غربیها خیلی بهتر از ما دینشان و عقایدشان را تبلیغ میکنند/ مردم منبرهای آقای قرائتی را خیلی دوست دارند. چرا؟ چون طنز دارد
به بهانه اکران فیلم ناخواسته به کارگردانی برزو نیک نژاد در سینماها بخشی از مصاحبه وی که در زمان ساخت این فیلم انجام شد منتشر میشود.
بخشی از این گفتگو در زیر آمده است:
فیلم «ناخواسته» را ارزان ساختم، چون میدانستم کسی برایم سرمایهگذاری نمیکند
بعد از «دودکش» فضا را مناسب دیدید و به سراغ اولین فیلم سینماییتان به اسم «ناخواسته» رفتید و در این اثر برای اولین بار کارگردانی را تجربه کردید.
بله.
روند شکلگیری این فیلم چگونه بود؟
«ناخواسته» را هم خیلی وقت بود میخواستم کار کنم. حتی به دو سه جا هم ارائه داده بودم و گفتند حالا بیایید فیلم ویدئویی بسازید گفتم نه، منتظر میمانم تا بتوانم سینماییاش را بسازم. با آقای سیدزاده قبلاً کار کرده بودم. همینطور با حسین لطیفی. گفتیم آقا! میخواهیم یک فیلم ارزان بسازیم. میدانم کسی هم برایام سرمایهگذاری نمیکند. بودجهی کمی به من بدهید، انشاءالله سعی میکنیم فیلم را تمام کنیم.و فیلم «ناخواسته» با تلاش یک گروه و لطف خیلی از هنرمندها به بنده که مدیونشان هم هستم، ساخته شد.
آنها در خیلی از فیلمهایشان خشونت اسلام را نشان میدهند
شما هم در فیلم «ناخواسته» و هم در سریال «دودکش» شخصیتهایی داشتید که طلبه و روحانی بودند. در فیلم «ناخواسته» که شخصیت اصلی و محوری فیلم یک طلبه است. این اتفاق هم ممکن است جذاب باشد و هم به نوعی یک ریسک محسوب میشود.
الان وقتی بخواهیم اِلِمانی از امام حسین(ع) را در تلویزیون نشان بدهیم، ذوالجناح، سپر، کلاهخود و … را به نمایش میگذاریم. وقتی میخواهیم از حضرت علی(ع) صحبت کنیم، ذوالفقار را در تصویر نشان میدهیم و میگوییم حضرت علی(ع) است. من کمی با این مشکل دارم. میخواهی روایت بیاوریم که امام حسین(ع) را از بوی عطرش در کوچهها پیدا میکردند؟ میخواهی روایت بیاورم که حضرت علی(ع) عاشق بوده است؟ اینها خیلی خاص بودند. حس میکنم در ساختارمان و در سینما و تلویزیون کمی خودمان خشونت را آورده و نشان دادهایم. در مورد کسی که صد در صد معتقد است حرف نمیزنم. برای کسی که اعتقاد دارد، در تعزیه یک تشت آب میگذاریم و میگوییم این فرات است و اوگریه میکند. دارم در این باره بحث میکنم که داریم یک دین و مذهب را اشاعه میدهیم و همهی ادیان دیگر جهان میبینند و باید بگویند چه خوب است. فیلمی بود به نام «موسی ابراهیم» که عمر شریف بازی میکرد. میگفت: «اینجا بوی چه میآید؟» گفت: «بوی عنبر، عطر و گلاب. اینجا کلیسای کاتولیکهاست.» بعد گفت: «اینجا بوی چه میآید؟» گفت: «بوی پا و جوراب. اینجا مسجد مسلمانهاست.» آنها در خیلی از فیلمهایشان خشونت اسلام را نشان میدهند .ما خیلی دین رئوفی داریم. در فیلمهایمان قصاص و این حرفها را نشان میدهیم. مگر نداریم لذتی که در عفو است در انتقام نیست؟
غربیها خیلی بهتر از ما دینشان و عقایدشان را تبلیغ میکنند
یعنی شما قصد داشتید رئوف بودن دین اسلام را در فیلم «ناخواسته» از طریق محوریت قرار دادن شخصیت یک طلبه در داستان، به نمایش بگذارید یا اینکه اهداف دیگری نیز داشتید؟
ببینید از نظر من همهی طلبهها و روحانیون عاشق شدهاند. مگر میشود عاشق نشده باشند؟ اصلاً اسلام دین عاشق شدن است. تنها دینی است که میگوید ازدواج کنید. ازدواج اتفاق عجیب و غریبی نیست. باید عاشق شوی و دلات بلرزد که ازدواج کنی و تمام عشقهای دنیا ناخواسته است. تو با برنامهریزی که عاشق کسی نمیشوی. مگر با برنامه است؟ فیلم «ناخواسته» همان ناخواسته عاشق شدن است. ما با یک طلبه طرف هستیم که که بر اثر اتفاقی با یک دختر به یک بیابان خلوت میرود و با نفس خودش دوئل میکند، چه کسی در آن برنده میشود؟ کسی که اعتقاد محکمی دارد. از آن طرف ما میفهمیم طلبهی ما در اوج سادگیاش به حرفها گوش میدهد و گاهی اشتباه میکند. کل آدمها ناخواسته دروغ میگویند، غیر از همان آدمی که طلبه است. دختر آن جایی در کنار این آدم آرامش پیدا میکند که اتفاقاً میفهمد طلبه است. کسی این فیلم را به من سفارش نداده است. نه حوزه به من پول داده و نه کسی به من گفته است که چنین فیلمی بسازم. به نظرم غربیها خیلی درستتر از ما در سینما و ادبیاتشان به این مسائل فکر کردهاند. شاید اگر ما این کار را بکنیم، کسی مثل شما این سئوال را بپرسد که آقا! چرا طلبه؟ اما تأثیری که آن کشیش در «بینوایان» در ناخودآگاه میگذارد، آنقدر زیاد است که امروز پس از سالها در بارهی آن کشیش صحبت میکنیم.
بعضی وقتها فیلمهایی را میبینم که میگویم ما این آدمها را در ایران نداریم. این مال هالیوود است
یعنی شما قصد جذاب و درست نشان دادن دین اسلام را در قالب شخصیت یک طلبه داشتید؟
چند سال از انقلاب گذشته است؟ قبل از انقلاب که کمتر به روحانیت پرداختند. اما بعد از انقلاب میشود بگویید چند فیلم پیرامون روحانیت داشتیم؟ چند فیلم توانست یک طلبه یا روحانی جذاب به تماشاچی بدهد که تماشاچی وقتی بیرون میآید حالاش بد باشد از اینکه او را از دست داده است. چند تا توانستهاید بسازید؟ «ناخواسته» نه ادعایی دارد، نه چیزی. یک قصه کاملاً عاشقانه را تعریف کرده است. ما آدمهای بسیار لطیفی هستیم. مسلمانها در اوج لطافت هستند. عطر، پاکیزگی و دل برای مسلمانها مهم است. نمیخواهم تعبیر بدی شود. ما 70 درصد تصمیماتمان را دلی میگیریم. اگر غیر از این بود در زمان جنگ، آخر کدام عقلی میگوید روی مین بخواب؟ کدام عقلی میگوید روی سیم خاردار بخواب؟ کدام عقلی میگوید بایست و تیر بخور. این مال دل است. تصمیمات و اتفاقاتمان هم دلی است. فیلمهای «ناخواسته» و «زاپاس» بحث دل هستند. بحث دل آدمهاست. وقتی بحث دل میشود منطق در درجهی دوم اهمیت قرار میگیرد. این لطافت، پاکی و خاص بودن که مال ماست، انگاری یادمان میرود. بعضی وقتها فیلمهایی را میبینم که میگویم ما این آدمها را در ایران نداریم. این مال هالیوود است. این همان bad man است. به زندانهای ایران برویم که طرف قتل کرده است. دلیل قتلهایمان چیست؟ دو برادر با هم دعوا کرده و عصبانی شده و یکی قندان را پرت کرده و به سر طرف خورده و او را کشته است. آدم بدهایمان هم از فرم ایرانی هستند. ما اصلاً فرم دیگری داریم. پایتان را که از ایران زمین بیرون میگذارید، متوجه میشوید. مگر میشود کسی زنگ در خانهای را در ایران بزند و بگوید من گرسنهام و غذا میخواهم و فردی که در خانه است به او غذا ندهد؟ ولی پایتان را از مرز ایران بیرون بگذارید. زنگ در چند خانه را میتوانید بزنید و بگویید غذا میخواهم؟ به ایرانی باید یکجور دیگر نگاه کرد و برایاش جور دیگری فیلم ساخت.
خدای ناکرده اگر اتفاقی در این مملکت بیفتد خواهی دید چقدر همه پشت هم هستیم
از سوال من پیرامون چرایی استقاده از روحانی و طلبه در آثارتان ناراحت شدید؟
سئوال اولتان طوری بود که داشتید خیلی خاص نگاه میکردید، یعنی اینکه روحانیت و طلبه را مال خودت دانستی. من نه طلبهام، نه روحانی. زمان جنگ در گرگان بودم و در آنجا نیروگاه برق نکا بود و بارها صدام آمد که آنجا را بزند. آن موقع فکر میکنی برخی که مثلاً میگفتند اصلاً جنگ برای چه و چرا؟ اساساً فردی که خیال کن میترسید به جبهه برود، در آن لحظه وقتی به پناهگاه میرفت، فکر میکنی به چه فکر میکرد؟ اول خدا! دوم دم همه آنهایی که الان در جبهه هستند گرم. نگذارید اینها به سمت ما بیایند. همه ما همگی یکجوری عجین با هم زندگی کردیم و خود به خود اینگونه است. همسایه بغلیام جانباز است. او در آپارتمان روبرویی ماست و از این آمبولانسهای بزرگی که بنیاد جانبازان میفرستد میآید تا او را با ویلچر ببرند. هر روز دارم او را میبینم. جدا از اینکه خدای ناکرده اتفاقی در این مملکت بیفتد و خواهی دید چقدر همه پشت هم هستیم. وقتی اتفاقی در ایران زمین میافتد، همه پشت هم هستیم. بماند که شاید الان تو عقیده جداگانهای داشته باشی و من عقیده جداگانهای داشته باشم و بنشینیم و با هم بحث و جدل کنیم، یک ماه و دو سال هم اصلاً با هم صحبت نکنیم، ولی آن بخش دلی ما خیلی به هم نزدیک است.
در ایران زمین اغلب منتقدین و اغلب دستاندرکاران خیال میکنند کمدی شوخی است
فضای «ناخواسته» با فیلمهایی که بعداً از شما دیدیم تفاوتهایی دارد و در آن یک نوع تلخی دیده میشود. این را قبول دارید؟ فیلمسازهای ما معمولا در اولین اثرشان میگویند بسم الله الرحمن الرحیم! فعلاً یک فیلم تلخ بسازیم. شما با این نیت شروع کردید یا نه؟
نه.شاید من دیگر یک فیلم کمدی مانند «زاپاس» نسازم. دلیلاش را صادقانه میگویم. گویی در ایران زمین اغلب منتقدین و اغلب دستاندرکاران خیال میکنند کمدی شوخی است. اصلاً انگاری وقتی به شما میگویند کارت کمدی است، به شما فحش دادهاند. منتقدان به کارگردان میگویند کارت کمدی است؟ انگار من نخودیام. آقا! کمدی و ژانر وحشت از نظر من جزو سختترین ژانرهای سینماست. چرا؟ تو جدا از اینکه باید قصه بگویی، باید لحظه را هم در بیاوری. یعنی همیشه انرژیای که در کارهای کمدی از منِ برزو نیکنژاد گرفته میشود، اگر سه برابر نباشد حداقل دو برابر کارهای دیگر است. این قسمی است که همیشه با خودم خوردهام و تا آخر هم و تا وقتی که زنده هستم ادامه خواهد داشت. میتوانید به من بگویید نیکنژاد! فلان کاری که کردی معلوم است سر آن وقت کم گذاشتی. معلوم است دمِ دستی گرفتهای. میگویم هیچوقت آن روز نخواهد آمد. من و شما و همه کسانی که در رسانههای مختلف کار میکنیم، هیچوقت نمیتوانیم سرمان را جلوی مردم بالا بگیریم. تلاش کنیم لااقل پایین نیفتد؛ همهمان، فرقی نمیکند.
مردم منبرهای آقای قرائتی را خیلی دوست دارند. چرا؟ چون طنز دارد
در کل قبول دارید که «ناخواسته» با سایر آثار شما که فضای طنز دارند، متفاوت است؟
«ناخواسته» اصلاً طنز نیست، تلخ است. در دیالوگهایاش طنز دارد. کما اینکه همین الان که من و شما داریم با هم حرف میزنیم، در کلاممان طنز داریم، چون مردم ایران زمین ذاتاً بهنوعی خوی شاعر مسلکی و طنازی دارند. آن زمانی که 60 کشور حمله کرده و همبسته شدهاند که بیایند و ایران را بزنند، ما در جنگمان اوج طنازی را داریم. این اتفاق را واقعاً میبینیم. مردم منبرهای آقای قرائتی را خیلی دوست دارند. چرا؟ چون طنز دارد. طنز بخشی از ادبیات ماست و در «ناخواسته» هم این اتفاق میافتد و این را داریم، ولی «ناخواسته» یک عاشقانه است با خشونت عشق و «زاپاس» یک عاشقانه است با لطافت عشق