جسارت رفتن در دل آتش
هفت راه- قاسم اکبری
پرداختن به حوادثی از جنس آتش سوزی ساختمان پلاسکو جسارتی می خواهد که کمتر در سینمای این روزهای ما یافت می شود. مصطفی کیایی اما این جسارت را داشت و این بار هم کارهای عجیب و غریب شخصیت های فیلم اش را با واقعه ی پلاسکو گره می زند تا هم از ظرفیت دراماتیک این اتفاق بهره کافی را ببرد و هم مخاطبان را برای دیدن فیلمش تحریک کند.
داستان فیلم حول بحران بدهی بهمن(بهرام رادان) و احد(محسن کیایی) به طلبکاران و نقشه ای که برای فرار کشیده اند، می چرخد. آنها برای تولید لباس با یکدیگر شریک شده اند و به دلیل واردات کالاهای چینی نمی توانند جنس خود را بفروشند و ضرر می کنند. شخصیت های دیگر داستان به واسطه این دو و حول وضعیت بغرنجی که در آن گیر افتاده اند وارد ماجرا می شوند، تا جاییکه فیلمساز همه آنها را در حول موقعیت ساختمان پلاسکوی در حال سوختن گردهم می آورد و ارتباطات جدیدی بینشان شکل می دهد. همین ترکیب هم موجب می شود که شخصیت های فیلم تاحدی وجهی نمادین پیدا کنند و گاهی حتی حرف هایی بزرگتر از دهانشان را به زبان آورند.
ایجاد منطق مناسب برای جمع کردن کاراکترها حول یک موقعیت مکانی کار پیچیده ای است که نویسنده چهارراه استانبول تا حد خوبی توانسته است از عهده آن برآید و علی رغم دوپاره شدن داستان در برخی از لحظات فیلم که وارد جزئیات حادثه و اقدامات نیروهای امدادی می شود، در مجموع خط روایی فیلم انسجام مناسبی دارد و حادثه آتش سوزی وصله پینه ای به نظر نمی رسد و نقش دراماتیک جدی در پیشبرد داستان و ارتباط شخصیت ها ایفا می کند.
آنچه که چهارراه استانبول را جذاب می کند اما همان جسارت است. جسارت شخصیت ها در فرارشان از اوضاع افتضاحی که در آن گیر افتاده اند. همه کاراکترهای اصلی فیلم به جایی رسیده اند که چیزی برای از دست دادن ندارند و حاضرند همه زندگی خود را قمار کنند. حتی در صحنه قمارخانه هم بر روی این امر تاکید می شود و در آنجاهم دوباره بهمن و احد همه چیز باخته ای را می بینیم که این بار هم باید فرار کنند و حل مشکلشان را به تعویق بیاندازند.
جسارت و بی پروایی در تاروپود دیالوگ و حرکات بازیگران و دوربین و موسیقی و ضرباهنگ فیلم هم تنیده شده است و به همین دلیل هم کاراکترها از دادن هیچ فحش و ناسزایی نسبت به یکدیگر دریغ نمی کنند و خشونت خاصی را در کل فیلم تسری می دهند. تاحدی که می توان نمایش فیلم را برای افراد زیر 15 سال نامناسب دانست!
جسارت کارگردان اما به لحن و کلام شخصیت هایش محدود نمی شود. او رگه هایی از نقد سیاسی – اجتماعی تند و کنایه آمیزی هم در کارش وارد می کند که اکنون می توان گفت یکی از ویژگی های آثار کیایی شده است. این بار اما گل درشت و تاحد زیادی نچسب. خاصه اینکه از زبان بازیگر/مدلی همچون بهرام رادان شنیده شود که اشتغالش به دنیای مدلینگ و تبلیغات فرصت کار بازیگری جدی را از او سلب کرده است و توانایی ادای مناسب دیالوگ های سریع و خشن کیایی را ندارد!
پاشنه آشیل فیلم هم همین بازی غیرقابل قبول رادان و ضعف جدی شخصیت اصلی فیلم است که حرف های پیام گونه فیلم را شعاری و ناهموار می کند و کنایه آمیز بودن آن را از بین می برد. این دیالوگ ها در زبان مامور آتش نشانی هم هست و گاهی حتی رنگ و بوی سیاسی جدی تری هم به خود می گیرد اما با بازی خوب پاکدل روانی بهتری پیدا می کند و به اصطلاح معروف زیاد بیرون نمی زند.
چهارراه استانبول را می توان تجربه خوبی از پرداختن دراماتیک به حوادث معاصر دانست. در این فقر سوژه ای که سینمای ایران به آن دچار شده است این گونه تجربه های جدید می تواند دریچه های تازه ای را به سوی فیلمسازان باز کند، به شرط اینکه جسارت لازم را داشته باشند!