مدیران تلویزیون در سینما اپوزیسیون شدند
ماهنامه نزدیک – اگر نگوییم مهمترین، بیشک او یکی از اصلیترین منتقدین جشنوارهی فجر در طول این سالهاست که بارها در تریبونها و رسانههای مختلف، نقدهای تندی را به ساختار این جشنواره و آثار حاضر در آن وارد کرده است. ضیاءالدین دری علاوه بر اینکه در دهه هفتاد به عنوان فیلمساز در جشنواره حضور داشت، در دورهی سی و یکم جشنواره عضو هیئت داوران هم بوده است. او در این سالها کم کار است، و پس از ساخت سریال کلاه پهلوی به خلوتی خودخواسته پناه برده است. با او دربارهی تمام فراز و نشیبهای جشنوارهی فجر در سالهای گذشته گفتگو کردهایم:
شما پیش از حضور در هیئت داوران، تجربهی حضور در جشنواره فجر به عنوان فیلمساز را هم داشتید؟
آخرین باری که به جشنواره فیلم دادم در سال 1385 بود که فیلمی درباره تروریسم ساخته بودم. کاری بود به نام “من و دبورا”، که به زبان انگلیسی ساخته شد و تلویزیون سرمایه گذارش بود. اگر اشتباه نکنم سال اول مدیریت آقای جعفریجلوه به عنوان معاونت سینمایی بود. فیلم را برای بخش مسابقه انتخاب نکردند. ما دوستان را از تلویزیون میشناختیم و حالا به مدیریت سینمایی رفته بودند. از آنها سئوال کردم چرا فیلم انتخاب نشد؟ برگشتند و گفتند هیئت انتخاب ـ میتوانم نام ببرم، اما نام نمیبرم- گفتهاند این فیلم تبلیغاتی است. منظورشان هم این بود که فیلمت دارد تبلیغ نظام را میکند. برایم خیلی جالب بود که این مدیران خودشان تا هشت نه ماه قبل که در تلویزیون بودند به دنبال این بودند منویات نظام را از طریق تلویزیون پخش کنند و حالا که از تلویزیون به سینما رفته بودند تبدیل به اپوزیسیون شده بودند. از دوستی که هنوز هم در شاخههای فرهنگی ارشاد کار میکند پرسیدم یعنی چه که تبلیغاتی است؟ وظیفه شما نیست که بگویید فیلم تبلیغاتی است، بلکه وظیفه شما این است که بگویید آیا فیلم، فیلم هست یا نه. شما در کجای دنیا میتوانید فیلمی بسازید که عاری از هرگونه تبلیغات باشد؟ کسی که فیلم اپوزیسیون میسازد تبلیغات نمیکند؟ چطور فیلم او تبلیغاتی نیست، اما فیلم حامی نظام تبلیغاتی است؟ پس بگویید که میخواهیم فیلم اپوزیسیون بسازیم. خلاصه این فیلم به عنوان آخرین فیلم سینماییام فعلاً باقی مانده است. این سوال هنوز هم برای من باقیست که آیا سینمای جمهوری اسلامی در حوزه وزارت ارشاد اساسنامه و مانیفست دارد یا ندارد؟ همین امسال فیلمها را بر چه اساسی انتخاب کردهاند؟ تعداد فیلمها را نمیدانم چندتاست …
22 فیلم، یک انیمیشن و دو مستند.
این 22 فیلم امسال بر چه اساسی انتخاب شدهاند؟ آقای دکتر کرمی را میشناسم. جزو هیئت انتخاب بود. سایر اعضا را هم میشناسم. اینها آدمهای جهتداری هستند. تمام فیلمهایی که امسال ساخته شدهاند فیلمهای تبلیغاتی هستند. یعنی شما میپذیرید آقای دکتر کرمی فیلمی را انتخاب کند که مبانی نظام را زیر سئوال ببرد؟ بیتعارف حرف بزنیم. از آن طرف آقای مهندس حیدریان که رفیق عزیز ماست، آیا در مرام مدیریتی خودشان برای سازمان سینمایی کنونی میپذیرد فیلمی نمایش داده شود که مثلاً نهاد دولت کنونی را کلاً زیر پا گذاشته باشد؟ یعنی تمام فلاکتهای اجتماعی را گردن دولت بیندازد. میپذیرد؟ بنابراین در اینجا برمیگردیم به اینکه ما بر اساس کدام اساسنامه و مرامنامه داریم فیلم برای جشنواره انتخاب میکنیم؟ اصل قضیه را روشن و رئوس آن را تعیین کنیم. به هر حال به خودم گفته شده فیلم تو تبلیغاتی است. تبلیغاتی است یعنی چه؟ یعنی من فیلمی ساختهام که میخواهم در آن بگویم ایرانی تروریست نیست. ببخشید! باید میگفتم هست، آن وقت انتخاب میشد.
همیشه به عملکرد هیئت انتخاب نقد وارد بوده و همیشه هم در جواب حرفهایی زده میشود از این دست که انتخابها سلیقه است و …
تا آنجا که به من مربوط میشود، در انتخابها کاملاً اعمال نفوذ، سلیقه شخصی، حب و بغض و غرض و مرض هست. اما اگر اینجا جشنواره فجر است، پس باید فیلمها در جهت منویات نظام باشد. اگر هم دو سه فیلم بود که نهاد مملکت را زیر سئوال میبرد، ممکن است اینطور توجیه کنیم که تشخیص دادهایم به مصلحت نظام است که دو سه فیلم از این جنس هم داشته باشیم. خواستهایم برای کسانی که میخواهند یک مقدار اپوزیسیون باشند خودمان اپوزیسیون را ساخته باشیم. اگر چنین چیزی هم هست باید در اساسنامه باشد.
یکی از شایعهها و حرفهای در گوشی که همیشه درباره داوری جشنواره فجر وجود دارد این است که از بیرون فشارها و توصیههایی به داوران می شود. با توجه به اینکه خود شما هم سابقه حضور در هیئت داوران جشنواره را داشتهاید، میخواهیم بدانیم این حرفها چقدر واقعیت دارند؟
هم واقعیت دارد هم ندارد. مثلاً من یک بار داور بخش بینالملل بودم. آن سال آقای مهرجویی از ایران فیلم داشت. یکی از داورها فرانسوی بود، یکی چینی و یکی هم هندی که البته هر چه روی نقشه گشتم نتوانستم جایی را که او از آنجا آمده بود پیدا کنم! اینها داوران بخش بینالملل بودند و من هم بودم. یکی از گردانندگان بخش بینالملل آمد و به من گفت: «فلانی! سعی کن یکجوری بشود که جایزه را آقای مهرجویی ببرد.» گفتم: «باشد!» آن موقعها هنوز جایزه بینالملل در دل جشنواره فجر بود و آمدند و گفتند کاری کنید جایزه از اینجا بیرون نرود. رای گیری شد و قرار شد جایزهی بهترین کارگردانی به آقای مهرجویی داده شود. آن داور فرانسوی زیاد به ایران آمده و رفته بود و با سینماگران ایرانی و خانم بنیاعتماد و دیگران آشنا بود و درباره اینها کتابی نوشته بود و انگلیسی را هم خوب حرف میزد. در واقع من و او به دلیل اینکه زبان را از بقیه داورها بهتر بلد بودیم، با همدیگر لابی کردیم و گفتم خوب است جایزه کارگردانی را به آقای مهرجویی میدهید، اما ایشان در سن و سالی نیست که این جایزه چندان برایش جذاب باشد. آقای مهرجویی باید جایزه بهترین فیلم را بگیرد. نهایتاً حرف ما پیش رفت و جایزه بهترین فیلم را به آقای مهرجویی و بهترین کارگردانی را گمانم به یک کارگردان ژاپنی دادند که فیلم نسبتاً خوبی را ساخته بود و آن شب هم آقای مهرجویی به اختتامیه آمد و جایزهاش را که یک اتومبیل بود گرفت و سوار ماشینش شد و رفت.
در بخش مسابقهی ملی چطور؟ شما سال 91 عضو هیئت داوران بودید.
در آن سال از بیرون سفارشی نشد و کسی مداخله نکرد. ما هفت کارگردان بودیم و یکسری اصول را رعایت کردیم. فیلم پر هزینهای به اسم «استرداد» ساخته شده بود. فیلمی بود که فارابی ساخته بود و اهداف ملی را دنبال میکرد. جوایز تخصصی مثل صحنهآرایی، گریم، لباس و… در این فیلم معنا داشتند و فیلم دیگری در جشنواره نبود که ما بخواهیم چنین چیزهایی را در آنها لحاظ کنیم. فیلم دربارهی استعمار و این بحثها بود و بارزترین فیلمی بود که به لحاظ پیام، میخواست در روند منویات نظام باشد. اگر در آن سال سه فیلم داشتیم که راجع به استعمار و امثال این موضوعات حرف میزد حتی اگر به اندازه این فیلم هم برایش هزینه نشده و فیلم روز بود، ولی حرفها و پیامش ضد استعمار و امثال اینها بود ممکن بود آن فیلم جایزه بگیرد، اما در بین 30 فیلمی که آن سال شرکت کردند فقط همین فیلم بود که از نظام پول گرفته و نظام برایش هزینه کرده و این پیام استعماری را داده بود.
یعنی بدون اینکه از بیرون فشاری وجود داشته باشد، خود داورها مصالح نظام را در نظر گرفتند؟ مگر همهی داورها به این اصول و مصالح معتقد بودند؟
همه ما هفت کارگردان آدمهای پختهای بودیم و میدانستیم این جشنواره به هر حال مرامی دارد و اگر هم در مواردی رعایت نمیشده، حالا ما هستیم که باید رعایت کنیم. کسی نمیتوانست به ما فشار بیاورد. اگر در مورد دو سه فیلم فشاری هم بود به آقای عباسیان بود و به ما منتقل نشد. میدانستند ما هفت نفر را نمیتوانند کنترل کنند.
در سالهایی ممکن است داورانی باشند که نگاهشان خیلی هم همسو با نظام نباشد. در آن دورهها هم این مصالح و منافع ملی در نظر گرفته میشود؟
نه لزوماً. کما اینکه بودند و فیلمهایی را که بیرون زدند دیدید و همانها هم روی سینما تأثیر گذاشتند. یعنی زمانی که سازمان سینمایی و مدیران سینما چیزهایی را شل کردند و گفتند میتوانید از این حرفها بزنید، نتیجهاش را در جامعه دیدید و لزومی ندارد نام ببرم، اما تأثیر بطئی خود را گذاشت که الان پانزده سال است نمیتوانیم از فیلمهای به اصطلاح سیاهنما بیرون بیاییم. کاری هم ندارم بعضیها دفاع میکنند. در امریکا به قول یکی از رفقا 50 میلیون نفر homeless (بیخانمان) است. فیلمهای امریکایی را دارید میبینید. در آنها خبری از homeless هست؟ کارتنخواب میبینید؟ در فیلمهایشان از این چیزها میبینید؟ درامهای پرشکوه هم دارند. درامهای خیلی مهمی هم دارند، اما شما این چیزها را در آنها میبینید؟ نه. بعد کارگردان ایرانی مینشیند و میگوید بهبه! عجب فیلمی. اما به خودش که میرسد میگوید: نمیشود ما برویم و اینجوری فیلم بسازیم و ایرانی را نشان بدهیم که یک کشور باستانی و بزرگ است. اسلام هم که افت دارد آدم بخواهد از آن تعریف کند. یادش رفته است مادرش یک زن مسلمان چادری بود و اگر کسی به خواهرش چپ نگاه میکرد میزد شکم طرف را پاره میکرد. همه اینها را یادش رفته است و میآید و فیلمی میسازد که کاملاً مغایر با همه باورهای سیاسی اجتماعی خودش هست و میشود فیلم سیاهنما. حالا چه در باره حقوق خانمها باشد، چه راجع به مسائل اجتماعی روزمره. آقا! درام درست کنید. بلد نیستیم درام درست کنیم و آنوقت دختری را نشان میدهیم که بدون اجازه مامانش مثلاً رفته سینما و بعد که برگشته مامانش در خانه را به روی او باز نکرده است. بعد دخترک در خیابان ول شده است. حالا چی؟ یکی برایش بوق میزند، یکی میخواهد اذیتش کند. آخر سر هم یا نیروی انتظامی یا یک آدم معمولی میآید و از این دختر حمایت میکند و تمام. این فیلم است؟ به خدا این فیلم نیست. این درام نیست. این کمسوادی و نابلدی است. بلد نیست فیلم بسازد، اما چون خریدار دارد اینطوری میسازد.
شما بارها در تریبونهای مختلف اعلام کرده اید که به ساختار فعلی جشنواره اشکالات فراوانی را وارد می دانید. برای ساختار موجود، آلترناتیوی هم دارید؟
من 20 سال است دارم این را میگویم که یک سال جایزه ندهید. یک سال با قدرت تمام جایزه ندهید و بگویید امسال سال گذار است و ما از سال آینده فیلمهایی را که اکران میشوند به عنوان جشنواره ارزشیابی میکنیم. این پله اول برای اصلاح این جشنواره است. یک سال یک معاونت سینمایی باید این کار را بکند تا سینمای ما پا بگیرد. حالا میگویند جشن خانه سینما این شکلی است. یا میگویند این جشنواره در واقع جشنواره نیست، بلکه یک جشن و گعده ملی سینمای ایران است. اگر گعده است چرا گلچین میکنید؟ چرا به فیلمهای دیگر آسیب میزنید؟ چون وقتی شما یکسری فیلم را اصلاً قبول نمیکنید، برای بسیاری از مردم الگو میشود که آن فیلمها خوب نیستند. یعنی یک نوع پیشداوری به وجود میآورید. طبیعی هم هست. عقل مردم که پسِ کلهشان نیست و میگویند اگر این فیلم خوب بود اینها که غرض و مرض ندارند انتخابش نکردهاند. بنابراین ما خود به خود نوعی پیشداوری برای مردممان ایجاد میکنیم که به سینما نروند. در حالی که ما باید از فردای برگزاری جشنواره فجر رقابت تبلیغاتی شدیدی برای تولیدات سینمایی سال 1397 داشته باشیم. یعنی فیلمها بیایند و تا آنجا که توان سرمایهگذار آنها اجازه میدهد تبلیغ کنند و مردم را فرا بخوانند و مردم هم هیچ پیشداوری از فیلمی نداشته باشند و به سینما بروند و ببینیم کدام فیلمها مورد استقبال مردم قرار میگیرند. نترسید. حالا این جواب را به من میدهند که ما باید جامعه را handle یعنی مدیریت کنیم. چرا؟ چون اگر نکنیم، فیلمهای سخیف و فلان که مورد استقبال تودههای مردم قرار میگیرند جایگزین سینمای گلخانهای و به اصطلاح فرهیخته میشوند. من هم قائل نیستم به اینکه باید یک مشت فیلم سخیف بیاید و جایگزین سینمای هنرمندانه شود. من هم این را نمیخواهم، اما برای این باید راه پیدا کنیم. راهش این نیست که دوستان میگویند. راهش قیمومیت نیست، بلکه راهش چیز دیگری است. راهش شناخت تولید فیلم درست است.
پس شما به چیزی شبیه به اتفاقی که در مراسم اسکار می افتد اعتقاد دارید.
بله. جشنواره فجر هنوز به صورت یک جشنواره استاندارد در نیامده است. اگر مصاحبههای مدیران سینمایی این سالها را کنار هم بگذارید و با هم مقایسه کنید، می بینید هر کدامشان این جشنواره را یک جور تعریف کردهاند. یکی گفته این یک جشن دورهمی سینماست و آنچنان رقابتی نیست. یک نفر دیگر چیز دیگری گفته است. اینکه نمیشود. بالاخره این جشنواره چیست و میخواهیم چه بگوییم؟ شما یا باید با قدرت جشنواره فجر را به یک جشنواره تبدیل کنید که نام فجر را هم دارد و راهش هم این است که یک سال جایزه ندهیم و سال بعد از فیلمهای اکران شده فیلمها را انتخاب میکنیم تا جشنواره فجر تبدیل به یک جشنواره استاندارد شود. آن وقت دیگر هیئت انتخاب به آن معنا وجود نخواهد داشت، چون فیلمهایی که اکران شدهاند معلوم هستند. 50، 60 تا فیلم اکران شدهاند و مثلاً هشت تای آنها هم فروش خوبی دارند.
فقط فروش و استقبال عمومی را باید ملاک قرار داد؟
هم فروش، هم کیفیت هنری فیلم. جشنواره سپاس قبل از انقلاب هم که متعلق به بخش خصوصی بود میدانست مثلاً فیلم «ضعیفه» را که فروش خوبی هم کرده بود نمیتواند در جشنواره بگذارد. اتفاقاً فیلم «باباشمل» را در جشنواره میگذارد که مرحوم حاتمی در سال 1349 سه و نیم میلیون تومان برایش هزینه کرد و تمام سوپراستارها ـ فردین، فروزان، ملکمطیعی، همایون، بهمن مفید و… ـ را داشت، رنگی و ریتمیک و مثل «حسن کچل» فولکلوریک بود. سرمایهگذار و تهیهکننده آن هم ـ اگر اشتباه نکنم ـ آقای مصیبی بود. این فیلم آمد و در اکران زمین خورد، اما یک فیلم فولکلوریک ایرانی بود که امروز میتوانیم به آن رجوع کنیم. این فیلم به اعتبار هنری بودنش در جشنواره سپاس آمد. منظورم این است که فیلمی که اکران شده بود، اما موفقیت تجاری پیدا نکرده بود، ولی شأن هنری آن محفوظ بود به جشنواره راه یافت. فیلمی ممکن است فروش خیلی زیادی هم بکند، ولی خود جامعه هم انتظار ندارد آن فیلم را به جشنواره بیاورید و به آن جایزه بدهید. این فیلم را مردم دیده و خندیده یا کف زده یا روی صندلیهایشان تکانی به خود داده و رفتهاند. خود مردم انتظار ندارند چنین فیلمی به جشنواره برود، ولی غیر از این میبینید بقیه فیلمهای پرفروش فیلمهای با شأنی هستند که هم فروش متعادل و هم ساختار و موضوع خوبی داشته و سخیف نبودهاند. چنین فیلمهایی به جشنواره میآیند و دیگر هم لازم نیست شما ده شب مراسم بگیرید. یک هیئت انتخاب صالح فیلمهای پرفروش سال گذشته را ارزیابی میکنند و معدل درست را بیرون میکشند. چه موقع این را میگویید؟ مثلاً اول بهمن. اعلام میکنید این نه فیلم در جشنواره فجر امسال داوری میشوند. دیگر نه نیاز دارید سینما باز کنید. نه نیاز دارید شب و نصف شب بلیطفروشی کنید. دیگر نیازی به هیچیک از اینها نیست، چون مردم فیلمها را دیدهاند. در شب اختتامیه فرش قرمزی را هم پهن میکنید و هیچ ایرادی هم ندارد. زمان اختتامیه هم بیشتر از دو سه ساعت نمیشود و شش ساعت طول نمیکشد. جایزهشان را هم میدهید و تقریباً 80 درصد مردم هم با جوایز موافق هستند. این میشود یک جشنواره ملی به نام فجر و بدون این هزینهها. میآیید و میگویید ما از 15 میلیارد تومان برگزاری ده شب جشنواره فجر یک میلیارد را خرج جشن اختتامیه و یک میلیارد را خرج جایزه میکنیم. بقیه را هم به اعتبارات سینمایی میدهیم. جایزه را هم تبدیل به یک تندیس زیبای شکیل میکنیم، نه این چیزی که هر سال سر تندیس و پوسترش دعواست.
تغییراتی که هر مدیر در ساختار جشنواره ایجاد میکند، خیلی جزیی است و اساساً به نظر می رسد که جرات تغییرات بزرگ را ندارند.
باز امسال یک سری تغییرات ایجاد کردهاند، اما به قول شما جزیی. حالا آقای حیدریان دست کم تعداد فیلمها را روی 22 تا آورده است که بلبشو نشود. دوازده سیزده سال بود که یکسری فیلم ناقص را به هیئت انتخاب میآوردند. اصلاً هیئت انتخاب از فیلم سر در نمیآورد. ناقص بود. یک فیلم بدترکیب بدقواره بدون اصلاح رنگ و… را به هیئت انتخاب میدادند. امیدوارم امسال اینطور نبوده باشد. بعد ماجراهای حاشیهای شروع میشد. حالا این ارگان میگوید فیلمم باید در مسابقه باشد. این حرفی که دارم میزنم مال امسال نیست. مال پانزده سال گذشته است. میگویند این ارگان بالاخره در کشور حق و حقوقی دارد و اگر نه بگوییم ممکن است قهر کند و فیلمش را بگیرد و یا حتی مدعی شود و چون ارگان دارد چند روزنامه همسو داشته باشد و بگوید حالا که اینطور شد فک اینها را پایین بیاورید. پس فیلم را میگیرند و در بخش مسابقه میآورند. از آن طرف نگاه میکردند و میدیدند فلانی هم فیلم دارد و فیلمهای آنها را هم نمیشود حذف کرد. چرا؟ چون فیلمهای خوبی هستند و اگر نباشد حالا که اینها میدان را باز کردهاند، مردم این فیلمها را در بخشهای دیگر میبینند و میپرسند چرا این فیلم نیست؟ به این ترتیب فیلمها 25 تا و 30 تا میشوند. هیئت داوری که نمیتواند این همه فیلم را داوری کند. قضیه به این سادگی که نیست. یکی از مشکلات هیئتهای داوری بالا بودن فیلمهایی است که باید ظرف ده شب ببینند. نمیتوانند قضاوت کنند. مغزشان اشباع میشود. حالا کاری نداریم که 80 درصد فیلمهای ایرانی بالاخره یک شکل هستند، اما مغزشان اشباع میشود و تند و تند باید فیلم ببینند و آرامش لازم را برای دیدن فیلم ندارند. آقای حیدریان باز در این مرحله ترمزی گذاشته که خوب است. امیدوارم بخشهای دیگر در این جشنواره وجود نداشته باشد. بخشهای دیگر مثلاً میتواند مستند یا انیمیشن باشد، اما اینکه به بهانهای مثلاً فیلم اولیها را اضافه کنند، نمیفهمم یعنی چه؟ ما فیلم خوب و بد داریم، فیلم اول و دوم نداریم.
نکتهای که همیشه در جشنواره وجود دارد، داوریهای سئوال برانگیز است. مثلاً یکی از بحثها این است که فیلمی جایزه بهترین فیلم را میگیرد، در حالی که جایزه بهترین کارگردانی و فیلمنامه را نگرفته است. آنچه که در جشنوارههای دیگر کمتر مشاهده میکنیم. دو سال پیش فیلم «ابد و یک روز» سعید روستایی همه جوایز را گرفت، اما بهترین فیلم «ایستاده در غبار» شد. یا در سال 1391 که شما اشاره کردید «دربند» جایزه کارگردانی را گرفت، «قاعده تصادف» بهترین فیلمنامه را گرفت و «استرداد» بهترین فیلم شد. قضیه چیست؟
در سالی که فیلم «ایستاده در غبار» هست، آیا فیلمی که به نحوی با شهدا، دفاع مقدس و امثالهم سر و کار داشته باشد وجود داشته است؟ نبود. همین یکی بود و خودش با خودش رقابت کرد، چون در مدار منویات انقلاب و نظام بود آن را به عنوان بهترین فیلم انتخاب کردهاند که پیام دارد و میگوید اگر میخواهید جایزه بگیرید بروید و روی این مضامین کار کنید و اگر سال آینده چنین فیلمی داشته باشیم باز هم جایزه بهترین فیلم را به آن میدهیم.
در مورد «ماجرای نیمروز» هم همینطور فکر میکنید؟
دقیقاً!
یعنی معتقدید داورهای آن سال معتقد بودند باید جایزه بهترین فیلم را به فیلمی بدهند که همسو با نظام باشد؟
حتماً اینطور بوده است. البته یک نکته دیگر را هم باید اضافه کنم. اینکه فیلمی جایزه بهترین فیلم را میگیرد، ولی فیلمنامه و کارگردانی را نمیگیرد، قبل از انقلاب و در جشنواره سپاس هم اتفاق افتاد. در سالی که به فیلم آقای کیمیایی جایزه بهترین فیلم را دادند، بعد از اینکه مراسم سپاس تمام شد، ساعت 12 شب بود، رادیو با خدا بیامرز فردین تلفنی صحبت کرد. به خود فردین هم بیتوجهی کرده بودند و او گفت نمیشود فیلمی که کارگردانی و فیلمنامهاش جایزه نگرفته است، جایزه بهترین فیلم را بگیرد. اگر اشتباه نکنم فیلم «داشآکل» آقای کیمیایی بود. این مسئله خیلی مهم نیست و در اسکار هم دارد اتفاق میافتد. البته در اینجا برنامهشان چیز دیگری است و میخواهند افراد را راضی بیرون بفرستند.
به عنوان سئوال آخر از بحث جشنواره خارج میشویم و از خود شما میپرسیم که چرا چند سالی است کار نمیکنید؟ چرا اساساً در سینما فعالیت نمیکنید و بیشتر به سمت تلویزیون رفته اید؟
سینمای ایران به لحاظ ساختاری پاسخگوی تولیدات جدی نیست. در چنین ساختاری اگر آقای کیمیایی هم برود شکست میخورد. به همین علت هم هست که با وجود استاد بودنش شکست میخورد. چرا؟ چون فکر آقای کیمیایی بزرگ است و مجبور است به خاطر اینکه در این صنف حضور داشته باشد ـ چون دوست دارد که حضور داشته باشد ـ با یک بودجه ناقص کار کند و خود را با آن بودجه ناقص انطباق بدهد، اما فیلمش در نمیآید. لحظات جذاب و خوب دارد، چون بالاخره استاد است، اما آنچه که باید بشود نمیشود. وقتی میخواهید در این ساختار کار کنید، کارتان مشکل میشود. عدهای هستند که به عنوان تهیهکننده پول طرف و اختیاراتش را میگیرند و به او میگویند باید ظرف 30 روز فیلم را تمام کنی. جوانی هم که میخواهد بالاخره این سد را بشکند و وارد سینمای ایران بشود، تن میدهد. اما من دیگر شرایطم فرق می کند. به هر حال فیلمنامه زیاد دارم، اما صحبت میکنیم میبینیم سرمایهگذار حاضر نمیشود بیاید و برای اینجور فیلمنامهها سرمایه بگذارد، چون میگوید اگر بخواهم یک و نیم میلیارد سرمایه بگذارم، باید شش میلیارد بفروشد و تضمینی وجود ندارد که اینقدر بفروشد و این میشود وضع سینمای ما. از آن طرف میبینی gangهایی هم به وجود آمدهاند. الان فیلمسازی داریم که هنوز تکلیف نمایش دو فیلمش روشن نیست دارد فیلم سومش را میسازد. پیشکسوت هم هست، نه اینکه جوان باشد. اگر در چنین gang و دار و دستهای نباشیم زمین میمانیم. میماند حمایتهای دولتی. وقتی از حمایت دولتی استفاده کردید، باید آدم دولت باشید و نه منتقد و دلسوز آن. ما هم به دولت کنونی رأی دادیم، اما منتقدیم. حاضر هم نبودیم انگشت خود را رو به دوربین بگیریم و بگوییم ما به این دولت رأی دادیم، چون این رأیفروشی است. کسانی که الان دارند رأیشان را پس میگیرند کارشان معنا دارد. یعنی انتظار داشتند وقتی انگشت جوهری خود را جلوی دوربین گرفتند و خندیدند و عکس گرفتند و گفتند فقط این و نه آن، انتظار داشتند برای این کارشان حداقل یک میلیارد بگیرند و حالا به هر دلیلی نگرفته است و پشیمان شدهاند و میگویند مگر رأی ما مجانی بود؟ اگر وارد زندگیشان هم بشوید الحمدلله چیزی کم ندارند، ولی پشیمان هستند، چون چیزی نگرفتهاند و اینجوری دارند سیخونک میزنند و میگویند ما رأی خودمان را پس میگیریم و دفعه بعد به کسی که شما میخواهی رأی نمیدهیم و از این حرفها. پس به بخش دولتی هم که میرسیم فضا اینطور میشود. بنابراین ما میمانیم. تا زمانی که جان و نفس داریم و انرژی هست صبر میکنیم. اگر قسمت هم نبود کار نمیکنیم و نتیجه هم میشود همین وضعی که دارید میبینید. اصراری نیست که بخواهیم به این شکل کار کنیم. الان سینمای ما این شده است که با امکانات آقای کیارستمی بساز و مثل نهنگ عنبر بفروش. اینکه شدنی نیست. نمیشود نه پول بدهی، نه خرج کنی و فیلم هم بفروشد. اگر بخواهی با امکانات آقای کیارستمی خدابیامرز فیلم بسازی مگر دست خودش کج است؟ خب خودش میرود فیلم میسازد. اینجاست که میگویم مافیا وجود دارد. بعد همکار ما میآید و مافیا را جور غلطی معنا میکند و با وجودی که خیلی با هم رفیق هستیم، به تمام مردم این مملکت توهین میکند. آقای موسوی همه مردم ایران را مافیا کرد. گفت مافیا مال یک کشور قانونمند است. کشور ما که قانونمند نیست. معنای این حرف این است که در کشوری که قانونمند نیست همه مافیا هستند. این تعریف درستی نیست. داستان مافیا چیز دیگری است که باید در وقت خودش در باره آن صحبت کرد. نتیجه ماجرا این میشود که آدم با تجربهای که ما برایش احترام هم قائل هستیم و دوستش هم داریم، میآید و راجع به وجود مافیا در سینمای ایران این را میگوید، ولی اگر الان بروم و با پول خودم و با مدل آقای کیارستمی فیلمی بسازم، آیا میتوانم آن را در شرایط یکسان اکران کنم؟ شما میگذارید این فیلم روی پرده سینما برود یا حتماً باید شما هم سودی بکنید؟ شما که میگویم منظورم شخص موسوی نیست. منظورم کسانی هستند که سینماها را در اختیار دارند. میگذارید؟ نمیگذارید. الان تکلیف سالنهای سینمای ما روشن نیست. یعنی اگر الان از جیب خودم خرج کنم و فیلم بسازم به آنجا که برسم خفهام میکنند. بیرحمانه هم خفه میکنند.