شورش مرد تنها

امیر ابیلی

«خروج» شبیه هیچ فیلمی از حاتمی‌کیا نیست؛ یعنی نباید منتظر دیدن کلیشه‌ها و موتیف‌های ثابت آثار او در «خروج» باشید.

چه کلیشه‌هایی؟ مخاطب پیگیر، فیلم‌های ابراهیم حاتمی‌کیا را با چند نشانه و پارامتر عموما مشترک بین آثارش می‌شناسد و به یاد می‌آورد. اول احساسات‌گرایی شدید که نمود آن را در مشهورترین موتیف سینمای او یعنی صحنه‌های مونولوگ و تک‌گویی‌های غلوشده قهرمانانش می‌توان یافت.

به یاد بیاورید مونولوگ‌های گلایه‌آمیز علی نصیریان در «بوی پیراهن یوسف»، علی دهکردی در «از کرخه تا راین» و پرویز پرستویی در «به نام پدر» خطاب به خدا را. یا به یاد بیاورید سکانس مشهور «آژانس شیشه‌ای» که حاج‌کاظم در یک تک‌گویی طولانی شروع به قصه گفتن برای جمع می‌کند را. این تک‌گویی‌ها شاید مشهورترین سکانس‌های سینمای حاتمی‌کیا در حافظه تاریخی مردمند و طبعا هدفی جز تحریک شدید احساسات مخاطب و نمایش تنهایی و عجز قهرمان ندارند.به این اضافه کنید اشک و آه ملودراماتیک محبوب حاتمی‌کیا را که در رابطه زن و مرد آثار او بروز می‌یابد.

از سکانس معروف جان دادن حاج‌حیدر ذبیحی در آغوش همسرش در تونل «بادیگارد» تا سکانس‌های معروف نامه به فاطمه در آژانس شیشه‌ای تا رابطه پدر و دختر در «به نام پدر» و رابطه عاشقانه مامور امنیتی و سوژه در «به رنگ ارغوان» که فیلم‌های حاتمی‌کیا را با وجود تم‌های مشترک سیاسی و اعتراضی، به بهترین نمونه‌های ملودرام در سینمای ایران هم تبدیل می‌کنند و اساسا دلیل اقبال مخاطب عام به آثار او همین است که حاتمی‌کیا می‌داند باید حرف سیاسی و ایدئولوژیک را هم در بستر قصه‌ای عاشقانه بیان کند.جز این، رابطه‌ مخدوش بین نسلی که عموما در رابطه بین قهرمان و فرزندش بروز می‌یابد، از مهم‌ترین مایه‌های سینمای حاتمی‌کیاست.

مشهورترینش؛ رابطه بین حاج‌کاظم و پسرجوانش در آژانس شیشه‌ای، تا رابطه حیدر ذبیحی با دانشمند جوان هسته‌ای در بادیگارد و حتی رابطه چمران و اصغر وصالی در «چ» که جلوه دیگری از همین رابطه بود و همچنین اختلافات اعتقادی هادی حجازی‌فر و پسرش، بابک حمیدیان در «به وقت شام» که ضعیف‌ترین نمونه این درگیری و اختلاف عقیده بین دو نسل در آثار حاتمی‌کیا بود.

از همه مهم‌تر رابطه پینگ‌پونگی و جذاب بین قهرمان و ضدقهرمان در آثار مهم حاتمی‌کیا که از نمونه‌های مهم شخصیت‌پردازی در سینمای ایران هستند. مهم‌ترینش چالش جذاب بین حاج‌کاظم و سلحشور (رضا کیانیان) را که نمایندگان دو تفکرند و هردو می‌توانند از منظر بخشی از مخاطبان به‌حق باشند. یا رابطه بین چمران و دکتر عنایتی (مهدی سلطانی) که با وجود اینکه قوام‌یافتگی آژانس شیشه‌ای را در پرداخت شخصیت نداشت، اما بازهم یکی از ستون‌های اصلی درام در «چ» بود.خروج، آخرین فیلم حاتمی‌کیا، اما فاقد تمام این پارامترهای مشترک است و اصلا انگار حاتمی‌کیا به عمد و آگاهانه از تمام فاکتورهای آثار پیشینش که او را با آنها به یاد می‌آوریم، فاصله گرفته است.

پس خروج فارغ از اینکه فیلم خوب یا بدی است، شبیه هیچ‌کدام از آثار پیشین سازنده‌اش نیست و تنها فصل مشترک آن با سینمای حاتمی‌کیا «قهرمان» و «مضمون» است.در اینجا با فیلم وسترنی طرفیم که قهرمان پیر تک‌افتاده‌اش- درست در نقطه‌مقابل قهرمان‌های پیشین حاتمی‌کیا- حتی وقتی با جسد پسر شهیدش هم روبه‌رو می‌شود، از بروز احساساتش خودداری می‌کند.مردی تک‌رو که در مقابل حمایت‌های محبت‌آمیز زنی که ظاهرا پیش از این قصد ازدواج با او را هم داشته، هیچ روی خوشی نشان نمی‌دهد و مهم اینکه حاتمی‌کیا تنها سکانس فیلم که می‌توانست به گفت‌وگوی عاشقانه این دو بگذرد- سکانس مواجهه دونفره در قهوه‌خانه در انتهای فیلم- را هم به مخاطب نشان نمی‌دهد و از هرگونه صحنه احساسی در فیلمش خودداری می‌کند.

جز این، خبر شهادت پسر قهرمان هم در همان ابتدای فیلم می‌رسد و طبعا از چالش و دیالوگ بین‌نسلی، از دیالوگ‌های پر از طعنه و کنایه و پینگ‌پونگی بین پدر و پسر هم خبری نیست.تغییر مسیر بزرگ دیگر در مسیر فیلمسازی حاتمی‌کیا اما عدم حضور یک ضدقهرمان جدی و تاثیرگذار است. در خروج، مدام از رئیس‌جمهور صحبت می‌شود و خب او به جز دو صحنه، آن‌هم در لانگ‌شات، در فیلم حضور ندارد.

شریفی‌نیا در نقش مشاور رئیس‌جمهور اما می‌توانست به شخصیت مهم‌تری در فیلم تبدیل شود که او هم جز یک سکانس در فیلم نیست، بنابراین در خروج، ما فقط قهرمان را می‌بینیم و عملا قطب مخالف او و مانعی جدی بر سر راه قهرمان وجود ندارد و تنها در مورد آن حرف زده می‌شود.همه اینها اما به معنی این است که خروج به‌دلیل تغییر مسیر فیلمساز فیلم بدی است؟ خیر. اتفاقا خروج به دلایل بالا حداقل از دو ساخته متاخر حاتمی‌کیا؛ «بادیگارد» و «به وقت شام» فیلم بسیار بهتری است.

نکته مهم اینجاست که حاتمی‌کیا در دو ساخته پیشینش بیش از آنکه وقت روی شخصیت‌پردازی بگذارد، تمرکزش را روی پروداکشن و ساخت با جزئیات صحنه‌های پرحادثه‌ای می‌گذاشت که نمونه آن را در سینمای ایران نداشته‌ایم. مثال مهمش صحنه بمب‌گذاری و چپ کردن ماشین در تونل «بادیگارد»، یا صحنه سقوط هلی‌کوپتر در «چ» یا صحنه‌های درگیری در هواپیمای درحال پرواز در «به وقت شام» که نشان می‌داد حاتمی‌کیا در آستانه 60 سالگی مسلط‌ترین کارگردان ایران بر تکنیک سینماست.

نتیجه این تمرکز صرف بر تکنیک اما چه بود؟ اینکه در شخصیت‌پردازی و داستان، با کلیشه‌ای از حاتمی‌کیای واقعی روبه‌رو بودیم. با قهرمان‌هایی که نه ‌انگیزه‌شان درست مشخص بود نه هدف‌شان؛ با حاج‌حیدر خسته و ناامیدی که از پلان یک فیلم درخواست لحظه‌ای آرامش و خواب داشت و نمی‌دانستیم این حال رنجور او دقیقا از کجا نشات گرفته است.حالا اما حاتمی‌کیا با حفظ قدرت کارگردانی بالایش- که بی‌اغراق او را بهترین کارگردان حال حاضر ایران در تسلط و شناخت بر تکنیک سینما کرده است- با فاصله گرفتن از حادثه‌پردازی‌های هالیوودی، قهرمانش را به آرامی و در 20 دقیقه ابتدایی فیلم در مزرعه پنبه که از بهترین شروع‌های آثار او و سینمای ایران است، به مخاطب می‌شناساند. بحران را خلق و هدف را معین می‌کند و با قهرمانش در دل جاده رهسپار می‌شود. در مسیر البته فصل‌هایی وجود دارد که نبودن‌شان به بهتر شدن ریتم فیلم برای مخاطب عام کمک می‌کرد. با وجود این اما حضور قدرتمند فرامرز قریبیان در نقش «رحمت» و کارگردانی حساب‌شده حاتمی‌کیا در فصل‌های مهمی مانند حرکت تراکتورها در گردنه‌های خطرناک جذابیت فیلم را حفظ می‌کند.

خروج، رادیکال‌ترین فیلم حاتمی‌کیا در مضمون، در میان فیلم‌های سال‌های اخیرش است که البته پتانسیل بسیار بیشتری برای عمیق‌تر کردن مضمون اعتراضی‌اش داشت؛ فیلمی که تمام قدرتش در اجرا، کارگردانی و بازی نقش یک، و ضعف‌هایش در فیلمنامه و بازی‌های فرعی ا‌ست. نزدیک‌ترین فیلم ایرانی به فضای وسترن که چه آن را دوست داشته باشیم چه نه، احتمالا نمی‌توانیم منکر شویم که «رحمت»، به‌عنوان قهرمان جدید سینمای حاتمی‌کیا، در کنار «حاج‌کاظم» آژانس شیشه‌ای و «شهاب8» به‌رنگ ارغوان و «قاسم» ارتفاع پست و… از به‌یادماندنی‌ترین و کامل‌ترین قهرمان‌های سینمای حاتمی‌کیاست.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار − دو =

دکمه بازگشت به بالا