«رنج پنهان»؛ چطور در یک سریال ظاهرا انقلابیِ سفارشی به نظام طعنه بزنیم! / بیژن میرباقری؛ پدیده تازه جریانِ «پول نظام را بگیر و به آن فحاشی کن!»
محمدحسین رحیمی
این شبها سریالی به نام «رنج پنهان» از شبکهی اول سیما پخش میشود که به مناسبت ایام پیروزی انقلاب اسلامی تولید شده و کارگردانی آن بر عهده ی بیژن میرباقری است. فیلمسازی که پس از چندین تجربهی ناموفق در سینما، چند سالی است که به حاشیه رفته و به کارهایی همچون کارگردانی دوم فیلم محمد(ص) میپردازد.
از سر و شکل سریال اینطور پیداست که ساخت آن حمایت جدی مدیران را پشت سر خود داشته؛ کافیست به این موضوع توجه کنیم که بخش اعظمی از داستان، در محیط دانشگاه تهران و خیابانهای اطراف آن رخ میدهد و این حد از در اختیارگذاری لوکیشنی با این میزان از اهمیت، در مورد آثار بسیار شاخصتر نیز سابقه نداشته است.
داستان سریال دربارهی شخصیتی به نام یوسف است که به مرور جذب سازمان منافقین شده و بر علیه رژیم شاه فعالیت میکند. اما فارغ از وجوه فنی و ساختاری اثر که یک کپی دستچندم از آثار شاخص این سالها در رابطه با منافقین است، آنچه بیش از همه جلب توجه میکند، شیطنتهای گاه و بیگاه سازندگان در همانندسازی وقایع دهه 50 و رژیم طاغوت با اوضاع و احوال امروز کشور و طعنه به وضعیت امروز است.
به عنوان مثال در قسمت ششم سریال، یوسف و نامزدش سارا به دیدن تئاتری دانشجویی میروند، اما نمایش با ورود نیروهای ساواک ناتمام میماند. در سکانس بعد، یوسف و پدرزن طاغوتی خود، دربارهی محتوای نمایش «توقیف شده» صحبت می کنند. پدر زن یوسف اصرار دارد که اثر نمایشی باید «امید بخش» باشد، نه اینکه بخواهد «مشکلات و سیاهیها» را نمایش دهد. اما یوسف- و دیگر اعضای خانواده- تاکید دارند که اثر نمایشی بازتابی از جامعه است و تا در جامعه امید نباشد، فیلم و تئاتر هم نمی توانند امید ببخشند!
یا در قسمت یازدهم سریال، سرتیم منافقین با یوسف دعوا می کند که «تو چرا انقدر زیاد فکر می کنی؟» و بعد مدعی میشود که راه مبارزه، «عقلانیت منتهی به اعتدال» نیست، بلکه «خشونت انقلابی» است! این درگیری لفظی هم زمانی اتفاق میافتد که یوسف دقیقاً در حال استدلالی صحیح برای جلوگیری از خشونت است، اما منافقین قصد دارند عمل انقلابی انجام دهند، که دست بر قضا کاملاً نیز خشونت را تایید میکند!
تاکید بر مفاهیمی مثل امید بخشی اثر نمایشی، عقلانیت، اعتدال، خشونت انقلابی و … در دورانی که این موضوعات در صدر بحث های فرهنگی و سیاسی روز کشور است، چیزی جز شیطنت و ماهی گرفتن از آب گل آلود نیست. کاری که البته از سازندهی سریال عجیب نیست؛ کسی که در صفحهی شخصیش از اعتراضات به قانون حجاب اجباری حمایت میکند، اما در پرخرجترین فیلم نظام؛ «محمد رسوالالله (ص)»، نقش کارگردانی دوم را بر عهده میگیرد، یا در همان صفحهی مجازی مذکور با انتشار عکسی از یک روحانی مسافرکش، تاکید می کند که «بلاخره یک روحانی هم دیدیم که به شغل شریفی مشغول باشد و زحمت بکشد» و در عین حال در سریال انقلابی سفارشیش برای سالگرد انقلاب زحمات روحانیون برای دستیابی به انقلاب را، البته در حداقلیترین شکل و فقط به جهت جلب رضایت مدیران سازمان به تصویر میکشد. با همهی اینها اما همچنان مهمترین رزومهاش این است که مردم نامش را با «داود میرباقری» اشتباه میگیرند و دیگر اینکه موسیقی فیلمش؛ «ربوده شده» نه با فیلم او که با «لاتاری» مشهور شده و مخاطب پیدا کرده.
بیژن میرباقری تازهترین پدیدهی جریان «پول نظام را بگیر و حتی در کار سفارشی به نظام طعنه بزن» محسوب میشود. مسیری که البته پیش از میرباقری کسان دیگری هم رفتهاند. از جعفر پناهی که سالها حقوقبگیر صدا و سیما بود و در جشنوارهها دنیا به عنوان اپوزوسیونِ دربند! صندلی خالی داشت، تا کامپوزیا پرتوی که با جعفر پناهی فیلم مشترک زیرزمینی میسازد و در جشنوارهها به نمایندگی از او حاضر میشود اما در عین حال به نویسندگی فیلم محمد(ص) هم دست رد نمیزند و هر سال در جشنواره فجر انقلاب با هر فیلم ضعیفی هم یک سیمرغ نصیبش میشود.