سارا عرفانی: جای تبلیغ کتاب هنوز در رسانه ملی خالی است
سارا عرفانی در نشست رونمایی از کتاب «به سپیدی یک رویا» گفت: به امید روزی که کتاب در رسانههای اصلی ما پر رنگتر دیده شود. تبیلغ چیپس و پفک و … را داریم اما جای تبلیغ کتاب به جز یکی دو برنامه خاص و چند برنامه بد ساخت و بد فرم خالی است.
به گزارش هفت راه به نقل از تسنیم، نشست معرفی و بررسی کتاب «به سپیدی یک رویا» با حضور نویسنده کتاب، فاطمه سلیمانی، منتقد، سارا عرفانی و علاقهمندان به حوزه ادبیات و نشر در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.
در ابتدای این نشست، فاطمه سلیمانی بخشهایی از کتاب را خواند و پس از آن سارا عرفانی نویسنده گفت: اگر بخواهم در مورد کتاب صحبت کنم، اولین نکتهای که به ذهنم میرسد این است که نوشتن داستان دینی، سختیهای خاص خود را دارد و به هر حال دست نویسنده را میبندد و به همین دلیل محدودیتهایی را برای نویسنده به همراه دارد. حال فکر کنید که بخواهید داستانی را بنویسید که راجع به یکی از شخصیتهای مقدس تاریخی باشد. در چنین حالتی دیگر نمیتوانیم از تخیل خود به حد زیاد استفاده کنیم و این موضوع سختی مضاعف را ایجاد میکند. نوشتن در فضای دینی، جسارت و هنرمندی را میخواهد که شاید بسیاری از نویسندهها سراغ آن نروند. بنابراین در قدم اول باید به خانم سلیمانی تبریک بگویم که توانست این کار را انجام بدهد. به نظرم نوشتن درباره این بزرگان، خود عزت و آبرو میدهد. من خودم درباره حضرت معصومه علیها السلام کاری در دست نوشتن دارم که بعد از کتاب خانم سلیمانی به چاپ خواهد رسید. کتاب من مربوط به نوجوان است. البته از خانم سلیمانی کمک گرفتم و در این زمینه نکات خوبی را از وی یاد گرفتم.
عرفانی در مورد شخصیتهای متفاوت در این کتاب گفت: باید بگویم که داستانهای کمی داریم که به شخصیتهای بزرگ دینیمان بپردازد. البته آقای شجاعی یک سری کتابهایی نوشتند. میخواهم بگویم که وقتی در مکانهای مختلف حضور پیدا میکنم و نکاتی را درباره شخصیتهای مختلف میشنوم، با خود میگویم که چه قدر میتوان درباره این شخصیتها کار کرد و چه قدر جای آن خالی است. در حقیقت شخصیتهای زیادی در ذهن من میآید که تاکنون درباره آنها هیچ داستانی نوشته نشده است. به عبارت دیگر در حوزه الگوسازی ضعیف بودیم و نتوانستیم الگوهای متنوعی برای آدمهای مختلف با سلیقههای مختلف ارائه دهیم.
وی گفت: قبل از این داستان خیلی اطلاعات زیادی درباره حضرت معصومه(س) نبوده است. دقت کنید که درباره کسی که تا این اندازه دغدغه ماست و خود شخصیت بزرگی بوده است، کتاب زیادی نداریم. شاید دلیل این موضوع کمبود منابع درباره ایشان باشد. در کل در تاریخ ما 2-3 پاراگراف درباره حضرت معصومه(س) وجود دارد و بیش از این اطلاعات نداریم. برای همین نویسنده مجبور است که برود و با دیگر شخصیتها تطبیق رخدادی بدهد.
عرفانی اضافه کرد: نسبت خواهری با امام رضا(ع)، در مورد حضرت معصومه بسیار پر رنگ است و به همین دلیل داستان از زمان تولد ایشان آغاز نمیشود. بلکه از زمانی آغاز میشود که ایشان از امام رضا(ع) جدا میشوند. خود این موضوع حُسن است چرا که مانند خیلی از داستانها نیست که از زمان تولد و کودکی و … آغاز شود. این شروع متفاوت همچنین از این جهت حُسن است که داستان از نقطه عطفی شروع میشود که بسیار مهم است. باید بگویم که شروع داستان بسیار احساسی و طوفانی است و نویسنده به خوبی آن جدا شدن را به نگارش درمیآورد. این موضوع موجب میشود که حتی در شروع داستان، حضور امام رضا(ع) را به صورت پر رنگ نبینیم البته درک بسیار خوبی نسبت به ایشان داریم. فضای شروع داستان، فضای بسیار عاطفی است و قبلا به شما هم گفتم که شروع این داستان را بسیار بیشتر از جاهای دیگر آن دوست دارم چرا که دارای زبان احساسی است و مخاطب را درگیر میکند. من دوست داشتم که بقیه داستان نیز با همان احساسات ادامه پیدا میکرد.
سارا عرفانی در بخش دیگری از صحبتهای خود بیان داشت: میخواهم در مورد زاویه دید داستان یعنی شخصیت سلطان صحبت کنم. انتخاب زاویه دید بخش مهمی است. ایده داستان باید وجود داشته باشد، اما همین که بدانیم چه زاویه دیدی باید انتخاب کنیم بسیار مهم است و شاید یکی دو ماه از وقت نویسنده را بگیرد تا بفهمد که از چه زاویهای باید به این موضوع بنگرد. باید دقت داشت که وقتی میخواهیم درباره شخصیتهای معصوم(س)، داستان بنویسیم، نمیتوانیم از اول شخص استفاده کنیم چرا که محدودیتهایی دارد و ما به درستی نمیدانیم که در ذهن شخصیتهای بزرگی مثل امام و یا حضرت معصومه(س) چه میگذرد و تجزیه و تحلیل ما چیست. در حقیقت یک موضوع عرفی وجود دارد که هیچ وقت چنین زاویه دیدی انتخاب نمیشود. این که شخصیت سلطان انتخاب شده است، به این دلیل است که او خدمتکار حضرت معصومه(س) است و همیشه همراه او است. این موضوع از هوشمندی نویسنده است. در مواردی میبینیم که سلطان از نگاه خود تحلیل میکند. شاید تحلیل ساده انگارانهای که برای مخاطب باورپذیر است و باعث میشود که او بتواند به راحتی ارتباط برقرار کند. این موضوع یکی از نکات قوت داستان است.
نویسنده رمان «پنجشنبه فیروزهای» در مورد فراز و فرودهای داستان صحبت کرد و گفت: اول داستان را خیلی دوست داشتم چرا که واقعا در اوجی شروع میشود و رفتن امام رضا(ع) و جدایی از حضرت معصومه(س) بسیار جذاب است. به نظرم این شروع داستان یکی از اوجهای داستان بود هم به لحاظ نوع روایت و هم به لحاظ نوع زبانی که ایشان انتخاب کرده بودند. نوع روایت در این بخش، یک سر و گردن از بقیه داستان بالاتر بود. همچنین آن قسمتی که به کربلا میرسند را بسیار دوست داشتم و هنوز به صورت تصویری در ذهنم موجود است. آن بخش خیلی مخاطب را تحت تاثیر قرار میداد. به نظرم بسیار حسبرانگیز بود و حضور مخاطب در کربلا، مواجهه با امام حسین علیهالسلام و … بسیار خوب درآمده بود و یکی از نقاط عطف داستان بود که با هنرمندی روایت شده بود. در آنجا میبینید که نوع روایت به گونهای است که همه میآیند، خاک بر سر میریزند و … این صحنهها خیلی شبیه به صحنههایی بود که برای حضرت زینب(س) در کربلا نیز پیش آمده بود و به همین دلیل توانسته بود که تصویر بسیار خوبی را ارائه دهد.
او در مورد نوشتن کتاب مذهبی در جامعه امروز ایران گفت: اینکار دو ور سختی دارد. یکی نوشتن داستان است و دیگری تعامل با مخاطب است. جالب است که خیلی از آدمهای مذهبی به من گفتند که تو رمان مذهبی ننویس چرا که مخاطب کم میشود و ارتباط برقرار کردن با او سخت میشود. ما به خیلی از افراد رمان را دادیم تا بخوانند و وقتی فهمیدند که رمان مذهبی است، گفتند که علاقهای نداریم و نمیخوانیم. بعد از نوشتن چند کتاب در این ژانر، دوست دارم تا کتاب بعدیام فضای مستقیم مذهبی را کمتر داشته باشد و حرفهایم را در لایههای پنهانیترداستان بگویم. این موضوع کمک میکند تا مخاطب بهتر ارتباط برقرار کند. در کشور اسلامی هستیم ولی محدودیتهایی را داریم. در طرف مقابل، در زیر ذرهبین بیشتری هستیم و مخاطب با وسواس بیشتری به اثر ما نگاه میکند و به نوعی به دنبال ایراد است. چرا فلان آدم مثبت، فلان کار بد را کرد. خب همه ما بالاخره اشتباهاتی را میکنیم. من امضایی ندادم که فلان شخصیت من در رمان پنجشنبه فیروزهای سفید است و … همچنین اگر شخصیت مثبت داستان ما به نحو کلی سفید باشد، واقعا نمیتوانیم در انتهای داستان کاری متفاوت انجام بدهد. در حقیقت سختیهای این چنینی هم در نوشتن و هم در تعامل با مخاطب وجود دارد.
عرفانی در بخش پایانی صحبتهای خود گفت: به امید روزی که کتاب در رسانههای اصلی ما به ویژه تلویزیون به صورت پر رنگتر دیده شود. تبیلغ چیپس و پفک و … را داریم اما جای تبلیغ کتاب به جز یکی دو برنامه خاص و چند برنامه بد ساخت و بد فرم واقعا خالی است. به هر حال رسانه ملی که بسیار تاثیرگذار است، برنامهای به اسم هفت را برای سینما و فیلم پخش میکند اما نتوانستیم که برای کتاب، برنامهای جذاب در ساعاتی خوب داشته باشیم و سلیقه مخاطب را تغییر بدهیم.
فاطمه سلیمانی نویسنده کتاب نیز در مورد ایده نوشتن این کتاب گفت: من دو علاقهمندی بزرگ در زندگی دارم. یکی تاریخ است و دیگری ادبیات، همچنین به تاریخ اسلام علاقه بسیار زیادی دارم. کتاب اول من در انتشارات نیستان منتشر شده بود. به هر حال ناشر و نویسنده از علایق یکدیگر با خبر هستند و در جریان بودند که من علاقهی زیادی دارم که درباره کربلا و عاشورا بنویسم. بنابراین این کار به من پیشنهاد شد و به من گفتند که دوست داری درباره حضرت معصومه(س) بنویسی؟ در همان لحظه اول گفتم که بسیار سخت است اما قبول میکنم. سختی راه، کمبود منابع بود و این موضوع خیلی مرا اذیت میکرد. به غیر از این موضوع، مسیر بسیار شیرینی را طی کردم و اگر چه سختی داشت اما اکنون که به آن فکر میکنم دوست دارم که باز هم این مسیر را تجربه کنم. کمبود منابع مرا اذیت میکرد و به همین دلیل مجبور بودم که به منابع اصلیتر رجوع کنم. همچنین باید درباره اطرافیان حضرت تحقیق میکردم. بنابراین درباره امام رضاعلیهالسلام، امام جواد علیهالسلام و … تحقیق کردم. همچنین به جغرافیای مدینه، نوع پوشش مردم و … نیز توجه کردم. این موضوعات باعث شد تا تحقیق من بسیار گسترده شود تا جایی که من این قدر اطلاعات داشتم که باعث شد تا کتاب دیگری را در کنار آن بنویسم.
وی درباره اسماء به عنوان یکی از خواهران امام رضا(ع) که در این داستان شخصیتی خاکستری دارد گفت: در تاریخ از شخصیت منفی زید و عباس، برادران امام رضا(ع)، مستندات زیادی وجود دارد که میتوان کتاب مستقلی درباره این دو نفر نوشت. میخواهم مثال سریال امام علی علیهالسلام را برایتان بزنم. در آنجا سریال امام علی(ع) را میدیدیم اما شخصیتی به نام قطام وجود داشت که به جذابیت داستان بسیار کمک کرده بود. در حقیقت شخصیتهای منفی که در داستان وجود داشتند باعث شده بودند که خوبی و عدل حضرت علی دیده بشود. اگر بیایم و بگویم که حضرت معصومه خیلی خوب بود، بسیار عبادت میکرد و … شاید حالت شعارگونه پیدا کند و مخاطب بگوید که نویسنده میخواهددرباره ایشان تعریف کند.
سلیمانی تصریح کرد: احتیاج است که در کنار این شخصیت، نفر دیگری باشد که ساختارها را رعایت نکند و همین موضوع باعث بشود که عبادات حضرت دیده شود. باید بگویم که نقدهای بسیاری به شخصیتهای اصلی داستان من وارد میشد، حتی در جایی اشک مرا درآوردند و میگفتند که شما به چه حقی آمدید و چنین تصویری را از دیگر دختر امام موسی کاظم علیهالسلام نمایش دادید. توضیح من به این انتقاد این بود که وقتی موسی بن جعفر علیهالسلام دو پسری به آن شدت متفاوت با امام رضا علیه السلام دارد، وجود دختری این چنین نیز شاید دور از ذهن نباشد. البته این را بگویم که شخصیت اسماء خیلی هم بد نیست. او پرخاشگر و پول دوست است که دوست دارد ازدواج کند و شوهری پولدار داشته باشد. این موضوع باعث شد که با خود بگویم که چنین شخصیتی می تواند این جا باشد تا بتواند داستان را بالانس کند و دیگر لازم نباشد که مستقیم بگویم که حضرت معصومه آدم بسیار عابد و زاهدی بوده است.
وی افزود: در مواردی که بحث پیش میآید و این دو نفر برای یکدیگر استدلال میآورند باعث میشود که شخصیت والای حضرت معصومه بهتر دیده شود. همچنین این موضوع کمک میکند تا کتاب خاصیت داستانی پیدا کند. علاوه بر اینها، از یک سری المان های امروزی در داستان کمک گرفتیم و سعی کردیم تا داستان امروزی تر باشد.
سلیمانی در مورد کمبود منابع صحبت کرد و گفت: فکر میکنم که 20 کتاب با عنوانهای مختلف درباره حضرت معصومه(س) خواندم اما همه آنان کپی از یکدیگر بود و فقط جلد و اسم نویسنده عوض شده بود و هیچ اطلاعات جدیدی به آن اضافه نشده بود. برای همین مجبور شدم که به تحقیقات خود وسعت بدهم. شاید اگر ایشان به ایران نمیآمدند، همان چند خطی که اکنون داریم را نیز نداشتیم. من همزمان با این کتاب، کتاب دیگری را راجع به امام جواد علیهالسلام نوشتم. در نوشتن این کتاب مشکل کمتری در بخش منابع داشتم چرا که راجع به ایشان، احادیث و روایات متعددی داشتیم. وقتی تحقیقات کتاب «به سپیدی یک رویا» را انجام میدادم، در مورد امام جواد(ع) بسیار مطالعه کردم و اطلاعاتی که درباره وی پیدا کردم چیزی در حدود 10 برابر حضرت معصومه(س) بود. در همان زمان، اطلاعات لازم برای نوشتن یک کتاب دیگر را داشتم و صبر کردم تا زمان نوشتن آن فرا برسد. همین موضوع موجب شد که در موقع درست آن، اطلاعاتم درباره امام جواد را دستهبندی کردم و تحقیق جزئی داشتم و کتاب جدیدی را شروع به نوشتن کردم. در حقیقت نوشتن به سپیدی یک رویا کمک فراوانی برای نوشتن کتاب جدیدم کرد.
نویسنده کتاب «به سپیدی یک رویا» در مورد گنجاندن تاریخ ایرانی اسلامی در این داستان گفت: در تحقیقاتی که داشتم، چند متن درباره شهر قم خواندم و در کتاب قرار دادم. آن چیزی که در تاریخ روایت شده است این است که ایشان به ساوه رسیدند. یک عده میگویند که ایشان بیمار شدند و عدهای دیگر میگویند جنگی رخ داد و ایشان درگذشتند. این جا یک دوگانگی وجود دارد و بر سر این موضوع اختلاف نظر وجود دارد. من به این نتیجه رسیدم که حضرت معصومه(س) بیمار شدند. اما خانم عرفانی به این نتیجه رسیدند که ایشان در جنگ کشته شدهاند. در تاریخ آمده است که ایشان به قم آمدند و به مدت 17 روز مهمان یکی از نوادگان ابوموسی اشعری بودند و تمام. دیگر هیچ اطلاعات دیگری موجود نیست. به نظرم مخاطب دوست داشت که درباره زندگی ایشان در ایران بداند و شاید مخاطب بیشتر دوست داشت که نصف کتاب مربوط به همین 17 روز باشد، اما متاسفانه امکانپذیر نبود و من اطلاعاتی نداشتم که بتوانم به آن پر و بال بدهم.
وی در مورد شرح خانهای که حضرت در آن سکنی گزیدند، صحبت کرد و گفت: مواردی که در مورد این موضوع در داستان آوردم به صورت واقع در تاریخ وجود دارد. این که موسی بن خضرج، حضرت را در باغ خانهاش دفن میکند، وجود داشت. همچنین آن دو نفر سوارهای که در انتها میآیند، از جمله موارد مناقشه است. عدهای میگفتند چنین نبوده است و عدهای میگفتند وجود داشته است. در طی تحقیقاتی که داشتم، احساس کردم که حتی اگر چنین چیزی وجود نداشته باشد، باز هم بار دراماتیک به داستان میدهد و خیلی هم به بیراهه نرفتهایم. روایتی داریم که میگوید که حضرت عباس علیه السلام جز 14 معصوم(ع) نبودند اما معصومیتی داشتند که خود امام سجاد علیهالسلام ایشان را غسل می دهند. برای خودم اثبات شد که حتما حضرت رضا برای تشییع جنازه حضرت معصومه(ع) میآیند.
سلیمانی در مورد صحنه ورود حضرت معصومه(س) به کربلا توضیح داد و گفت: جملهای را از امام صادق علیهالسلام در مفاتیح خواندم. در آن گفته بودند که وقتی به زیارت امام حسین(ع) میروید، غسل نکنید و با همان ظاهر خاک آلود به زیارت ایشان بروید. همین یک جمله باعث شد که من بتوانم این صحنه را ایجاد و توصیف کنم. به نظرم باید در روندی که مینویسیم و تحقیق انجام میدهیم، خیلی دقت داشته باشیم و حتی به تک جملهها نیز توجه داشته باشیم. این رمان را در مدت زمانی 14 ماه نوشتم. حدود 5-6 ماه تحقیقات را انجام دادم و سپس نوشتن داستان را شروع کردم. علاوهبر این باید بگویم که تحقیق به صورت موازی نبود و ابتدا تحقیق داشتم و بعد نوشتن را آغاز کردم.
فاطمه سلیمانی در بخش پایانی صحبتهای خود گفت: خانم اسماعیلی ویراستار کتاب امام جواد(ع) من بودند. وقتی ویراستاری کتاب تمام شد، به من گفتند که ارادت من به امام جواد(ع) بیشتر شد. من هم بعد از نوشتن این کتاب چنین حالی را داشتم. خیلیها به من پیام دادند و گفتند که در حرم حضرت معصومه(س) بودیم و در آنجا به یادت بودیم. خب این برای من کافی است و بسیار لذت میبرم. به فکر فرو میروم و میگویم که ارادت خود من چه قدر بیشتر شده است و نوشتن این کتاب چه قدر در سبک زندکی من تاثیر گذاشته است و این موضوع چه از لحاظ معنوی و چه از لحاظ اجتماعی بسیار برای من خوب بوده است همین که یک نفر به من میگوید که در حرم حضرت معصومه بودم و یادت کردم و یا خانم عرفانی چند روز پیش به من پیام دادند که در حرم شاهچراغ بودم و یادت بودم. اینها برای من بسیار خوب است. حتی از زمانی که شروع به نوشتن این کتاب کردم، برکت وارد زندگی من شده است.