تحسین ناخالص

حسین ساعی منش

در مورد«خفگی» و این‌که چرا تحسینش می‌کنیم، لازم است ابتدا دو مسئله مهم را که فیلم باید با آنها دست و پنجه نرم می‌کند، بررسی کنیم.

مورد اول این است که به لطف فرمول‌های امتحان پس داده و محافظه‌کاری ناشی از آن، مدت‌هاست که چیزی به اسم «ژانر» و مولفه‌های مربوط به آن، غیر از مواردی معدود، در سینمای ایران غایب است. به طوری که مثلا «فیلم جنایی ایرانی» (که «خفگی» هم زیرمجموعه آن است) برای مخاطب ایرانی‌ای که اهل دنبال کردن سینمای این سال‌های ایران است، کلا ترکیب غریب و نامانوسی است. و اگر در این ‌باره شک داریم، کافی است توجه کنیم که همین «خفگی» هم بعضا با ایرادهایی مواجه شده که مثلا ترسناک نبودن آن را نقطه‌ضعفی برای آن قلمداد کرده‌اند، به این معنی که اساسا آن را متعلق به ژانر ترسناک دانسته‌اند. یعنی بیگانگی مخاطب ایرانی با ژانرهای سینمایی داخلی، به‌حدی بوده که حتی در تشخیص ژانر یک فیلم سینمایی هم ممکن است به خطا برود.

مورد دوم، سایه سنگین سینمای غربی است که لاجرم هر فیلم جنایی ساخته شده در ایران را (اگر ساخته شود) در وهله اول تحت‌تاثیر قرار خواهد داد. نتیجه نامطلوب این تاثیر هم در تولیدات انگشت‌شماری که در این چند سال شکل گرفته به‌وضوح قابل مشاهده است. فیلم‌هایی که اولا در یک فضای کاملا عجیب و غریب به سر می‌برند که اصلا معلوم نیست متعلق به چه زمان و مکان و شرایطی هستند و ثانیا تقلید بسیار پراشتباه و درجه چندم از آثار مطرح جهانی به شمار می‌روند که بلافاصله در ذهن مخاطبان خود با مقایسه‌ای لحظه‌ای رنگ می‌بازند.

حالا نتیجه‌گیری چیست؟ اینکه ساخت فیلم ژانر در ایران محکوم به شکست است؟ آن هم در این وضعی که در پیشینه چند سال گذشته‌اش به‌سختی فیلم قابل دفاعی دیده می‌شود؟ بدیهی است که نه. اتفاقا در چنین شرایطی است که اهمیت کارگردانی مثل جیرانی بیشتر مشخص می‌شود و «خفگی» دقیقا به همین دلیل قابل تحسین است. به خاطر اینکه می‌تواند راه را برای ظهور تنوع ژانری در سینمای ایران باز کند. و هرچند ممکن است با فیلم ترسناک اشتباه گرفته شود، اما اگر نباشد کسی «خانه دختر» و «زرد» و امثال آنها‌ را (فارغ از کیفیت جداگانه هر کدام) نه با فیلم جنایی و نه با ترسناک و نه با هیچ ژانر دیگری اشتباه نخواهد گرفت!

اما «خفگی» فیلم ویژه‌ای می‌شد اگر همین‌جا می‌ایستاد. اگر صرفا قرار بود به یادمان بیاورد که می‌شود در سینمای ایران هم فیلم جنایی ساخت و به فروش نسبتا موفقی هم دست پیدا کرد. در آن صورت ممکن بود بعدها از آن به عنوان یک «احیاکننده» یاد بشود. اما مسئله این‌ است که فیلم خیز برمی‌دارد تا فیلم درخشان و ماندگاری شود. بالاخره آن سنگ بزرگ را برمی‌دارد و به همین جهت، خود به خود آن تحسین اولیه رنگ می‌بازد و مخاطب، صرفا به دیدن نشانه‌های تفاوت بسنده نمی‌کند، بلکه با دقت و سختگیری بیشتری فیلم را بررسی می‌کند تا دلایل شاهکار بودن را در آن بیابد. و تشخیصش خیلی سخت نیست که «خفگی» فیلم شاهکاری نیست. مخاطب دلیل خاصی برای این فرض پیدا نمی‌کند، به این فکر می‌کند که در یک فیلم ماندگار نباید شخصیت‌های کم‌مایه و مبهمی مثل پولاد کیمیایی و ماهایا پطروسیان دیده شوند، شخصیت‌های اصلی‌تر باید بیش از اینها‌ مخاطب را درگیر کنند و باید بیش از اینها به انگیزه عشق‌های فریبکارانه و صادقانه و تبعات آنها پرداخته شود. بنابراین نهایتا وقتی مخاطب به خودش می‌آید می‌بیند که جای آن تحسین را نوعی افسوس پر کرده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا