روایت جنگ از یک دهه هفتادی

مسعود آذرباد: عباس سعیدی را باید از جنس نسل جدید نویسندگان ایرانی قلمداد کرد. آقای سعیدی که متولد 1370 در اهواز است در دانشگاه ادبیات نمایشی خوانده و از 19 سالگی نوشتن را به‌صورت جدی شروع کرده است. اکنون نیز معلم است. به گفته خودش، آماده شدن برای مطالعه ادبیات نمایشی، او را به سمت نوشتن سوق داده است. «و توی دروازه» نخستین کتاب اوست که در نشر کتاب جمکران چاپ و منتشر شده است. به بهانه چاپ اثرش با او به گفت‌وگو نشستیم.

***
  به‌عنوان نخستین سؤال درباره خود رمان صحبت کنیم. «و توی دروازه» چگونه متولد شد؟
داستان شکل‌گیری «و توی دروازه» را باید اینطور تعریف کنم که تقریباً 3 سال پیش بود که من در لباس مقدس سربازی درجایی نزدیک به ابوحمیظه خدمت می‌کردم. در هر رفت‌وآمدی، چشمم به تابلوی ورودی آن منطقه می‌خورد اما آنجا برای من فقط یک اسم بود. تازه از سربازی بازگشته بودم که با پیشنهاد نشر جمکران برای نگارش یک رمان روبه‌رو شدم. می‌دانستم که می‌خواهم از جنگ 8 ‌ساله بنویسم اما نمی‌دانستم چه بگویم که تا حالا گفته نشده باشد. یا چطور بگویم که تا حالا خوانده ‌نشده باشد. تا اینکه شبی با یک کتاب کم‌حجم روبه‌رو شدم که نوشته روی جلدش نظرم را جلب کرد. متأسفانه اسم کتاب را به خاطر نمی‌آورم اما پایین اسم کتاب، با خطی ریزتر نوشته‌شده بود؛ «شهدای ابوحمیظه». کل کتاب مصاحبه‌هایی با خانواده و دوستان شهدای ابوحمیظه بود. ایده اصلی «و توی دروازه» از دل همین مصاحبه‌ها متولد شد.
  شما دهه هفتادی هستید. نسلی که از جنگ، فقط تاریخش را خوانده‌اید. درباره حضور و بروز اندیشه‌های نسل چهارم انقلاب درباره ادبیات داستانی دفاع مقدس، تحلیل‌تان چیست؟
مگر می‌شود انسان نسبت به تاریخ سرزمینش، آن هم تاریخی که فاصله چندانی با امروز ندارد، بی‌تفاوت باشد؟ روایت جنگ، فارغ از عقاید و رنگ‌هاست. جنگ در همه جای دنیای یکی از بکرترین موضوعاتی است که یک نویسنده (به‌طورکلی هنرمند) می‌تواند به آن بپردازد. ایران، ناخواسته وارد یک جنگ شد. جنگی نابهنگام و نابرابر اما در پایان این جنگ حتی یک سانتیمتر از خاکش را تسلیم دشمن نکرد. این فوق‌العاده نیست؟ این حماسه نیست؟
  در رمان «و توی دروازه» به نحوی شاهد نوعی از فاصله‌گذاری بین مخاطب و رمان هستیم. شما همان ابتدا از مخاطب می‌خواهید رمان را نخواند و در ادامه هم چند جا حضور مستقیم دارید. چه شد که به این دیدگاه رسیدید؟ دنبال چه هدفی بودید؟
من اسم این نوع زاویه دید و روایت را «دانای کل بازیگوش» می‌گذارم. (البته این به معنی این نیست که بنده مبدع این زاویه دید باشم، خیر! نمونه‌های خارجی زیادی با این سبک نگارش وجود دارد) دلایل متعددی برای انتخاب زاویه دید دانای کل داشتم که شاید جایی دیگر به‌تفصیل درباره آن صحبت کردم. ولی اینکه چرا این دانای کل، بازیگوش است، همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردم من به دنبال یک‌ زبان تازه بودم؛ یک قالب نو. قالبی که هم‌ ظرفیت طنزترین شوخی‌ها را داشته باشد، هم تلخ‌ترین صحنه‌ها را به تصویر بکشد. امیدوارم در این امر موفق بوده باشم.
  اسم «و توی دروازه» برای یک رمان دفاع مقدسی زیادی ناآشنا نیست؟ تصور من این است که در این انتخاب به دنبال نوعی زیر متن بودید. چه شد که به چنین انتخابی رسیدید؟
اتفاقاً یکی از اساسی‌ترین اهداف من طی نگارش این متن، آشنایی‌زدایی بود. بله قبول دارم در این ژانر چنین اسمی را شاید کمتر دیده یا شنیده باشیم اما چه بهتر! این دقیقاً همان چیزی بود که به دنبالش بودم! همواره انتخاب اسم برای من یکی از هیجان‌انگیزترین قسمت‌های داستان‌نویسی بوده است و در تمام مدت نگارش یک متن، در گوشه‌ای از ذهنم در حال بررسی و انتخاب یک اسم مناسب برای داستان هستم. با شما موافقم. قطعاً «و توی دروازه» ریشه در زیر متن دارد.
  آیا نحوه زیست نویسنده «و توی دروازه» در نگارش اثر، تأثیر گذاشته است؟ شما اهوازی هستید، همان‌طور که اشاره کردیم جنگ را تجربه نکرده‌اید اما تا سال‌ها اثرش را حس کرده‌اید. درست نمی‌گویم؟
بله درست است. خوزستان سال‌ها میزبان یک جنگ بزرگ بوده است. در خوزستان که باشید، روزانه با چیزهایی روبه‌رو می‌شوید که چه بخواهید چه نخواهید شما را به یاد جنگ می‌اندازد. گاهی با دیدن اشک یک مادر دلشکسته، گاهی با شنیدن خبر کشف یک تکه استخوان، گاهی با تماشای جای تیر و ترکش‌های روی دیوارها و گاهی با دیدن مظلومیت مردمی که از پس سالیان سال هنوز جنگ‌زده محسوب می‌شوند. شاید باور این مساله برای شما کمی سخت باشد که ما در خوزستان هنوز درگیر مشکلات اساسی‌ای مثل کمبود آب و برق هستیم!
  رمان طنز تلخ خاصی دارد که آن را با تلخی خاصی هم همراه کرده است. به‌عنوان یک نویسنده درباره نشان دادن عریان تلخی‌ها و رنج‌های یک ملت در مواجهه با یک جنگ برای مخاطب نوجوان نظرتان چیست؟
اول این را بگویم یک سوءتفاهمی که پیش‌آمده این است که این کتاب مختص رده «کودک و نوجوان» است. بنده صراحتاً این موضوع را رد می‌کنم. اینکه شخصیت اصلی این داستان، پسری 15-14 ساله است، به‌هیچ‌عنوان نمایانگر سن مخاطبان این اثر نیست. تلاش بنده بر این بوده است هر آدم باسوادی با خواندن این کتاب، لذت خودش را ببرد. حضور توأمان «طنز» و «تلخی» کاملاً تعمدی بوده است. این دو عنصر هیچ‌وقت از نگاه من، رو به روی‌ هم نبوده‌اند. بلکه کامل‌کننده همدیگر هستند.
  شما روی بعضی نقاط حساس دست گذاشته‌اید. شخصیت خوزستانی‌ای در داستان وجود دارد که خیال می‌کند اگر عراقی‌ها بیایند به نفعش می‌شود. نترسیدید نسبت به این مساله، سوءبرداشت ایجاد شود؟
خیر! چرا باید سوءبرداشت بشود؟ اولاً ما در این داستان در مقابل یک شخصیتی که خیانت می‌کند، ده‌ها شخصیت بومی‌ای را می‌بینیم که برای دفاع از روستای‌شان از جان خود مایه می‌گذارند. پس قطعاً نمی‌توان آن شخصیت خیانتکار را به‌عنوان سمبل آن مردم برگزید. ثانیاً همان یک شخصیت هم در پایان داستان سعی بر جبران اشتباهش می‌کند. ثالثاً در تاریخ شفاهی و مکتوب ما بارها اشاره ‌شده یکی از حربه‌های مهم بعثی‌ها تطمیع و دادن وعده‌های رنگین به بومی‌های منطقه بوده و دروغ است اگر بگوییم حتی یک نفر هم وسوسه نشد! رابعاً به‌عنوان یک جوان عرب خوزستانی می‌گویم که هزاران هزار شهید عرب، لُر، بختیاری، دزفولی، شوشتری و… و خانواده‌های دلسوخته آنان گواه حضور غیورانه اقوام خوزستانی در 8 سال دفاع‌مقدس است و این واقعیتی است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را رد یا خدشه‌دار کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده + چهار =

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا