسازم، بيآنكه من بخواهم فضا بدهم، خود او شروع كرد به فهرست مهمان دادن، در حالی که شناختي هم از من نداشت. براي من جالب بود كه ميگفت حبيبه جعفريان و محمدحسين جعفريان، سوژههاي كتابي خيلي جالبي هستند. میگفت حبیبه جعفریان يك خانم چادري است و دارد براي فرهنگسازي چادر هم كارهاي متفاوتي را انجام ميدهد و حضور اين آدم در برنامه از چند جهت براي برنامه مفيد است. اين كه مردم ميبينند كه يك زن چادري هم يك كتابباز حرفهاي است. از اين جنس حرفها را بين خود حزباللهيها ميشنويم. يا مثلاً راجع به دفاع مقدس يا حضور مسعود دهنمكي. آيا مسعود دهنمكي جزو حزباللهيها هست يا نيست؟
چرا.
يك اتفاقي هم در این قضیه افتاد که شاید جالب باشد. ما برنامه مسعود دهنمكي را ضبط كرده و كنداكتور پخشمان را روي تخته نوشته بوديم. جلسه بعدي كه مهمان داشتيم و ميخواستيم برنامه را ضبط كنيم، مهمان اسم مسعود دهنمكي را روي تخته ديد و با ادبيات پرخاشگرانه سخيفی به سروش صحت تاخت كه تو بيجا كردي كه چنين تريبوني را در اختیار چنین آدمي قرار دادی. سروش صحت خوب گوش كرد وبعد گفت؛ «تو كه خودت یکپا داعش شدهاي! یادت باشد در همه ما آدمها يك داعش وجود دارد. فقط بعضي از ما به او فرصت نميدهيم كه پرورش پيدا كند، ولي بعضيهايمان آن را پرورش ميدهيم. با همین نگاه است که داري ديكتاتوري ميكني و راه گفتگو را ميبندي. چه منعي وجود دارد كه من بنشينم و با مسعود دهنمكي صحبت كنم و اتفاقاً يكي از جذابترين گفتگوهايي هم بشود كه تا به حال انجام دادهام؟ برايم خيلي هم خوشايند بود.»
شما موفقترين برنامه با موضوع كتاب را ساختهايد.
خوشحال ميشوم اگر اين طور باشد.
ساختن برنامهای جذاب با موضوع کتابخوانی که موضوعی خشک و کم مخاطب است، چه سختیهایی دارد؟
ما مخاطب كتابخوان نداريم. يكي از هدفهاي جدياي كه در برنامه داريم و به مدير وقت، آقاي كرمي و به مدير فعلي، آقاي احساني هم عرض كردم اين است كه من در وهله اول دنبال يك برنامه سرگرمكننده هستم، چون اگر خود برنامه سرگرمكننده باشد، مخاطب با آن همراهی میکند و بعد ميشود نکات و ظرافتهاي ديگر را هم مطرح كرد. به حرف اولم برميگردم كه من نگاهم به حرفهاي آقاست. آقا فرمودند شما اول مردم را كتابخوان بكنيد، بعد به آنها بگوييد چه كتابي بخوانند.
از پيامهايي كه به شبكه ميآيد، تعداد مخاطب راضيكننده بوده؟
به ما تعداد نگفتهاند، ولي خودمان متوجه ميشويم كه برنامه ديده شده است. اميرحسين صديق در فصل اول طبق گفتهی خودش، در ذهن مردم از باباي زيزيگولو تبديل شد به مجری كتابباز. ميگفت قبلاً كه به شهرستان ميرفتم ميگفتند باباي زيزي گولو آمد، ولي حالا كه ميروم ميگويند كتابباز آمد. اين يعني که برنامه دارد كار خودش را ميكند.
در بين سلبريتيهايي كه دعوت ميكنيد چطور؟ آنها هم قبل از حضور در برنامه، آن را دنبال میکردند؟
بالاي 90 درصدشان ديدهاند. درصد جدياي از اينها آدمهايي هستند كه به اين راحتيها به تلويزيون نميروند و برايشان مهم است كه كجا دارند ميروند. بعضيهايشان وقتي به اينجا ميآيند ميگويند برنامهتان دارد ديده ميشود. در فصل دوم با حضور سروش صحت، اين فضا ناگهان يك جهش جدي هم داشته است.
يعني جذابيت مجري موثر بوده؟
جذابيت مجري يك بخش از قضيه است، ولی بخش مهم قضیه این است که سروش صحت بر فضاي كتاب احاطه كامل دارد و به شدت كتابباز و بين هنرمندان به كتابخواني زبانزد است. معروف است كه ميگويند اگر ميخواهي سروش صحت را پيدا كني، بايد بروي كتابخانه ملي. به همین دلیل كسي كه ميآيد و مقابل سروش صحت مينشيند، نگراني اين را ندارد كه در مقابل يك آدم غيركتابي نشسته است. اين ويژگي سروش صحت هم خيلي به جذابيت برنامه كمك ميكند و طبيعتاً مخاطب هم اين نکته را خوب دريافت ميكند.
بحث را كمي از «كتاب باز» بيرون ببريم. شما يك تهيهكننده جوان هستيد كه در سن و سال پايين، برنامهساز تلويزيون شده و كارهاي مختلفي را انجام دادهايد. آيا صرف علاقه و استعداد كافي است كه كسي تهيهكننده تلويزيون بشود، كار هنري انجام بدهد و به اهدافش برسد يا غير از علاقه و استعداد چيزهاي ديگري هم لازم هستند؟
علاقه، استعداد، آموزش.
يعني اگر اين سه عنصر در یک فرد وجود داشته باشند، او در مسیر حرفهای تولید قرار میگیرد؟
اگر استعداد داشته باشيد و آموزش ببينيد، ياد ميگيريد و وقتی ياد بگيريد و علاقه هم داشته باشيد، ميرويد و تکتک مسيرها را پيدا ميكنيد و خودتان را به چيزي كه به آن علاقه داريد ميرسانيد. علاقه و استعداد كافي نيستند. آموزش هم خيلي لازم است. به نظرم این يك مثلث متساوي الاضلاع است.
اگر كسي باشد كه علاقه و استعداد هم داشته باشد، آموزش هم ديده باشد، ولي به او برنامه تلويزيوني ندهند، یعنی دارد چِرت ميگويد؟
چِرت نميگويد، بايد ببينيم چقدر علاقه دارد.
شما علاقه را چه جور معنا ميكنيد؟ خيليها ميگويند راهمان نميدهند.
شايد صبرشان زياد نيست. اگر علاقه داشته باشيد صبرتان را زياد ميكنيد.
يعني شما از هيچ راه غيرعادياي وارد تلويزيون نشديد؟
من خيلي پادويي كردم. علاقه داشتم و اين كار را كردم. من از عكاسي پشت صحنهها شروع كردم. نباید از هول حليم توي ديگ افتاد. خيليها در اين مسير با ما همراه شدند. تجربه كردن كار چندان سختي نيست. كافي است در موقعيت قرار بگيريد و آدم باهوشي هم باشيد و ببينيد كه چه كسي دارد چه كار ميكند؛ ولی خیلیها معمولاً يك كمي فن و تكنيك که ياد میگيرند، تصور ميكنند استاد قضيه شدهاند و ميتوانند مستقل بشوند. يك عده از آن بچهها وقتي از ما جدا شدند، متأسفانه این کار را كنار گذاشتند.
چرا؟
شايد به اين دليل كه ساز و كارِ كار كردن را كه بخشي از تجربه است بلد نبودند. تجربه فقط اين نيست كه بدانيد دوربين را كجا بكاريد يا چگونه با آدمها ديالوگ كنيد يا تركيببندي و قاببندي بلد باشيد. اگر بخواهيد كارگردان خوبي باشيد، بايد بتوانيد 70، 80 نفر آدم را مدیریت كنيد. اگر كسي علاقه و استعداد داشته باشد و آموزش هم ببیند، بیتردید راه و گروه و پروژهاش را پيدا ميكند. ابتدا با پروژههاي كوچك شروع و كمكم سرمايهاش را جمع ميكند. ما خودمان از يك زيرزمين شروع كرديم.
الان عمدهترين مشكلات شما در تهيهی برنامه تلويزيوني چيست؟
اول پول و بودجه. متأسفانه در تلويزيون به خاطر مشكلات مالياي كه سازمان با آن درگير است، طبيعتاً دستمان بسته است. ميخواهيم يك كارهايي بكنيم، ولي بودجه محدود است. «كتاب باز 2» منوط شد به آوردن اسپانسر. انگار که اين يك ادبيات جا افتاده در تلويزيون شده كه اگر ميخواهي برنامه بسازي و تهيهكنندگي كني بايد خودت اسپانسر بياوري، ولي من اين كار را جزو وظايف تهيهكننده نميدانم، بلكه سازمان بايد بگويد بيا و اين را بساز و من چه با اسپانسر چه بدون اسپانسر، هزينه ساخت برنامه را تأمين ميكنم. اين يك بار اضافی روي دوش تهيهكننده است و كار را سختتر ميكند.
غير از پول چه مشکل دیگر برای تهیه کننده های تلویزیون وجود دارد؟
محتوا. مخاطبهاي ما از برنامههاي سطحي، خسته و زده شدهاند. اين را يواشكي به شما ميگويم. يك جاهايي در جلسات برآورد برنامههاي تلويزيوني، وقتي داريم مجريای را در نظر ميگيريم، ميگويند سردبير و نويسنده معني ندارد. مجري بايد خودش بتواند مؤلف باشد و حرف بزند. اين حرف فوقالعاده غلطي است. من خودم هميشه جلوي اين قضيه را گرفته و در جلسات برآورد، موضوع نویسنده و سردبیر را مطرح كردهام. اگر هم بودجهاش تأمين نشده، خودم سعي كردهام از جاي ديگري تأمين كنم. اگر كاری سردبير داشته باشد و محتوا محور باشد و از نظر فني و تكنيكي هم كارت را بلد باشي، مخاطب، كار شما را دوست خواهد داشت و اين يعني موفقيت. بخش اعظم برنامههاي تلويزيوني از اين ويژگي تهي هستند.
شما برنامه تلويزيونی ساختهاید و كليپ و فیلم مستند هم كارگرداني كردهاید. شايد تمام كارهاي هنرياي را كه ميشده در اين سن و سال انجام داد تجربه كرديد، هدفتان براي آينده چيست؟ آيا قرار است يك برنامهساز موفق تلويزيوني بشويد يا يك مستندساز و يا ميخواهيد به سراغ كار داستاني برويد؟
من مقصدم سينماست.
يعني كارگرداني سينما؟
كارگرداني و تهيهكنندگي سينما. تمام كارهايي كه دارم در اين مسير انجام ميدهم براي اين است كه براي ورود به عرصه سخت سينما فولاد آبديده بشوم. كار داستاني كار سختي است. من در همه كارهايم، از «كتاب باز» بگيريد تا موزيك ويديوها كه در آنجا دستم براي تجربه بازتر است، دارم مشق سينما ميكنم. بايد يك تجربه و مطالعاتم را بيشتر كنم تا ببينم كي ميتوانم اين كار را انجام بدهم.
فكر ميكنيد كي به اين نقطه ميرسيد؟
فكر ميكنم يكي دو سال ديگر حتماً به اين عرصه نزديكتر ميشوم. همين حالا مقدمات كار داستاني ساختن، ولو در حد كوتاهش را فراهم كردهام، اما مطالعه و مطالعه و مطالعه و استاد و آموزش و تحمل و صبر، اولويتهای من هستند. اگر بدانم فيلمي را خواهم ساخت كه مثل موزيك ويديوي «برپا خيز» جايگاه خوبی پيدا ميكند و يا خودم را اقناع خواهد كرد، اقدام ميكنم، وگرنه چون عموم پروژههايي را كه كار ميكنيم با پول بيتالمال هست، سعي ميكنم با احتياط به آنها نزديك بشوم.
از سال 86 به اين طرف كه كار هنري را شروع كرديد، مخصوصاً در اين سه چهار سال اخير كه فعاليت زيادي كردهايد، آيا هيچ وقت به اين فكر افتادهايد كه ديگر بس است؟ یعنی نااميد بشويد و بگوييد از هنر چيزي در نميآيد و بايد به سراغ کار ديگري رفت؟
راستش را بگويم؟
بله
بله، پيش آمده.
چرا؟ و از كي؟
آخرينش شايد همين امروز بود. قبلتر از امروز شايد ديروز و پريروز، ولي اينها مشكلات هستند و نبايد آدم را نااميد كنند. وقتي وارد اين فضا ميشويد، گير ميافتيد. وقتي با مخاطب درگير ميشويد، كار دشوار ميشود. من دلم مي خواست طلبه بشوم. پدرم طلبه حاج آقاي مجتهدي بود. من بدم نميآمد آخوند بشوم. الان هم دلم ميخواهد. به خانمم گفتم چهل ساله كه بشوم آخوند ميشوم، ولي خانمم گفت من هم طلاق ميگيرم. من به خاطر بچه حزباللهي بودن و به خاطر آن نگاه ارزشي و به خاطر اينكه فكر ميكنم دارم زندگي ميكنم كه به نقاطي كه دين و ارزشها به من گفتهاند نزديكتر بشوم، چيزي که در من خيلي پر رنگ است، تبليغ ديدگاههاي ارزشي و ديني است؛ به خاطر همين ميگويم که بايد آغوشمان را براي هنرمندان باز كنيم، چون چه كسي ميتواند به اندازه هنرمندان تبليغ كند؟ براي من شرايط مالي خيلي ويژهاي وجود داشت. من اصولاً از نظر مالي خانواده غنياي دارم و خيليها به من پيشنهاد ميدادند كه بيا در فضاي بازار و واردات فعاليت كن. بنابراین طبیعتاً یک وقتهايي به اين فكرها ميافتم. چون تعهد به زندگي شخصي خيلي به آدم فشار ميآورد. همسر من چون خودش هم هنرمند است، خوشبختانه خيلي همراهي ميكند. بالاخره آدم قياس ميكند، ولي قضيه تبليغ مرا گير انداخته است. اگر هم ميخواهم به سينما بروم به خاطر اين است كه فكر ميكنم منبري است كه ميتواني از آنجا با آدمهايي كه پاي منبر نميآيند حرف بزني. همين حالا هم بين و بينالله ثانيه به ثانيه برنامهاي را كه روي آنتن ميفرستم، منبر رسولالله (ص) ميبينم.
كارهاي بعديتان چيست؟
داريم با حوزه هنري مستندي را در باره مسكن كار ميكنيم. احتمالاً قرار است كارگرداني این کار را من به عهده بگیرم. این يكي از دغدغههاي محتوايي بهشدت جدي و انقلابي من است و قرار است در این مستند حرفهاي خيلي جدياي زده شود. ويديو كليپهاي بعدي من در راه هستند. دارم براي يكي از كارهاي محسن چاووشي ويديو كليپي را كار ميكنم كه يك كار اجتماعي سر و صدا كن هست و اگر امكان پخش پيدا كند، فكر ميكنم كار ويژهاي خواهد بود. در زمينه داستاني هم يك كارهايي خواهم كرد.
داستاني را از كوتاه شروع ميكنيد؟
حتماً از كوتاه شروع ميكنم.