اوباش خیر ندارند
محمدرضا کردلو
ساختار گرایی افراطی در سینمایی که در ایران به اجتماعی معروف شده، در اکثر موارد مانع نگاه متناسب به آسیب ها و معظلات اجتماعی شده است. در این بین شاید با قاطعیت بشود اولین فیلم داستانی محمد کارت، یعنی شنای پروانه را علیه جبرگرایی اجتماعی که این سالها عمدتا از سوی جریان روشنفکری در سینما شاهد آن بودیم، دانست.
شنای پروانه، موقعیتی خلق می کند که در آن جامعه علت العلل بدبختی ها نیست. حتی تصریح می شود در واحدی کوچکتر از جامعه، یعنی خانواده هم، امکان دو نوع از رشد شخصیتی، وجود دارد.
شنای پروانه اراذل را خاکستری نمیبیند. حجت میخواهد برادری را در حق برادر خلافکارش تمام کند اما او هم مانند مخاطبی که فکر می کند اراذل ممکن است وجوه خیری هم داشته باشند، متوجه میشود که زندگی با عرق سگی و قمه بازی و صداکلفت کردن جز شر به بار نمی آورد.
ریتم تند «شنای پروانه» نکته مثبت دیگری است که در میان تم چند سینمای اجتماعی این سالها، یک مزیت به حساب می آید. مخاطب از ثانیه اول فیلم در دل بحران است. و در ادامه نیز کمتر با سکانس زائد یا سکانسی که سرعت فیلم را بگیرد، مواجهیم.
دوربین «شنای پروانه» شبیه دوربین «لاتاری» مضطرب و ملتهب است. سوژه انتقام به خاطر ناموس، از لاتاری در شنای پروانه تکرار شده، اما اینجا به بلوغ رسیده و دارای منطق قابل قبول تری است. قابل تامل آنکه کارت هم مانند مهدویان از فضای مستند وارد فضای داستانی شده و به همین دلیل دوربین واقعیت نماتری نسبت به دیگر فیلمهای با مضمون اجتماعی دارند.
نسبی گرایی اخلاقی، مواجهه غیرواقعی، غیرکارکردی و کاریکاتوری با قانون، امنیت و نظم اجتماعی، در «شنای پروانه» نقد می شوند ومخاطب با شنیدن این پیام از نقش رستگار شده فیلم، تیتراژ را به تماشا می نشیند: سرنوشت هرکی دست خودشه!