داستانی تکراری با شوخی های جنسی تکراری تر/ بحران پرتقال چیدن
نقدهای هفت راه به فیلم های روز چهارم جشنواره فیلم فجر در سینمای اهالی رسانه
📌نگاهی به فیلم #روزهای_نارنجی
🔺بحران پرتقال چیدن
🖌 #محمد_رضا_تاجداری
🔹روزهای نارنجی جزء معدود فیلم های چهار روز اول جشنواره است که یک بحران ایجاد می کند و مخاطب می داند که در پایان فیلم به کجا برسد. اما مشکلش این است که بحران ایجاد شده را خیلی ها درک نمی کنند که چرا چنین موضوعی شده بحران!
🔹هدیه تهرانی نقش اول فیلم است. او در شمال کارگر های زن را از شهرهای مختلف جمع کرده و به کمک آن ها پرتقال های یک باغ را می چیند. بحران فیلم زمانی ایجاد می شود که او به خریدار پرتقال ها قول می دهد که میوه های یک باغ بزرگ را ظرف مدت ده روز بچیند و به او تحویل دهد. برای ضمانت هم سند خانه و انبارش را به خریدار می دهد.
🔹حسن این داستان این است که مخاطب همان ابتدا چالش فیلم را می فهمد و می داند که تا انتها باید منتظر بماند و ببیند که آیا هدیه تهرانی و کارگرانش در ده روز می توانند بار را تحویل دهند یا خیر؟ اما ایراد اینجاست که خیلی از مخاطبات با این بحران ارتباط برقرار نمی کنند و این موضوع را اصلا بحران نمی دانند!
🔹مشکل دیگر این است که فیلم کش دار بوده و مخاطب را خسته می کند. مشکلاتی که سر راه هدیه تهرانی و کارگرانش قرار می گیرد تا نتوانند ده روزه کار را تحویل دهند، در بیشتر مواقع اعصاب خرد کن می شود. البته نظر کارگردان در نحوه بازی گرفتن از هدیه تهرانی و حضور علی مصفا هم به کسالت بار بودن روزهای نارنجی کمک کرده.
🔹بعید به نظر می رسد که این اثر نیز در اکران عمومی موفق باشد.
📌نگاهی به فیلم زهر مار ساخته جواد رضویان
🔺داستانی تکراری با شوخی های جنسی تکراری تر
🖌 #محمد_رضا_تاجداری
🔹اگر قبل از اکران فیلم زهر مار خبری منتشر می شد که فیلمی به کارگردانی جواد رضویان از فلان تاریخ اکران می شود، خانواده ها با توجه به شناختی که از رضویان و خانواده اش داشتند، خیلی راحت به وی اطمینان کرده و به سینما می رفتند تا به تماشای فیلم جناب رضویان بنشینند. اما حالا و بعد از اکران زهر مار، به این نتیجه می رسیم که برای دیدن یک فیلم با خانواده، حتما باید درباره آن تحقیق کنیم. حتی اگر آن فیلم به کارگردانی یک فرد مذهبی و پسر یک روحانی باشد.
🔹قبل از اینکه به داستان نخ نما شده ی فیلم پرداخته شود، باید این موضوع را بازگو کنیم که چگونه یک کارگردان به خودش اجازه می دهد این قدر دیالوگ بی ادبانه و بی شرمانه در فیلمش استفاده کند؟ قطعا باز کارگردان ها مصاحبه کنند و می گویند که مگر این حرف ها در جامعه گفته نمی شود؟ مگر چنین تیکه هایی در بین مردم ما رایج نیست؟ اما باید از آن کارگردان ها و به خصوص کارگردان محترم زهر مار پرسید که آیا شما از این ادبیات و تیکه ها، در محیط خانواده هم استفاده می کنید؟
🔹از موضوع تیکه های بی شرمانه فیلم که بگذریم، به موضوع داستان زهر مار می رسیم. شخصیت هایی غیر قابل باور و داستانی با باگ های فراوان. داستان مداحی مذهبی و ساده لوح است. موضوعی که هر کس در طول عمرش یک مداح دیده باشد می فهمد که چنین مداحی در جامعه فعلی ما وجود خارجی ندارد. حالا این مداح ساده لوح کاندید شورای شهر شده و از بد روزگار زنی معتاد که می خواهد تلکه اش کند در مسیر داستان او قرار می گیرد.
🔹داستانی تکراری با پایانی مشخص. ایرادی هم ندارد. خیلی ها داستان های این مدلی دوست دارند. اما کارگردان نباید در این داستان بی ادبی کند!
نگاهی به فیلم مسخره باز
فتیشِ تکنیک
#محمد_رضوانی_پور
در قالب این یادداشت کوتاهِ جشنوارهای درباره «مسخره باز» فقط میتوان به این نکته اشاره کرد که «فتیشیسم» یا «بتوارگی» مفهومی کانونی در خوانش فیلم است که در سطوح مختلف اثر بازتولید میشود. در لایه روایی فیلم از همان پلان آغازین و به تناوب، با «موی زنانه» مواجهیم که در تمام فیلم به عنوان یک شیء رازآلود حضور دارد که البته این حضور، دالِّ غیاب است: غیاب یا فقدانِ «زن» به مثابه ابژه میل مردانه. همه شخصیتهای اصلی مرد قصه به لحاظ جنسی در بند نوعی ممنوعیت و نتیجتاً حرمان از ارضای میلشان هستند. پرونده معشوقه مشترکِ بازپرس کیانی و کاظمخان هنوز به عنوان یک تروما در ذهن هردویشان باز است و شخصیت اصلی داستان، دانش هم که در کودکی محروم از آغوشِ «مادر» بوده مدام از بقیه بابت زشتیاش سرکوفت میخورد و بنا به موانعی دائما از ابژه میلش یعنی شخصیت هما دور و دورتر میشود. همانطور که از شمایل قدسیِ این بازیگر زن بر پوسترِ درون کمد دانش و همچنین کاری که طبق گفته شاپور، دانش با آن پوستر میکند برمیآید، «هما» همانند موی زنانه (شیء جداشده از تن زن) در قالب یک بتواره به نمایش درمیآید. بعلاوه، کاظمخان حساسیت زیادی نسبت به ورود زن به مکانِ ایزولهی مردانه دارد و همواره میخواهد زن را در قالب «دیگری» طرد کند. این آرمانیسازی و دیگریسازی از زن، مولد عقدههایی بوده که خود را در ماجرای سادیستیِ بریدن موهای زنان دورهگرد و سپس قتل فجیع آنان نمایان میکنند. فیلم از جایی به بعد مدام مرز واقعیت و رویا را مخدوش کرده و بدینوسیله با پیش کشیدن بحث «ضمیرناخودآگاهِ» شخصیت اصلیاش، خوانش مبتنی بر روانکاویِ فرویدی-لکانی از فیلم را با چالشهای جذابتری روبهرو میکند.
تا اینجا به نوعی شاهد ابتناء درامپردازیِ فیلم بر عنصر «فتیش» بودیم اما از سویی دیگر، نسبتِ فتیشیستی فیلمساز با تکنیک سینما است که جالب توجه مینماید. غنیزادهی تئاتری سعی دارد در فیلم اولش از اتهامِ «سینمایی نبودنِ فیلمش» بگریزد و تصمیم گرفته این کار را از طریق افراط در نحوه به کارگیری تکنیکهایی نظیر تدوین، جلوههای ویژه و غیره انجام دهد حالآنکه این افراط در تکنیک کارگردانی در نهایت نمیتواند در همآهنگی با سناریو، یک منطق موزون فرمی را خلق کند. فیلم، پاره پاره است و شاهد تکنیکی افراطی هستیم که نتوانسته در خدمت فرم درآید و فراتر از آتشبازیهایش «معنا»دار شود. تقلیل همه ابعاد هنری به تکنیک مسئلهای است که در بسیاری از موارد گریبانگیر فیلمهایی شده که خواستهاند به وسیله رویاپردازی و قهرمانسازی از رئالیسم غالب در سینمای ایران فاصله بگیرند. «فتیشِ تکنیک» عبارتی است که میتواند این وضعیت در سینمای ما را توضیح دهد و به این ترتیب، کلیتِ فیلم «مسخره باز» همانقدر درگیر بتوارگی است که کاراکترهای پریشانِ داستانش.