روشنفکری ایرانی؛ شجره وابسته و لاف استقلال!

امیر ابیلی

جعفر پناهی در یادداشتی که دیروز منتشر کرد نوشته است: «امسال براى اولین‌بار در تاریخ سینماى ایران دو فیلم از دو فیلمساز ایرانى در بخش مسابقه‌ى اصلى کن حضور خواهد داشت. این حضور، خود به خود بیانگر آن است که سینماى ایران زنده و پویا است. مسلما این امر به مذاق کسانى که می‌خواستند مرگ سینماى مستقلِ ایران را با هر حیله و تهدید جشن بگیرند و یا با سوق دادن سینما به سمتِ سینماى حکومتى، سینماى مستقل را ریشه کن کنند، خوش نخواهد آمد.» پناهی اما از کدام «سینمای مستقل» سخن می‌گوید؟ سینمای خودش و فرهادی که همراه او در کن حضور دارد؟ یا کلیت سینمای روشنفکری ایران؟ آیا واقعا سینمای روشنفکری ایران از ابتدا تا امروز همانگونه که پناهی ادعا می‌کند مستقل و قائم به خود بوده است؟ ایا هیچگاه وابستگی مالی به نهادی دولتی نداشته است و با پشتوانه مردمی به پیش رفته است؟
پناهی البته پاسخ این سوال را خود به خوبی می‌داند، اما او هم مانند اسلاف خود روی کم‌هوشی و عدم حافظه تاریخی مخاطبش حساب ویژه‌ای باز کرده است و در کمال وابستگی لاف استقلال می‌زند. این را شاید بتوان یادگاری نامید که از همان آغاز جریان سینمای روشنفکری در ایران با ابراهیم گلستان در دهه 40 از او در سینمای ایران بر جای ماند و تا امروز ادامه یافت. ابراهیم گلستان، پدر معنوی جریان روشنفکری -که با گرفتن اولین جایزه بین‌المللی برای فیلم سفارشی «یک آتش» از جشنواره ونیز جریان سینمای جشنواره‌ای را هم در ایران آغاز کرد- نیز از مستندهای سفارشی شرکت نفت ارتزاق می‌کرد و درواقع اولین فیلمساز «تماما نفتی» تاریخ ایران بود. او حتی اولین اکران خصوصی فیلم‌های داستانی‌ش را هم در دربار و برای اعلیحضرت برگزار می‌کرد اما با این‌همه پز استقلال می‌داد و «اسرار گنج دره جنی» را به عنوان روزمه خود علیه حکومت و سند استقلال‌ش به حساب می‌اورد.
بعدها نسل بعد از گلستان نیز همین مسیر را رفتند. کسانی مانند عباس کیارستمی که پناهی نیز سینما را با دستیاری او آغاز کرد اساسا بدون حمایت‌های نهاد کاملا حکومتی «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» امکان ورود به سینما را پیدا نمی‌کردند و در سال‌های ابتدایی پس از انقلاب نیز بدون کمک‌ نهادهای دولتی مانند بنیاد فارابی امکان ادامه حیات نداشتند. به معنای دیگر استادان و عقبه‌ی جریان امروز مدعی «سینمای مستقل» در نکته‌ای قابل تامل هم به حکومت پیش از انقلاب «کاملا وابسته» بودند و هم به حکومت پس از آن و این در تاریخ هنر جهان شاید اتفاقی بی‌سابقه باشد!
نکته جالب دیگر اینکه مدیران دهه شصت که سه دهه قبل با حمایت‌های کاملا دولتی از جریان روشنفکری باعث قدرت گرفتن جریانی شدند که امروز مدعی «سینمای مستقل» است، خود نیز با ادعای مبارزه سیاسی- فرهنگی علیه حکومت و ساخت فیلم «مستقل» و منتقدانه‌ی «جُنگ اطهر» در موسسه کاملا مستقل «آیت‌فیلم» در سال‌های پیش از انقلاب، پست‌های مدیریتی پس از انقلاب را تصاحب کردند اما هیچگاه نگفتند که «خلیل گنجور» مدیرشان خود یک ساواکی بوده است.
به هر ترتیب اما «جریان مستقل روشنفکری» به همین شکل به مسیر ادامه داد و شاگردان نسل کیارستمی هم «کاملا مستقل» پا به سینما گذاشتند و کار خود را آغاز کردند. جعفر پناهی به عنوان مدعی‌ترین چهره این جریان ابتدا در دانشکده صداوسیما درس خواند و پس از فارغ‌التحصیلی بصورت کاملا مستقل کارمند صداوسیما شد و به مرکز بندرعباس رفت و آنجا دو فیلم کوتاه ساخت که در جشنواره‌ی مستقل و معتبر «تولیدات مراکز استان‌های صداوسیما» برنده جایزه شدند. پناهی پس از این «اولین فیلم مستقل»ش «بادکنک سفید» را با فیلمنامه استادش کیارستمی و با «حمایت شبکه دو صداوسیما» ساخت و در جشنواره مستقل، غیرسفارشی و غیرحکومتی فیلم فجر در سال 1373 برنده سیمرغ بلورین «بهترین فیلم اول» شد. پناهی 5 سال بعد فیلم مستقل و مهم دیگرش «دایره» را با همکاری «کامبوزیا پرتوی» این‌بار بدون وابستگی به پول‌های دولتی ایران و با وابستگی به پول‌های دولتی اروپا با بودجه‌ای از ایتالیا ساخت و توانست جایزه اصلی جشنواره ونیز ایتالیا را نیز کسب کند، اما به دلیل تصویرش از ایران حتی معاونت سینمایی دولت اصلاحات نیز حاضر به نمایش آن در ایران نشد.
کامبوزیا پرتوی، همکار پناهی در نگارش «دایره» نیز ‌نه‌تنها بعدها به رفیق گرمابه و گلستان او تبدیل شد و در دوران محکومیت بصورت مشترک فیلم‌های زیرزمینی ساختند، بلکه خود او هم به یکی از «مستقل‌»ترین فیلمسازان ایرانی در جریان سینمای مستقل ادعایی جعفر پناهی تبدیل گشت. او دو سال بعد «ایستگاه متروک» را برای علیرضا رئیسیان نوشت که یک کپی دست‌چندم از آثار کیارستمی بود و با بودجه‌ای از «فرانسه» ساخته شد و توانست در برخی جشنواره‌های اروپایی دیده شود. پرتوی چند سال بعد «کافه ترانزیت» را نوشت و این‌بار با پولی که بازهم از «فرانسه» رسیده بود خودش هم فیلم را کارگردانی کرد. اما مستقل‌ترین، غیرحکومتی‌ترین وغیرسفارشی‌ترین فیلمنامه پرتوی 10 سال بعد از کافه ‌ترانزیت رقم خورد، زمانیکه او فیلمنامه فیلم «محمد رسول‌الله(ص)» مجید مجیدی را نوشت و درسال‌های پس از آن هم با هر فیلمنامه ضعیف‌ش سمیرغ جشنواره غیرحکومتی و مستقل فجر را هم به خانه برد.
در همین دورانی که پرتوی مشغول نگارش فیلمنامه فیلم مستقل «محمد(ص)» بود اما دوست قدیمی‌ش جعفر پناهی با فعالیت سیاسی و دریافت حکم قضایی تبدیل شد به نماد مخالفت و مبارزه با جمهوری اسلامی در میان هنرمندان. او ظاهرا به دلیل اقدام علیه امنیت ملی ایران به زندان رفته، ممنوع‌الکار و ممنوع‌الخروج شده بود. اصلا به همین دلیل در اکثر محافل هنری روشنفکری دنیا تکریم‌ش می‌کردند، برایش یادبود می‌گرفتند، کرسی و صندلی ویژه می‌گذاشتند و …اما درست در همین زمان پناهی به عنوان مستقل‌ترین سینماگر ایران همچنان مشغول دریافت حقوق ثابت ماهانه از رسانه‌ی میلی! حکومت بود، بی‌آنکه اعتراضی داشته باشد.
اما در همین دوران چندین ساله که پناهی و باقی روشنفکران در حال اعتلای سینمای مستقل با پول نهادهای دولتی مانند بنیاد سینمایی فارابی، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و حتی حوزه هنری و … و یا «فاند»(کمک هزینه) وزارت خارجه کشورهای اروپایی و سرمایه سفارت‌خانه‌های آنها بودند چهره‌های جهانی دیگری نیز در این جریان رشد کردند. فیلمسازانی مانند اصغر فرهادی که پناهی در یادداشت روز گذشته‌اش از او نیز به عنوان یکی از چهره‌های اصلی سینمای مستقل ایران در کنار خود یاد کرده است.
فرهادی هم اما مسیر سینمای مستقل و غیرحکومتی‌‌ش را با کار برای تلویزیون و با نویسندگی مجموعه‌های تلویزیونی «ماه مهربان»، «پزشکان»، «روزگار جوانی» و «یادداشت‌های کودکی» و همچنین نویسندگی و کارگردانی مجموعه‌های «ساختمان فرج و فرخ»، «چشم به راه»، «داستان یک شهر» و بعدها با نویسندگی بدون ذکر نام چند مجموعه طنز از جمله «خانه به دوش» برای صدا و سیما آغاز کرد. او بعدها اولین اسکارش را برای «جدایی نادر از سیمین» گرفت که علاوه بر بودجه بانک پاسارگاد از کمک مالی «انجمن فیلم آمریکا» هم استفاده کرده بود و اولین فیلم ایرانی بود که بصورت گسترده در محافل آمریکایی دیده می‌شد. فرهادی دومین اسکارش را هم با «فروشنده»ای گرفت که بصورت کاملا مستقل و با کمک مالی خواهر امیر قطر ساخته شد و همچنین اولین فیلم خارجی فرهادی یعنی «گذشته» نیز بصورت کاملا مستقل با کمک مالی نهاد کاملا غیردولتی اتحادیه اروپا! برای «تلاش برای ترویج فرهنگ اروپایی» ساخته شد.
به این ترتیب شاید بتوان مدعی شد که جریان روشنفکر ایران که تلاش دارد با به ابتذال کشاندن معانی به خود عنوان «سینمای مستقل» دهد، تنها جریان فرهنگی در دنیاست که همزمان وابسته و در حال تعذیه از چند منبع مالی متناقض و علیه هم است. یعنی در حالیکه در وابستگی کامل به حکومت پیش از انقلاب ایران قرار داشت، پس از تغییر حکومت و آمدن حکومتی در خلاف جهت پیشین باز هم همان میزان وابستگی مالی و معنوی به سیستم را حفظ کرد و حالا نیز در عین حالی که در حال تغذیه از تمامی نهادهای دولتی و حکومتی ایران است از نهادهای کاملا دولتی غرب مانند وزارت خارجه و سفارت‌های کشورهای اروپایی و اخیرا عربی نیز سرویس‌های مالی و غیرمالی دریافت می‌کند و در تمام این سال‌ها حتی یک روز نتوانسته بدون وابستگی و با پشتوانه مردمی واقعی به حیات ادامه دهد.
برای دریافتن عمق وابستگی این جریان به بودجه‌های خارجی و تاثیر محتوایی آن‌ها بر این آثار دقت کنید که حتی ناصر تقوایی هم سال‌ها قبل پس از ساخت آخرین فیلمش؛ «کاغذ بی‌خط» در ابتدای دهه هشتاد در مصاحبه‌ای با لحنی منتقدانه گفته بود: «سرمایه‌ی اغلب فیلم‌های فرهنگی ما، توسط خارجی‌ها تامین می‌شود. این ضایعه‌ی بزرگی است برای سینمای ایران چون باورها و چیزهای دیگری به فیلم‌سازان ما تزریق می‌شود.»(به روایت ناصر تقوایی، گفتگوی احمد طالبی نژاد و ناصر تقوایی) و برای دریافتن عمق وابستگی به بودجه نهادهای دولتی داخلی دقت کنید که تنها چند فیلم حاشیه‌دار و توقیفی و مسئله‌ساز توسط روشنفکران و با بودجه نهادهایی مانند صداوسیما، حوزه هنری، شهرادی، فارابی، مرکز گسترش و … در سال‌های گذشته ساخته شده است. جالب است جریانی که مهمترین فیلم سیاسی توقیف‌شده چند سال اخیرش؛ «اشغال‌های دوست‌داشتنی» هم با بودجه کاملا دولتی بنیاد سینمای فارابی ساخته شده به خود می‌گوید «جریان سینمای مستقل»!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست + 1 =

دکمه بازگشت به بالا