از شهید زینالدین تا هلدینگ قاف!
مسعود آذرباد:
اگر به عمق استراتژی فرهنگیمان وارد شویم، مهمترین مسالهای که باید در ادبیاتمان به آن بپردازیم، مساله عدالت است. عدالت در تمام ساحتهای گوناگونش.
عدالت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… این همه شهید، و جانباز و مبارز در ایده نهاییشان به دنبال برقراری عدالت بودند. بالاتر از همه اینها، در تمام دعوت انبیا و رسولان الهی، بعد از دعوت به توحید و معاد، برپایی عدل و قسط وظیفه آنها بوده است. مساله عدالت اما در ادبیات ما عملاً مغفول مانده است.
با تمام احترامی که باید برای ادبیات انقلاب و ادبیات دفاعمقدس قائل شد باید بدانیم این 2 در کنار ادبیات داستانی کارگری، ادبیات داستانی اجتماعی، همه زیرشاخههایی از ادبیات عدالت است که بعضی اوقات، روشنفکرمآبانه و دور از اندیشه منسجم و بدون دال مرکزی نگاشته شده است.
انقلاب اسلامی ایران واکنشی بود نسبت به ظلمی که طاغوت روا میداشت. دفاع ما در برابر تجاوز ارتش بعثی عراق، واکنشی بود به ظلمی که صدام و حامیانش در حق ما روا داشته بودند. امام خمینی (ره) صرفاً نمیخواست کشور را از چنگال عمال پهلوی و غربگرایان و شرقگرایان نجات بدهد بلکه تلاشهای او مقدمهای بود بر ایجاد حکومت اسلامی که پایانش برقراری عدل و داد باشد.
ادبیات عدالتطلبانه لزوماً به معنی خلق کارهای صرفاً اجتماعی نیست، رمانهای سیاسی، ژانر جنایی و حتی رمان عاشقانه محملی است تا بهترین نمود ممکن از ادبیات عدالتطلبانه را در آنها ببینیم. آنچه تاکنون بهعنوان مقدمه گفتم به آن معنا نیست که ادبیات صرفاً پوششی است برای بیانیه دادن و اظهار فضل کردن. ادبیات داستانی نخستین وظیفهای که دارد وجه سرگرمکنندگی آن است اما این سرگرمکنندگی به معنای غفلتزایی نیست بلکه در همان لحظاتی که خواننده از خواندن داستان لذت میبرد غیرمستقیم ذهنش درگیر مفاهیم و محتوای آن نیز میشود. مخاطب بدون فرم جذاب و زیبا، به هیچ محتوا و اندیشهای کشش پیدا نمیکند.
به نظر میرسد صادق کرمیار یکی از نویسندگانی باشد که اکنون تصمیم گرفته است در این حوزه بنویسد. او که پیش از این دغدغهاش اتفاقات تاریخی بود و انعکاس آن را میتوان در رمانهای نامیرا، حریم و دشتهای سوزان دید، اکنون تصمیم گرفته است آنها را به مسائل امروزی بیشتر نزدیک کند. مستوری نیز از همین جنس است رمانی که میخواهد قصه بگوید اما نه صرفاً قصهای سرگرمکننده.
رمان مستوری جدیدترین اثر او به نظر عاشقانهای سرراست میرسد اما پشت این قصه عاشقانه، اتفاقات دیگری در حال رخ دادن است. سیامک و سپیده چند وقتی است نامزد کردهاند اما استعفای محترمانه سیامک از شرکتش و استخدام سریع او در همان شرکت این بار بهعنوان مدیرعامل باعث تغییرات بسیاری میشود. تغییراتی که با بازداشت پدرش که مدیر مجموعه هلدینگ قاف است، رنگ و بوی دیگری میگیرد.
دستگیری پدر و انتشار تصاویر و اخبار آن در رسانهها تأثیر بدی بر او میگذارد. او که تا پیش از این درگیر اتفاقات ظاهری ماجراهای زندگیاش بوده است، اکنون مجبور است به عمق برود و نگاه دیگری به خودش و اطرافیانش بیندازد. خصوصاً زمانی که دوست و همرزم پدرش سخنی به او میگوید و این سخن همچون زلزلهای ویرانگر، او را تا عمیقترین لایههای زندگیاش میبرد.
با رخ دادن این اتفاقات در داستان، به نظر میرسد با تریلری اقتصادی روبهرو هستیم. ماجرایی که میخواهد جنجالی شود و نفس را در سینه مخاطب حبس کند. البته که این اتفاق تا حد زیادی نیز میافتد. اگرچه آنچه در فلاشبکهای نسبتاً طولانی بیان میشود کمی ریتم داستان را کند میکند اما نویسنده تصمیم گرفته است برای آنکه ریشه ماجرا را عمیقتر بکاود، این ریسک را برای رمانش به جان بخرد.
ماجراهایی که از پیش از انقلاب در سطوح گوناگون در ایران شکلگرفته است و نمود بارز آن را در داستان و در ماجرای سه دوست، حمید، مهدی و فرخ، میبینیم؛ اینکه چگونه در سالیان طولانی مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی، افکار و ایدههای گوناگون شکل گرفتند و در ادامه حتی در دورههای بعد از پیروزی انقلاب، دفاعمقدس و سازندگی در فضای اقتصادی – سیاسی ایران به رشد و نمو خود ادامه دادند. این نکته را میتوان در شخصیت فرخ دید. شخصیتی که التقاط فکریاش او را از دیگر مبارزان جدا میکند. جداییای که کمکم آنقدر آنها را از هم دور میکند که برابر یکدیگر قرارشان میدهد. سرنوشت تلخ و اندوهبار فرخ، هشداری است برای کسانی که فکر میکنند با یکی نعل و یکی به میخ زدن میتوانند به مسیرشان ادامه دهند. مهدی زینالدین که قسمتی از ماجرای رمان حول محور زندگی او میگذرد، بهانهای است برای یادآوری مبارزات و حال کنونی آنان. ارجاعی که به سخن ابراهیم همت در داستان داده میشود، وضعیت را برای مخاطب روشنتر میکند. نویسنده تلاش کرده است نشان دهد گذشته تمام انسانها مربوط به همان گذشته است و ملاک حال کنونی افراد است.
همینجاست که متوجه میشویم ابهری و دکتر خسروی بهرغم ظاهر مذهبی و جانماز آبکشیدنهای فراوان، هیچ فرق چندانی با دشمنان خارجی این مردم ندارند. چهبسا که دشمن خارجی نسبتی با مردم اینجا ندارد اما وطنفروشی گناهی است که در هیچ عقیده و دیدگاهی جایگاهی ندارد. با تمام این نکات مثبت، به نظر میرسد در بعضی لحظات عنان کار از دست نویسنده خارج شده و کمی بیش از حد بهصورت مستقیم به بعضی مسائل پرداخته است. برای آثاری اینچنین حساس، بهتر است همان فضای قصه حفظ شود و شمشیر شعار را غلاف کرد. صادق کرمیار همچون دیگر آثار قبلیاش تمرکز فراوانی بر فضاسازی و ایجاد یک اتمسفر مناسب کرده است و نتیجهاش نیز قابل قبول است.
اگرچه در این اثر نویسنده مانند دیگر آثار قبلیاش از فضاهای تاریخی بسیار دور شده اما باز هم در ایجاد تصویری روشن و واضح از دهه 60 و فضای جنگ موفق عمل کرده است؛ نکتهای که توانسته در عین ایجاد یک تمپوی مناسب در فرآیند قصهگویی نیز فعال بماند و از کند شدن زیاد از حد ماجرا جلوگیری کند. مسالهای که بسیاری از نویسندگان امروزی آن را با پرگویی اشتباه میگیرند یا از ترس آنکه متهم به حرافی شوند چنان ایجازی در تصویرپردازی خود به کار میبرند که در نگاه مخاطب اخلال ایجاد میکند. با این اوصاف، همانطور که اشاره شد، ترکیب جهاد مستقیم و جهاد اقتصادی ترکیب خوشایندی شده است که باید بیشازپیش به آن توجه کنیم. نگاه به گذشته و داشتههای مثبتمان در آن دوره میتواند تغییرات مثبت زیادی را برای دوران حساسی که در آن به سر میبریم فراهم کند. اینکه نویسندگان ما نترس باشند و بهدور از هرگونه حب و بغض سیاسی و اعتقادی، دست روی نقاط حساس بگذارند و آنها هم جزئی از آرمان عدالتخواهانه جامعه شوند، اتفاق فرخندهای است. اتفاقی که امیدوارم مستوری و دیگر آثار شبیه به آنکه اکنون اندک و در اقلیت هستند روزبهروز بیشتر شوند.