من روشنفکر و سیاسی نشدم و نمی‌شوم آدم ساده‌ای هستم

هوشنگ مرادی کرمانی به مناسبت تولدش دعوت خبرگزاری ایسنا بود و بعد از مراسم جشن در جمع خبرنگاران گفت: من نخواستم روشنفکر باشم. یا نخواستم داستانی بنویسم که  بگویند  برای  قشر ضعیف نوشته شده است. من در مورد آدم‌ها می‌نویسم و به قصه آن‌ها می‌پردازم. قصه‌ام نیز پر از آدم‌های فقیر است. من روشنفکر و سیاسی نشدم و نمی‌شوم، زیرا من آدم چنین چیزی نیستم. البته تلاش کردم که بشوم اما نشد. بعد هم خدا را شکر کردم که نشدم. من روشنفکر نیستم. آدم ساده‌ای هستم. اگر بخواهم تعریفی از کار خودم بدهم باید بگویم من کسی هستم که مثل دوربین عکسبرداری، عکس‌هایی از زمانه خودم و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنم، گرفته‌ام. این عکس‌ها را در تاریک‌خانه ذهن خودم بردم و ظاهرشان کردم. آن‌ها را به مردم جامعه نشان می‌دهم و هر کس هر قضاوتی که می‌خواهد بکند. یکی از دلایلی که توانستم به طبقات مختلف بروم همین است.

او در ادامه گفت: زمانی که به یک تفکر و ایدئولوژی وابسته شوی، همه چیز را از دست می‌دهی. مانند این است که در یک کشتی نشسته باشی. زمانی که بقیه غرق شوند، تو هم غرق می‌شوی. من از معدود نویسندگانی هستم که از پنج یا شش دین مختلف مرا در جلسه‌شان دعوت کرده‌اند و به من جایزه داده‌اند. در کنیسه، کلیسا و حوزه علمیه قم و حوزه علمیه اهل سنت از من تجلیل شده است. در میان سوسیالیست‌هایی هم که متعادل بوده‌اند، رفته‌ام اما هیچ‌کدام از آن‌ها نشدم، نمی‌شوم و امکان هم ندارد که بشوم. من مسلمان نیم‌بندی هستم. همانم و لزومی ندارد بیایم و چیزی بگویم  که خارج از چیزی است که می‌توانم انجام بدهم. من توانستم همه این‌ها را کنار بزنم؛ هر چه هست همین است.  لازم نیست حتما نویسنده جوری حرف بزند که در تمام دنیا بپیچد. البته کارهایم به ۳۲ زبان ترجمه شده که از همه جواب گرفته‌ام. حدود ۴۰ پایان‌نامه فوق لیسانس و دکتری در زبان‌های مختلف درباره کارهایم نوشته شده است.

گفتند تو لیبرالی

مرادی کرمانی اظهار کرد: این‌که بخواهید نویسنده‌ای سیاسی شود، یعنی این‌که برود حزبی بشود و شعار بدهد و تبلیغ بکند. این نویسنده‌ها خیلی زود کنار گذاشته می‌شوند. اوایل انقلاب برخی  دوست نداشتند ما که از قبل از انقلاب می‌نوشتیم کار کنیم. عده‌ای با ذره‌بین روی کارهایم افتادند تا چیزی بیرون بکشند. آخر سر هم به من گفتند تو لیبرالی. من نفهمیدم لیبرال یعنی چه؟ رفتم در «فرهنگ سخن» واژه را پیدا کردم؛ بخش‌هایی به من می‌خورد و بخش‌های دیگرش به من نمی‌خورد.

طنز ما ضعیف و گاه مبتذل است

در ادامه به روحیه طنازی مرادی کرمانی اشاره شد و این‌که این طنز غیر از این‌که در آثارش نمود دارد، بداهه در کلامش هم نمود دارد. از او پرسیده شد چطور روحیه طنازی خود را حفظ کرده و نوع زندگی‌اش چگونه بوده است که در شرایط مختلف توانسته‌ این روحیه را داشته باشد.

او هم در پاسخ گفت: عمدی نبود. ذهن آدم‌ها می‌تواند سیال باشد. طنز چیزی است که برای اشیا و آدم‌ها بزرگ‌تر یا کوچک‌تر از واقعیت است. ذهن  دو موقعیت مختلف را در کنار هم می‌گذارد؛ مثل فیل و فنجان و  این‌طوری طنز ساخته می‌شود. برخی از ذهن‌ها این‌گونه است. در کتاب «هوشنگ دوم» گفته‌ام در کشورمان طنز ضعیف است و گاهی مبتذل می‌شود. نگاه به طنز نگاه سطح پایینی است، در صورتی که طنز خیلی والاست. لزوما و حتما طنز نباید صرفا خنده باشد. طنز حقیقتی دارد و آن این است که لبخند به لب بیاورد، به دل درد و به سر فکر. زمانی که این سه در کنار هم باشند، طنز ماندگار می‌شود؛ مانند طنز چاپلین، چخوف و دهخدا. اگر در دنیا پنج یا شش نویسنده داشته باشیم، حدود ۵۰۰ نفر می‌توانند طنز بنویسند. هدایت هم طنز نوشته اما به نظر من اصلا طنز نیست. دولت‌آبادی هم سعی کرد یا احمد محمود، اما نتوانستند بنویسند. بسیاری از طنزها رو است و یک کارکرد دارد و آن لبخند است. به زندگی  می‌توان دو گونه نگاه کرد؛ یکی تراژدی و دیگری طنز. به قول ارسطو در هر واقعه‌ای یک طنز نهفته است و در هر طنزی یک تراژدی. قسمتی که در «قصه‌های مجید» از داستان‌های من پخش شد، طنز داستان‌هایم بود اما یک دانه از «قصه‌های مجید» نیست که درد و معضل نداشته باشد و آخرش به شادی تمام بشود.

دوست داشتم کارگردان بشوم

هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده‌ای است که اقتباس‌های سینمایی و تلویزیونی زیادی از آثارش انجام شده است. او درباره این‌که کدام یک از آثار اقتباس‌شده از داستان‌هایش را بیشتر دوست دارد گفت: من تکلیف خود را با سینما روشن کرده‌ام. من شیفته سینما هستم. دوست داشتم کارگردان بشوم و برای همین به تهران آمدم که نشد. امکاناتی باید در اختیار من قرار می‌گرفت که نگرفت. در ضمن سینما پوست کلفت می‌خواهد و مشکلاتی دارد که من اهلش نبودم. فضا و خانواده سینما آدمی مثل من را نمی‌تواند هضم کند. من هم نمی‌توانم در این فضا باقی بمانم. من نگاه سینمایی داشتم و سینما را می‌شناختم.

توقعم از سینما به اندازه است

او افزود: در ایران نویسنده‌ای که کتاب می‌نویسد شاید نداند سینما و مشکلات آن چیست. من نزدیک ۳۵ سال داور فیلم بوده‌ام و زیاد فیلم می‌بینم. همچنین عضو خانه سینما و بنیاد سینمایی فارابی هستم. من سینما را می‌شناسم و به همین دلیل توقعم از سینما اندازه است. خیلی‌ها سینما را نمی‌شناسند و تصویری که دارند این است که اگر منِ نویسنده در کتابم یک ویرگول نوشته‌ام کارگران باید آن را نشان بدهد. اگر نشان ندهد، یا سانسور کرده و یا بی‌سلیقگی. اما من که سینما را می‌شناسم می‌دانم زمان و موقعیت سینما این اجازه را به ما نمی‌دهد. سینما ابزار خود را دارد و ادبیات ابزار خودش را. توقعم از سینما به همان اندازه است، اما بقیه توقع زیادی دارند. هر کدام از کارگردانان سلیقه‌ای دارند و تلاش خود را می‌کنند، اما اندازه‌اش همین است و بهتر از این نمی‌شود. گاهی ممکن است کارگردان ابزار و امکانات لازم را نداشته باشد.

تاحالا نیم سطر علیه کارگردانی ننوشته‌ام

این نویسنده همچنین گفت: سینمای ما محلی و بسته است. فیلم هم بسیار گران است. گران‌ترین هنر جهان فیلم است که در نهایت به یک کالای تجاری تبدیل می‌شود و باید پول به تهیه‌کننده برگردد. مساله مالی، فضای کاری، تکنیک و فناوری در سینما مهم است. اگر بدون در نظر گرفتن این موارد بگوییم کارگردانی داستان‌مان را خراب کرده، ظالمانه است. من تا حالا نیم سطر علیه کارگردان و کس دیگری ننوشته‌ام. تصویری که از سینما دارم تصویری فراواقعی و سوررئال نیست. آبشخور سینمای ما همین‌جا در کشور خودمان است؛ فیلم در کشورمان تولید می‌شود و به فروش می‌رود. بضاعت ما همین است.  خیلی کم پیش می‌آید که فیلم‌های ما به خارج از مرزها برود. من با انصاف می‌توانم بگویم فیلم‌هایی که خوب شده و مردم دوست دارند من هم آن‌ها را دوست دارم و آن‌هایی را که بد شده و مردم دوست ندارند من هم دوست ندارم. اما  اصلا معتقد نیستم کارگردان داستانم را خراب کرده است. من بارها  به کارگردان‌ها گفته‌ام اجازه دارند فیلمنامه را عوض کنند، شخصیت اضافه کنند، آخر داستان را تغییر بدهند و یا هر کار دیگری که می‌خواهند انجام بدهند، البته از آن‌ها می‌خواهم قبل از آن‌که چیزی اضافه یا کم کنند به من بگویند که به توافق برسیم.

به سینما نگاه روشنفکری ندارم

مرادی کرمانی تاکید کرد: نگاه روشنفکری و توقع آن‌چنانی از سینما ندارم. اگر گوینده‌ای هم  داستان من را بد  بخواند نمی‌تواند بگوید داستانت خراب است. حتما مساله‌ای بوده که نتوانسته این کار را انجام دهد. کسی دلش نمی‌خواهد فیلم بد بسازد؛ همه دوست دارند شاهکار بسازند.

در ادامه گفت‌وگو با ایسنا، هوشنگ مرادی کرمانی با اشاره به حضور فاطمه محمدی – مدیر انتشارات نوین کتاب گویا و ناشر کتاب صوتی «قصه‌های مجید» – که به جمع اضافه شد گفت: تولید کتاب‌های صوتی مشکلات بسیاری دارد. من دلم می‌خواهد ایشان درباره این موضوع صحبت کنند.

درددل‌ ناشر کتاب‌های صوتی

فاطمه محمدی نیز گفت: درددل زیاد است. جاهایی پیش آمده که این درددل‌ها را گفته‌ایم، اما آقای مرادی کرمانی این‌ها فایده‌ای ندارد. افتخار بزرگی برای ما بود که کتاب‌های آقای مرادی کرمانی را به صورت صوتی تبدیل کنیم، در واقع این موضوع محک زدن خودمان بود تا ببینیم چقدر از عهده این کار برمی‌آییم. واقعیت این است که «قصه‌های مجید» پروژه بسیار بزرگ و هزینه‌بری  بود.

او همچنین درباره‌ رقابت بخش‌های خصوصی با صداوسیما اظهار کرد: ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که مجبوریم به رقابت ناجوانمردانه و نابرابری تن بدهیم. برای بخش خصوصی کار کردن سخت است. وقتی مجبور هستیم برنامه‌ریزی کنیم و با یک سازمان عریض و طویل رقابت داشته باشیم، این کار را سخت می‌کند. سازمان صداوسیما خیلی از کتاب‌های ناشران را با میل و سلیقه خود تولید و عرضه می‌کند و به صورت رایگان در اختیار مردم قرار می‌دهد و ادعای کار فرهنگی دارد. من واقعا منطق این کار را نمی‌دانم و برایم قابل درک نیست.

امپراتوری صداوسیما به کسب اجازه نیاز ندارد

این ناشر سپس درباره این‌که به عنوان ناشر کتاب صوتی اگر «قصه‌های شب» رادیو را به صورت صوتی دربیاورد آیا ممکن نیست صداوسیما اعتراض کند، گفت: احتمالا ما را به جایی می‌فرستند که عرب نی انداخت! سال‌ها پیش زمانی که «ایران صدا» تازه تاسیس شده بود مدیرش از من دعوت کرد مدیریت بخش تولید کتاب صوتی را برعهده بگیرم. در جلسه‌ای که این پیشنهاد را به من داد  من تصورم این بود که با امکانات صداوسیما می‌توانم این کار را توسعه بدهم، بنابراین استقبال کردم. زمانی که درباره فرآیند انجام کار توضیح دادم  که ابتدا اجازه گرفتن از ناشر لازم است، خیلی محکم و قاطع به من اعلام کرد این‌جا اپراتوری صداوسیماست و این امپراتوری به کسب اجازه از هیچ کس نیاز ندارد. من از آن مجموعه بیرون آمدم، زیرا ما با ناشران  چشم در چشم می‌شویم و با آن‌ها تعامل داریم. چطور می‌شود این کار را انجام بدهیم؟! درک نمی‌کنم چطور می‌شود با این کار حرکت مثبتی در جامعه راه انداخت؟! من باورم این نبود و با آن‌ها همکاری نکردم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 − ده =

دکمه بازگشت به بالا