«مغزهای‌کوچک‌زنگ‌زده» ادامه «ابدویک‌روز» یا کپی هنرمندانه «شهرِخدا»؟

هومن سیدی برای ساخت پنجمین اثر سینمایی‌اش به سراغ ژانر دست نخورده‌ای در سینمای ایران رفته است؛ ژانر گنگستری. ژانری که بر گردن سینما دین سنگینی دارد و مهد شکل‌گیری‌اش را می‌توان امریکا خواند.
البته سیدی این بار مانند آثار معروف و محبوب این ژانر، کت و شلوار تن بازیگرانش نکرده و از جنتلمن‌های مافیایی سخن نمی‌گوید. او به سراغ زاغه‌ها و خرابه‌های اطراف شهر رفته و قرار است زندگی یک خانواده خلافکاری که از قضا آشپزخانه مواد مخدر دارند را برای مخاطبانش روایت کند. البته نباید نادیده گرفت که آس‌های فیلم سیدی را قبل‌تر در برخی آثار مهم ژانر گنگستری دیده‌ایم، شاید بشود مغزهای کوچک زنگ‌زده را نسخه ایرانیزه شده‌ی فیلم «شهرخدا» دانست.
هومن سیدی از آن دست کارگردان‌هایی است که تحت تاثیر سینمای هالیوود آثار غیرمتعارف و به اصطلاح پست مدرنی را در سینمای ایران روی پرده برده است. این بار البته فیلم سیدی یک تفاوت جدی با دیگر آثارش دارد. او در آخرین ساخته‌اش تصمیم گرفته مخاطب برایش مهم‌تر از علاقه‌مندی‌هایش باشد. در واقع ساختن فیلم‌هایی که شخصیت‌هایشان خیلی مابه‌ازای خارجی نداشتند کم کم داشت به امضای سیدی تبدیل می شد. اما این بار سیدی از انسان‌هایی می‌گوید که واقعی‌اند؛ شاید نتوان آن‌ها را در کوچه پس کوچه‌های شهر پیدا کرد، اما در حلبی آبادها چرا. سیدی کم کم دارد یاد می‌گیرد که فیلم است و مخاطبش؛ و این در ساخته جدیدش کاملا هویداست.
فیلم سیدی اما زمان و جغرافیا ندارد. معلوم نیست فیلم در چه زمانی و در کجا می‌گذرد، فقط آنچه کاملا متوجه می‌شویم این است که داستان فیلم در کوره دهات‌ها و حلبی آبادها روایت می‌شود.
مغزهایی که ابدویک روز تاریخ انقضا دارند!
برخی از منتقدین بر این باور بودند که مغزهای کوچک زنگ زده، بوی ابد و یک روز را می‌دهد. مشکلاتی که از خواهر خانواده شروع می‌شود و برادری که معتقد است کسب و کارش در خطر است و برادر بزرگتر دارد او را دور می زند و او را قاطی آدمها حساب نمی‌‎کند و مهم‌تر از همه، خانواده‌ای که از مادر تا بچه‌ها همه با هم دعوا دارند.
نه این که این‌ نکات درست نباشد؛ اما بنظر می‌رسد سیدی اگر تقلید و اقتباسی داشته، از «ابد و یک روز» نیست و این برای هر سینما شناس مبتدی‌ای قابل فهم است. در ژانر گنگستری خانواده یکی از عناصر مهم فیلم است و کافیست «پدرخوانده» اثر فوردکوپولا را به خاطر بیاوریم. در ساخته سیدی نیز خانواده جایگاه مهمی دارد؛ این بار اما برخلاف پدرخوانده، این پدر نیست که یک اجتماع مافیایی را بوجود می‌آورد، بلکه برادر بزرگ خانواده است. پدر تریاکی است و مادر با خلافکار بودن فرزندانش خوب کنار آمده ، و این یعنی خانواده‌ی مغزهای کوچک زنگ زده یک خانواده مافیاخیز است…
«مغزهای کوچکِ زنگ زده» کپی هنرمندانه از «شهرِ خدا» 
شاید نتوان آخرین ساخته هومن سیدی را ابد و یک روز ژانر گنگستری دانست اما قطعا می‌شود آن را نسخه ایرانیزه شده‌ی فیلم شاخص و معروف City of God یا «شهرخدا» قلمداد کرد.
«شهرخدا» از زاغه‌های ریودوژانیرو روایت می‌کند و «مغزهای کوچ زنگ‌زده» از حلبی آبادهایی که معلوم نیست دقیقا کجای نقشه‌اند. توصیفی پر اغراق از زندگیهای پر از بدبختی و فلاکت که پایانی ندارند و تلخی تنها طعم زندگیشان است. با این که هومن سیدی در اواخر فیلم دست پری دارد و غافلگیری‌های راضی کننده‌ای را به مخاطبانش هدیه می‌دهد اما نمی‌شود این نکته را نادیده گرفت که تقریبا همه‌ی برگ‌های برنده  فیلم سیدی را در شهر خدا دیده‌ایم.
شخصیت کودک داستان مغزهای کوچک زنگ‌زده پسری است به نام شهروز؛ برادر کوچک‌تر شکور و شاهین که به قول مادرشان تنها هنر پدرشان این بوده که اسم همه‌ را با شین شروع کرده است. او برادر خلف‌تری برای خانواده است تا شاهین، با بازی نوید محمدزاده. شهروز خلف‌تر است چون که بی‌رحم‌تر است، او در سکانسی ماندگار و دیدنی اتفاقی را رقم می‌زند که مخاطب روی صندلی تا چند سکانس بعد نیز میخکوب شود.
 شهروز شباهت زیادی به « تاس کوچیکه» پسر بچه‌ای در شهرخدا دارد. او نیز بی‌رحم است و رویایش این است که روزی بر تخت حکومت مافیایی ریودوژانیرو تکیه بزند. اتفاقی که انتهای فیلم سیدی نیز می‌افتد و شهروز، چوپان جدید گوسفندان بی صاحب تلقی می‌شود. البته نباید بی انصافی کرد و نگفت که سیدی هنرمندانه بین برادران فیلم تمایز می‌گذارد و در انتها به صورت ویژه‌ای دلیل این تمایز را به مخاطبش ارائه می‌دهد. سیدی می‌خواهد بگوید که برادر بزرگ‌تر و یا چوپان قصه -شکور با بازی درخشان فرهاداصلانی- یک روش زیست به زیردستانش آموزش می‌دهد، هرچه او با شاهین کرده شاهین با شهروز خواهد کرد و بالعکس؛ و این را در دو سکانس به زیبایی نشان می‌دهد.
 اولین سکانس در ابتدای فیلم اتفاق می‌افتد و شکور از شاهین می‌خواهد که گوش یکی از کودکان حاضر در آنجا را ببرد. او می‌خواهد به شاهین اثبات کند که او جرئت و جربزه انجام کارهای بزرگ را ندارد. دومین سکانس هم وقتی اتفاق می‌افتد که شاهین به برادر کوچک‌ترش می‌گوید چرا بعد از پاک کردن فیلم از گوشی یکی از رفقایش، او را نکشته است و این نشانه ضعف اوست.
از شهروز که بگذریم می‌رسیم به خواهر شکور و شهروز، او که آرایشگری را پیشه کار خود کرده و بخواهی نخواهی کمی با این خانواده خلافکارش تفاوت ظاهر دارد؛ یکی از مهم‌ترین بخش‌های داستانی فیلم سیدی را رقم می‌زند. او متهم به خلافی می‌شود و حکمش نیز توسط برادرانش اجرا می‌شود. درست هزاران کیلومتر آن طرف‌تر در زاغه‌های ریودوژانیرو و در فیلم شهرخدا نیز زنی را داریم که به خاطر خیانت به همسرش توسط او کشته می‌شود و به خاک سپرده می‌شود. تقریبا می‌شود گفت این‌ها آس‌های سیدی برای فیلم جدیدش بود که شباهت غیرقابل انکاری با فیلم برزیلی‌ها دارد. البته رنگ بندی‌ها و دوربین متحرک سیدی نیز بی‌بهره از فرم شهرخدا نبوده است.
حتی درجایی از فیلم سیدی، عینا کپی برابر اصلی از نسخه برزیلی را می‌بینیم: سربریدن و پرپرزدن مرغی که در نمای بعد قرار است سر سفره باشد. صحنه‌ای که در هر دو فیلم به زیبایی اجرا شده است. البته برخی دیگر سخن از اثر اسکورسیزی به میان می‌آورند و صدای دارودسته نیویورکی‌ها را نیز از فیلم سیدی شنیده‌اند.
با همه‌ی این اوصاف سیدی فیلم سرحالی ساخته و نسبت به فیلم های قبلی خودش چند گام رو به جلو حرکت کرده است. هرچند که نمی شود از کپی بودن قسمت‌های مهم مغزهای کوچک زنگ زده نگفت و آن را نقطه ضعفی در پرونده آخرین ساخته سیدی قلمداد نکرد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

7 − دو =

دکمه بازگشت به بالا