نگاهی به جشنواره موسیقی فجر در ۳۳ سالگی
محسن شهمیرزادی
در ابتدای امر شاید بتوان اختصاص بخشی مجزا –ولو تشریفاتی و نوستالژیک- برای موسیقی انقلابی در جشنواره «فجر» به نسبت سایر جشنوارهها را پسندیده دانست. همچنین موسیقی نواحی نیز از جمله بخشهایی است که میتوان از فلسفه وجودی آن دفاع کرد؛ هر چند همگی رای بر تشریفاتی بودن آنها دادهاند.
قیمت نجومی بلیتها از جمله مسائلی است که تعجب بسیاری از اهالی موسیقی را برانگیخته است؛ قیمتهایی که تفاوت چندانی با کنسرتهای آزاد در ایام غیرجشنواره ندارد. فریدون آسرایی چندی پیش با انتقاد از بیعدالتی مدیران جشنواره در توزیع بلیت و اختصاص جشنواره دولتی فجر به قشر مرفه، اظهار داشت: «هیچگاه در اجراهای مربوط به جشنواره، بلیت به شکل رایگان در اختیار مردم قرار داده نمیشود. جشنواره موسیقی فجر به جای اینکه از مردم عادی و طبقه ضعیف دعوت کند تا اجراها را ببینند از آنان پول دریافت میکند. متاسفانه جشنواره موسیقی فجر و کنسرتهای موسیقی که برگزار میشود مناسب وضعیت مالی طبقه پایین جامعه نیست».
همچنین برخلاف سال گذشته که پس از افتتاح رسمی سامانه «حام» و برگزاری چند کنسرت موسیقی آنلاین که اتفاقا با استقبال مخاطبان شهرستانی و تماشاگرانی که قادر به خرید بلیتهای نجومی کنسرتها نیستند، مواجه شد، امسال این سامانه به دلایلی نامعلوم از جشنواره حذف شد تا عملا جز خرید بلیتهای پربهای کنسرت برای مخاطبان تهرانی راهی دیگر برای حضور در جشنواره وجود نداشته باشد.
انتخاب گروهها و خوانندهها برخلاف روند سایر جشنوارهها بر عهده دبیر اجرایی جشنواره موسیقی فجر است. عدم حضور چهرههای فاخر عرصه موسیقی و پررنگتر شدن بَندها و خوانندههای گیشهمحور نشان میدهد که منطق بازار و فروش بر این جشنواره حاکم است.
نکته مهم اینجاست که این جشنواره دولتی بوده و رسالتش چیزی جز کسب درآمد و سود مالی است. علی رهبری نیز با اشاره به همین موضوع در نامه مطول خود بیان داشت: «تازه برای اجرای این جشن- نه جشنواره- در این سطح هم در هیچ کجای دنیا به وزارت فرهنگ و ارشاد و تشکیلات دولتی و بودجه دولتی بیش از یک میلیارد نیازی نیست. این کار را در این سطح، یک آژانس و بنگاه شادمانی هم میتواند به مراتب بهتر از آقایان انجام دهد، نه وزارت فرهنگی که وظیفهاش بالا بردن سطح فرهنگ مردمش است. بودجه جشنوارههای وزارت فرهنگ باید صرف تعالی فرهنگ و هنر شود، نه صرف تفریح و سرگرمی. جالب اینجاست که اغلب گروههای ایرانی در طول سال خودشان سالنها را اجاره و برنامه برگزار میکنند و پولشان را هم درمیآورند. حالا دولت میآید، تحت عنوان برگزاری جشنواره، نهتنها سالنها را رایگان در اختیار این گروهها میگذارد بلکه به آنها دستمزد هم میدهد». مهمترین پیامد تجاریسازی بیرویه موسیقی را میتوان احاطه تاجران بر این هنر-صنعت دانست.
هرچند در ظاهر جشنواره موسیقی در زمینه توجه به فجر، حداقل از جشنوارههای دیگر کارنامه بهتری داشته و بخشی را برای «موسیقی انقلاب» تدارک دیده است، ولی در همان بخش تقریبا تشریفاتی نیز، فقط 6 اثر حضور دارند که همگی به موسیقیهای نوستالژیک دهههای اول انقلاب میپردازند و خبری از موسیقیهای انقلابی جدید نیست. در میان این آثار نوستالژیک نیز عمدتا مضامین میهنپرستانه و نه انقلابی یافت میشود. بیشک نوستالژیک کردن انقلاب و جلوگیری از بازتولید این مفهوم در قالبهای آثار هنری خود دستکمی از نادیده انگاشتن آن ندارد.
بازار موسیقی جهانی در انحصار ۴ شرکت است و این ۴ برند بزرگ با بهدست گرفتن ۷۰ درصد بازار جهانی و ۸۰ درصد بازار ایالات متحده به نوعی یک “انحصار چندگانه” ایجاد کردهاند. شرکتهای کوچک در رقابت با این شرکتها یا هضم میشوند و به بزرگترها میپیوندند یا حذف شده و ورشکست میشوند. انحصار صنعت موسیقی ایران و کسب درآمدهای نجومی از هنر نیز موجب شده جشنواره فجر که ماهیتی دولتی داشته و رسالت آن حمایت از هنرمندان و مردم است، تبدیل به یک جشنواره خصوصی و منبعی دیگر برای درآمدزایی شود. جشنواره فجر نیز با قدم برداشتن در این راستا، عملا مردم را از جشنواره حذف کرده و با بلیتهای ۹۰ هزار تومانی آن را به کالای لوکس مصرفی برای طبقه بالای جامعه تبدیل کرده است.