تحلیل پیچیده تصمیمهای ساده
برای فیلمسازی که راه خودش را رفت و موجسواری نکرد
تحلیل پیچیده تصمیمهای ساده
«بیپولی»؛ سکانس محاجه «ایرج» و «شکوه» بر سر انداختن پول پیدا شده در صندوق، از نظر من، خلاصه همه تفاوتهای حمید نعمتالله با دیگر فیلمسازان ایرانی است. نمایش کنشهای درونی پی در پی شخصیتها و تامل در پیچیدگی رفتارها و تصمیماتی که همیشه ساده دیدهایمشان. اگرچه نعمتالله پیش از «بوتیک» با نام و بینام آثار فراوانی را ساخته و پرداخته بود اما با بوتیک بود که به سینمای ایران فیلمساز مولفی را شناساند که بیهراس از آنچه در موجسواری سینما در جریان است، کار خودش را میکند. نعمتالله در بوتیک ظهور و بروز نگاهی متفاوت از کارگردانان پیشین را نوید داد، نگاهی که جدیتر از دیگر کارگردانان هم عصرش به کنشهای درونی شخصیت میپرداخت. با تحلیلی روانشناختی و پیچیده، منشأ سادهترین رفتارها و روزمرهترین تصمیمها را میگوید. در دیالوگهایی که مینویسد و کارگردانی میکند به شکل قابل درکی نشانههایی از این تحلیل روانشناختی هست.
به بوتیک بازگردیم. نخستین ساخته جدی کارگردانی که کاری کارستان کرد و شاید بیآنکه خود بداند توانست تصویری واقعیتر از همه تصویرسازیهای دوم خردادی از جوان و جامعه سالهای آغازین دهه 80 نشان دهد. او مجردها را واقعی نشان داد و نترسید از اینکه روزگار جوانی را سینمایی کند. نعمتالله پیش و حتی در حین آغاز دورانی که قرار بود نقد اجتماعی در مدیوم سینما، صرفا روایتی از تلخیهای مکرر باشد، تلاش کرد واقعیت را زنده کند. بوتیک در عین حال که پایانی بر محافظهکاریهای مرسوم بود، نمیخواست از آنطرف بام بیفتد. روایت رنجهای اجتماعی و نیفتادن در دام وسوسهبرانگیز ساختارگرایی افراطی، کار دشوار کارگردان بوتیک بود. ظهور و بروز این نگاه را باز میتوان در «رگ خواب» دید. رگ خواب منفک از فضای اجتماعی نیست و نقادانه با جامعه برخورد میکند و در عین حال به تصمیمهای شخصیت «مینا» بها داده میشود. مینا با تصمیم خود ازدواج کرده، پدرش مخالف بوده، طلاق گرفته و باز در عین حال که میداند تصمیم ماجراجویانهاش برای برقراری ارتباط عاشقانه دیگر، چه دورانی را برای او آغاز خواهد کرد، به این ارتباط تن میدهد. او البته باز اشتباه میکند. نعمتالله نقد «کوچههای پرِ ولگرد» شهر را جدا از تصمیمات مینا نمیداند.
تبحر دیگر نعمتالله در شخصیتپردازیهای او است. ایرج و شکوه در «بیپولی»، مسعود (حامد بهداد) در آرایش غلیظ و فرید (امین حیایی) ماجرای «شعلهور» همگی منحصربهفردند. ماحصل همین شخصیتپردازی و البته فضاسازی، فیلمهای نعمتالله نیز منحصربهفرد تعریف میشود. نعمتالله هراسی از این ندارد که رفتارهای بیمنطق شخصیتهایش، دیوانگی تعریف شود. او بنا ندارد شخصیتهایش را متاثر از آنچه برای مخاطب اعتبار و قرارداد شده است، بسازد. شخصیتهای او میتوانند مانند شکوه خیلی جدی گیج باشند، مثل ایرج خیلی جدی مغرور باشند، مثل مسعود در آرایش غلیظ شرور باشند یا مثل فرید در شعلهور خیلی جدی حسادت کنند. «جیک جیک مستونت بود، فکر زمستونت نبود» را در بیپولی خوب میفهمیم، «بار کج به مقصد نمیرسد» را در آرایش غلیظ و «حسود هرگز نیاسود» را در شعلهور. بیآنکه آخر فیلم متنی بنویسیم و پیام اخلاقی بگذاریم. واقعیتش شاید اینطور بشود گفت که «نعمتالله» برای رساندن پیام اخلاقی «وقت» میگذارد. آنچه بالاتر نوشتم ناظر به همین بود. تحلیل پیچیده سادهترین رفتارها و تصمیمات روزمره شخصیتهاست که مخاطب را به کنشی درونی با خود وادار میکند. اهمیتی را که نعمتالله به «فردیت» شخصیت میدهد نیز از همین جنبه میشود تحلیل کرد. حمید نعمتالله میتوانست با این عمق و اهمیت دادن به تالیف، در میان عامه شناختهشدهتر از بسیاری دیگر از فیلمسازان وطنی باشد اما او نخواست که برای دیده شدن دست به دامان حاشیهها شود. راه خودش را رفت و موجسواری نکرد.