«شوکران» نمایشی ساده از «تغییر روش»ها و تغییر قالبهاست
رضا کردلو
6 سال پیش بود که یک مرکز فرهنگی در آتن، پس از 2400 سال، برای بار دوم جلسه دادگاهی برای محاکمه سقراط برگزار کرد. در این دادگاه که تعدادی از حقوقدانان معتبر اروپایی و آمریکایی بهعنوان وکلا و اعضای هیاتمنصفه حضور یافته بودند، حکمی صادر شد که خلاف رای دادگاه اولیه محاکمه سقراط بود. سقراط تبرئه شد و جام شوکران را سر نکشید. تبرئه سقراط، آن هم پس از 2400 سال فارغ از فانتزی بودنش و فارغ از ضربالمثل ایرانی «نوشداروی بعد از مرگ سهراب»، البته یک پیام معنادار و شاید تکراری داشت: «زمان ممکن است همهچیز را تغییر دهد». تغییر همیشه و صرفا منوط به مرور زمان نیست. گاهی نیازمند شجاعت است، گاهی نیازمند قدرت و زمانی محتاج دانش و همیشه محتاج تفکر. تفکر نیز بستر و مجالی برای بروز و ظهور میخواهد.
در دورانی قرار داریم که دانشگاه بهدلایل متعدد، ازجمله تبدیل شدن به نهادی صرفا بوروکراتیک (که جای بحث فراوان میطلبد) از مدار تعمیق تفکر فاصله گرفته و در جایگاه مطلوب خود نیست. از طرفی محیطهای مکمل دانشگاهی نیز در رخوت و رکود بهسر میبرند و میرود بلایی که بر سر دانشگاه ایرانی آمد بر سر ایشان نیز بیاید. همچنین محیطهای جنبی کلاسیک که در دهههای اخیر با گفتوگو و تفکر عجین شده بودند، کارکردهای متفاوتی پیدا کردهاند. جملهای که روی تختهسیاه مقابل یکی از کافههای خیابان انقلاب نوشته شده، این است: برای فرار از درس و دانشگاه به کافه… بیایید؛ تبلیغ ضدیت با تفکر. در این بین تنها رسانه است که مجالی برای گفتوگوهای اندیشهای باز کرده است. بستری شده برای طرح دعواهای فکری که برای سالها صحبت درباره آنها به تعویق و تاخیر افتاده است. در حالی که کسی از این تعویق سودی نبرده، به فایدههای عدم نمایش تفکر در قاب تلویزیون بهخاطر خط قرمزها نگاهی دوباره میاندازیم. آیا به هدف مشخصی رسیدهایم و سودی عایدمان شده است؟ خط قرمزهایی که منطقی ندارند و محدودیتهایی که کمکی به اعتبار تلویزیون نکردهاند، چالشهایی هستند که همیشه جریان گفتوگو و اندیشه را با کندی مواجه کردهاند.
روی خوش نشان دادن تلویزیون به عبور از این خط قرمزها، در قالب برنامههای فعال و زندهای مانند «شوکران» نمود پیدا کرد. «شوکران» برنامهای بود که گفتوگو کننده در آن، برخلاف قواعد نانوشته روزنامهنگاری چپ که بهدنبال انتفاع سیاسی و جناحی از قِبَل گفتوگو است، بیشتر به متن میپردازد.
با همه سختیهای بروز و ظهور «تفکر» در رسانه و بهویژه در چارچوب «تلویزیون»، شوکران یادآور گفتوگوهایی است که در ابتدای انقلاب میان گروههای مختلف صورت میگرفت و «متن» گفتوگوها نشان میداد، هر گروه چند مرده حلاج است. گفتوگوهایی که در نتیجه آن بسیاری متوجه میشوند غولهایی که از برخی گروههای سیاسی یا فکری در ذهن ساختهاند، پهلوانپنبههایی بیش نیستند یا «چپ» آنقدری که خیال میکند طرفدار ندارد، روشنفکری آنقدر که فکر میکند شناختهشده نیست و موسیقی آنچنانکه برساخته شده، غیرقابل گفتوگو نیست و میشود درباره حیاتیترین موضوعات فکری، بحثهایی ناظر به اجتماع کرد، بیآنکه گفتوگو شونده حس کند گفتوگو کننده بهدنبال انتفاع شخصی از اوست یا قصد دارد او را به مسلخ بازجویی بکشاند. بیطرفی مجری «شوکران» بیطرفی عالمانهای است که به معنای بیموضعی نیست. «بیطرفی عالمانه» از منظر نگارنده، روحیهای است که گفتوگو کننده در قبال طرف مقابل از خود نشان میدهد و اعتماد او را برای «بحث کردن» جلب میکند. چون در بحث کردن است که عیار ارزیابی میشود; رژیدبره وقتی از آمریکای لاتین برمیگردد و کتاب انقلاب در انقلابش را چاپ میکند، در ایران نزدیک دو، سههزار نفر فقط بهخاطر خواندن این کتاب زندانی میشوند ولی همین کتاب در فرانسه چاپ میشود و میرود پشت ویترین. دو سال بعد خود دبره، کتاب خودش را نقد میکند. فضای باز اینگونه است.
پیام فضلینژاد، روزنامهنگاری محقق است که تلاش میکند از فرصتهای حداقلی، آوردههای فراوانی حاصل کند. اگر کمی اغراق کنیم مانند کاری که دادگاه نمادین درباره اتهام سقراط پس از 2400 سال کرد، در شوکران نیز این اتفاق افتاده است. جدیترین بحثهای فکری، به شکلی که قابل شنیده شدن باشد، اجتماعی میشود. «شوکران» نمایشی ساده از «تغییر روش»ها و تغییر قالبهاست. برنامه فضلینژاد البته کاری مهمتر نیز میکند. او با یک برنامه ساده دانشگاه ایرانی را به چالش میکشد. او در گفتوگو به صراحت از اینکه لیبرالها از گفتوگو استقبال نمیکنند صحبت میکند و میگوید خیلی از آنها بیشتر بهدنبال کسانیاند که تاییدشان کنند. «شوکران» اتفاقا کنایهای برای کسانی است که از دادگاه گفتوگو فرار میکنند. پیشنهادی که سقراط – برای نجات از محکمهای که در آن محاکمه میشد- نپذیرفت و جام شوکران را سر کشید.
سرانجام شوکران، تازه آغاز پروژه تغییر در نگاه رسانه ای مانند تلویزیون به اندیشه است.