چرنوبیل؛ نقد ایدئولوژیکِ ایدئولوژیزدگی!
امیر ابیلی
«چرنوبیل» شبکه HBO در ظاهر روایتی است بسیار دقیق و جزءنگر از یکی از مهمترین حوادث/ فجایعِ اتمی تاریخ. روایتی ثانیه به ثانیه و دقیقه به دقیقه که به خصوص در دادگاه پایانی بیان هیچکدام از جزئیات علمی را هم از قلم نمی اندازد و با نمایش تصاویر واقعی در انتها میخواهد مدعی شود که مو به مو پایبند واقعیت ماجرا بوده. (که البته ظاهرا خدشههای بسیاری به اطلاعاتش وارد است)
اما «چرنوبیل» بهانهایست برای تماشای جزئیات رفتار سردمداران و مرکز تصمیمگیری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی. برای دریافت بهتر نسبت «مردم-حکومت» در قدرتی که با شعار کارگر روی کار آمد، اما در واقعیت بزرگترین قربانیان این حکومت همان مردماند، به خصوص طبقات ضعیفتر. دقت کنید که وزرا و معاونان و …. دولت مستقر با کوچک کردن ابعاد فاجعه چطور «به سلامتی کارگرها» باده مینوشند اما در انتها هم همان کارگران معدن را برای جلوگیری از فاجعهای بزرگتر قربانی میکنند.
«چرنوبیل» تصویری است از اینکه چطور «اولویت ایدئولوژی بر حقیقت» میتواند «مردم» و «زندگی» و حتی «امنیت» را قربانی خود کند. در تمامی تصمیمگیریهای شورای مدیران مسئول در حادثه سوال اصلی این است که «آیا خبر واقعه در دنیا اعلام شده؟»، «آیا جز خودمان کسی چیزی فهمیده؟»، «آیا خللی بر چهره شروی به عنوان یک ابر قدرت وارد شده؟» و در این بین تنها چیزی که کمترین اهمیتی ندارد «جانِ مردم» است. مهم تنها دشمنشاد نشدن است و حفظ ظاهر یک ابرقدرت. اینجا کشوری است که همه چیز در نسبت با «دشمن»، و واکنش او، تعریف میشود.
دقت کنید دستور تخلیه شهر به رغم تمام اصرارهای «لگاسوف»(دانشمند هستهای تصمیم گیر برای حل بحران) زمانی صادر میشود که حکومت متوجه میشود مقداری از تشعشعات به خارج از مرزها رسیده و دنیا فهمیده است اتفاقی در چرنوبیل افتاده و حتی آنها در شهرهایی به مردمشان دستور دادهاند از خانه خارج نشوند. و اینکه چطور با اعلام امار پایینتر از حد واقعی از شدت تشعشعات، دستگاه خریداری شده از المان برای پاکسازی گرافیتها بلااستفاده میماند و بیش از 3000 انسان به جای دستگاه به کار گرفته میشوند و در معرض خطر قرار میگیرند.
اوضاع زمانی جالبتر میشود که در انتها میفهمیم «شربینا»(مسئول دولتی حل بحران) هم که چهرهای نسبتا مثبت از یک دولتمرد شوروی به نمایش میگذارد، یک سیاستمدار ضدسیستم است و به همین دلیل همیشه در بایکوت بوده و تنها اینبار در دل یک فاجعه مرگبار به مسئولیت رسیده است. جز این متوجه میشویم این اتفاق در ابعادی کوچکتر پیش از این رخ داده و روی آن خاک ریخته شده تا تصویر کشور به عنوان یک «قدرت هستهای» در جهان مخدوش نشود.
بحران نهایی نیز انتخاب «شربینا و لگاسوف» برای بیان «حقیقت» فاجعه چرنوبیل در مجامع بینالمللی است و درافتادن با «ک.گ.ب» به عنوان حاکم بر تمام مقدرات شوروی، و یا تن دادن به خواست «ایدئولوژی حاکم» و ظاهرسازی و دروغ برای عدم خدشه به سیستم در درگیری بینالمللی خود با بلوک غرب. مسئله قرائت آمریکایی از فاجعه «چرنوبیل» دو قطبیسازی بین «ایدئولوژی-حقیقت» است. اینکه چطور یک حکومت ایدئولوژیک با نگاه چپ که از قضا با شعار حمایت از طبقات فقیر و … روی کار آمده «مردم» و «زندگی» را قربانی رقابتهای سیاسی خود با بلوک غرب میکند و بر واقعیت خاک میریزد.
از این منظر؛ «چرنوبیل» برخلاف سر و صداهای اخیر اتفاقا اثر به شدت گلدرشت و یکطرفهایست. «چرنوبیل» برای رسیدن به تصویر یکطرفهی خود بسیاری از واقعیات اتفاق را یا بیان نمیکند و یا وارونه جلوه میدهد. امری که خود ظاهرا منتقد آن است. این، نقد ایدئولوژیزدگیست در کمال ایدئولوژیزدگی.